پلاکارد شهادت امام جواد (ع)
Rate this post

Rate this post

بسم الله الرحمن الرحیم

یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

***

پیش نمایش طرح ( کلیک کنید )

pelakarde shahadate emam javad 94-3m

دریافت سایز اصلی :               DOWNLOAD

***

به انضمام :

۲۰رباعی بمناسبت سالگرد شهادت امام جواد

از امام جواد علیه السلام پرسیدند، چرا مسلمانان از مرگ خوششان نمی‌آید؟ فرمود:
«لِأنهُم جَهِلُوهُ، ‌فَکَرِهُوهُ، ‌وَ لَو عَرَفُوهُ وَ کانُوا مِن اَولِیاءِ اللهِ عزوجل لاَحَبوهُ، ‌وَ لَعَلِمُوا اَن الآخِرَهَ خَیرٌ لَهُم مِنَ الدنیا.»
برای آن که آن را نمی‌شناسند، از این رو آن را نمی‌پسندند، و اگر آن را می‌شناختند و از دوستان خداوند متعال بودند، مرگ را دوست داشتند و می‌دانستند که آخرت، ‌برای آنان بهتر از دنیاست.
(موسوعه الکلمات الامام الجواد علیه السلام، ص ۱۴۷)
۱
بر روی زمین، به آسمان می‌خندیم
از جسم بریده‌ایم و جان می‌خندیم
هنگام که جان طلب کند از ما دوست
با شوق، به مرگ مهربان می‌خندیم
۲
تن جامه و تن‌پوش منی، نزدیکی
چون زمزمه در گوش منی، نزدیکی
همراه منی نَفس نَفس، می‌دانم
ای مرگ! هم آغوش منی، نزدیکی
۳
آرامش جان و مژدۀ دیداری
پیغمبر حق تبار و حق گفتاری
ای مرگ! برای ما که خواب آهنگیم
اعجاز تو چیست؟ عبرت و بیداری
۴
خوابیدم و غوغای تو را حس کردم
آهنگ قدم‌های تو را حس کردم
من مُصحف شوق رفتگان را خواندم
زیبایی دنیای تو را حس کردم
۵
نزدیک‌تر از من به منی، می‌دانم
چون نور، عیان و روشنی، می‌دانم
تقدیر گریز ناپذیری، ای مرگ!
اما و اگر نه، حتمنی، می‌دانم
۶
تو قاصد وصل و بوی جانی، ای مرگ!
مطلوب و مُراد عارفانی، ای مرگ!
از غربت تن، تو می‌کنی آزادم
شک نیست که خوب و مهربانی، ای مرگ!
۷
ای مرگ! بشیر صبح دیداری تو
آیینۀ وصل حضرت یاری، تو
جانم بستان و بوی جانانم ده
ای خوب! اگر مرا خریداری تو
۸
آزاد شدن ز آب و گِل می‌خواهم
جانی به نگار مُتصل می‌خواهم
تو مژدۀ وصل، قاصد جانانی
دیدار تو را ز جان و دل می‌خواهم
۹
شک نیست، حدیث معتبر هستی تو
بی شاید و اما و اگر، هستی تو
پایان کبوتر نه، شروعی دیگر
ای مرگ! تولدی دگر هستی تو
۱۰
آن قوم که «ناگهان» تو را می‌خوانند
از ذهن و زبان خویشتن می‌رانند
از این که تو «اتفاقِ ممکن» هستی
یا بی خبرند، یا که …؟ خود می‌دانند!!
۱۱
تقدیر گریز ناپذیری، ای مرگ!
شک نیست، به زندگی امیری‌ای مرگ!
در وحشت زندان جهان پوسیدیم
ما را بِرَهان از این اسیری، ای مرگ!
۱۲
ای زنده به تن! عالم جان را دریاب
با دیده‌ی دل، جان جهان را دریاب
گامی تو بزن به راه «مرگ آگاهی»
معنـــای حیات جاودان را دریاب
۱۳
از آمدگان و رفتگان، بی خبری
وا کرده در این جهان دُکان، بی خبری
بر خوان جهان، خط و نشان مرگ است
همسایه که مُرد، بعد از آن …؟ بی خبری!
۱۴
ای آن که به مُلک آفرینش شاهی!
مسجود ملائکی و روح اللهی
از غفلت زندگی سری بیرون کن
گامی تو بزن به راه «مرگ آگاهی»
۱۵
مرگ است که می‌زند صلا از هر سو :
«مشتاق وصال حضرت جانان کو؟»
گر عاشق صادقی، بیا در میدان
با ذکر «هوالباقی» و ذکر «یاهو»
۱۶
ای مرد! به سمت ُقلقل مرگ بیا
سمتِ سفر تکامل مرگ بیا
با ذکر «هوالباقی» و «انا لله …»
جان را بتکان و از پل مرگ بیا
۱۷
در خاک، نَفس، نَفس، نَفس می‌میری
چون مرغ اسیر، در قفس می‌میری
جان گر نبری به آستان جانان
در غربت تن، تو «هیچکس» می‌میری
۱۸
این مرگ نه «ناگهان»، انیسِ جان است
همسایه نه، بلکه سایۀ انسان است
این واقعه دور و دیر نه، نزدیک است
در بطن نفس‌های تو، او پنهان است
۱۹
در فال پرنده، پر کشیدن خوب است
در دیدۀ خورشید، دمیدن خوب است
در خاطرۀ سیب که می‌افتد سرخ
افتادنِ از شاخه، رسیدن، خوب است
۲۰
ای لالۀ سرخ! از شکفتن مَهراس
ای شیر ژیان! ز زخم خوردن مَهراس
در عشق، مرام سر به داری آموز
«گر عاشق صادقی، ز مُردن مَهراس»

 

***

وقتی معتصم تصمیم به شهادت امام جواد گرفت

به گزارش روضه نیوز به نقل از مشرق؛زرقان رفیق صمیمی ابن ابى داود (فقیه و مفتی دربار معتصم) می گوید: یک روز ابن ابى داود از پیش معتصم برگشت در حالی که غمگین و افسرده بود. گفتم: چه شده؟ گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم!

پرسیدم: براى چه؟ گفت: به واسطه کارى که از این جوان سیه چرده، پسر على بن موسى (حضرت جواد ع) در حضور امیر المؤمنین انجام شد! گفتم: جریان چه بود؟ گفت: سارقی را آوردند که اقرار به دزدى خود کرده بود؛ از خلیفه درخواست داشت که او را به وسیله جارى کردن حد پاک نماید، به همین جهت فقها را در مجلس خود جمع کرده بود و او (حضرت جواد ع) نیز بود. خلیفه از ما پرسید: چه قسمت از دست دزد باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ.

 گفت: به چه دلیل؟ گفتم: زیرا دست، اطلاق بر انگشت ها و کف دست مى‏ شود تا مچ. خداوند در آیه تیمم نیز می فرماید: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ.» (مائده / ۶) -روى زمین پاکى را (و هر دو دست خود را به آن زمین بزنید) و مسح کنید مقدارى از روی هاى خود و دستهاى خود را از آن خاک.-حرف مرا گروهى از دانشمندان قبول کردند.
یک دسرته دیگر گفتند: باید تا آرنج قطع شود؛ پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: زیرا خداوند در این آیه می فرماید: «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ.» (جن / ۱۸)-و دستهاى خود را تا آرنجها بشویید- یعنی در شستن دست در وضو، باید تا آرنج را شست؛ پس حد دست تا آرنج است.
در این موقع رو به جانب محمّد بن على کرده گفت: شما چه می گویید؟ فرمود: ای امیر المؤمنین! اینها نظر خود را در مورد دست دزد گفتند. خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند که شما نیز نظر خود را بفرمائید. فرمود: اکنون که قسم دادى می گویم که اینها بر خلاف دستور پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می گویند! زیرا دست دزد باید از آخر انگشتان قطع شود و کف دست باقى بماند. گفت: به چه دلیل؟ فرمود: به دلیل فرمایش پیغمبر اکرم که فرموده است: سجده بر هفت موضع انجام مى‏شود: صورت و دو دست و دو زانو و دو پا؛ اگر دستش را از مچ یا آرنج قطع کنند، دیگر دستى نخواهد ماند تا سجده نماید! خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ.» ،- که مسجدها از آن خداست.- منظورش همین هفت موضع است که با آن سجده می کنند، آنچه اختصاص به خدا داشته باشد قطع نمی شود.
معتصم حرف او را پسندید و دستور داد دست دزد را از انتهاى انگشتان قطع کنند و کف دست را باقى بگذارند.
ابن ابى داود گفت: براى من قیامتى به پا شد! آرزو داشتم که زنده نباشم. زرقان گفت: ابن ابى داود بعدها به من گفت: پس از سه روز پیش معتصم رفته و گفتم: خیر خواهى براى امیر المؤمنین بر من واجب است. من می خواهم در موردى با شما صحبت کنم که می دانم به واسطه این حرف اهل جهنم خواهم شد. پرسید منظورت چیست؟ گفتم: وقتی امیر المؤمنین براى حکمى از احکام دین تمام دانشمندان مملکت و فقیهان را در مجلس خود احضار می کند و از آنها می پرسد و ایشان نیز نظر خود را می دهند، با اینکه در چنین مجلسى خویشاوندان امیرالمؤمنین و سپه داران و وزیران و منشیان حضور دارند و مردم پیوسته گوش به چنین مجالسى دارند که چه اتفاق مى‏افتد؛ چرا شما سخن تمام دانشمندان را رها می کنى و گفتار مردى را می پذیرى که گروهى از مسلمانان مدعى امامت او هستند و می گویند: او شایسته مقام خلافت است نه معتصم. و سپس به حکم او عمل می نمایی و حکم فقها را نادیده می گیری؟!
ابن ابی داود می گوید: متوجه شدم رنگ چهره معتصم تغییر کرد و فهمید چه کرده است؛ گفت: خدا به تو پاداش این نصیحت و خیرخواهى را بدهد.
معتصم فردای آن روز به فلان منشی دربار دستور داد که حضرت جواد را به منزل خود دعوت کند. ولى امام علیه السلام نپذیرفت و فرمود: می دانید که من به مجالس شما نمى‏آیم. گفت: من شما را براى صرف غذا دعوت می کنم، آرزو دارم قدم بر روى فرش ما بگذارید و منزل ما را تبرک فرمائید؛ فلان کس نیز از وزیران خلیفه آرزوى ملاقات شما را دارد. حضرت پدیرفت و به منزل او رفت و پس از میل کردن مقدارى غذا، احساس مسمومیت نمود و مرکب سوارى خود را خواست تا برود. صاحب منزل تقاضا کرد که بیشتر تشریف داشته باشید. فرمود: رفتن من براى تو بهتر است. حضرت جواد علیه السلام آن روز تا شب پیوسته حالش خراب بود و قی می فرمود و از درد شکم به خود مى‏ پیچید تا از دنیا رفت. (تفسیر عیاشی ۱ج ص ۳۱۹)
***

امام جواد علیه السلام چند فرزند داشت؟

به گزارش روضه نیوز ؛سوالشده که حضرت امام جواد (ع) دارای چند فرزند ذکور بوده است؟ و اگر از دو فرزند بیشتر دارند، از فرزندان ذکور غیر معروف ایشان آیا ساداتی منتسب به ایشان می‌باشند، یا خیر و دلیل اختلاف علما در تعداد فرزندان ذکور ایشان چیست و چرا فرزندان غیر معروف ایشان در تاریخ به وضوح از آنها نامی برده نشده است؟اسلام کوئست دوپاسخ در ادامه می نویسد:

پاسخ اجمالی
تنها از دو نفر از پسران امام جواد (ع) نسلی به جا مانده است؛ امام هادی و موسی مبرقع. در منابع انساب نیز بر همین دو پسر ایشان اتفاق نظر وجود دارد؛ هرچند پسران دیگری نیز برای ایشان ذکر کرده ‌اند. با این حال به نظر می رسد علت اختلاف موجود در این مسئله تفاوت گزارشات منابع اولیه انساب یا باقی نماندن نسلی از دیگر پسران ایشان باشد.
پاسخ تفصیلی
در این باره بین منابع و کتب انساب اختلاف وجود دارد. در منابع تا پنج پسر نیز به ایشان نسبت داده شده است، اما آنچه همه منابع درباره‌اش اتفاق نظر دارند، این است که فرزندان ذکور ایشان دو نفر بوده‌اند: امام علی الهادی و موسی مبرقع. به این دو فرزند ایشان در همه منابع اشاره شده است.[۱]
با این حال در منابع قدیمی تنها “ابن عنبه” در کتاب “عمده الطالب” چهار پسر برای ایشان بیان کرده است: امام هادی، موسی مبرقع، حسن و محمد.[۲]
در برخی کتاب‌های انساب که در دوره اخیر نوشته شده است، می‌توان به نام پنج فرزند پسر برای امام جواد رسید: امام هادی، موسی مبرقع، محمد، علی و یحیی.[۳]
به نظر می‌رسد علت همه این اختلافات تفاوت گزارشاتی است که در منابع اولیه وجود داشته است و یا شاید علت آن این باشد که از برخی از این افراد نسلی باقی نمانده و از برخی از آنها نسلی وجود دارد.
آنچه مسلم است، این است که از امام هادی و موسی مبرقع نسلی به جا مانده است. نسل موسی مبرقع که خودش در قم مدفون است، اکنون در قم و شهرری حضور دارند.[۴] هر چند امروزه خاندانی در عراق خود را به یحیی فرزند امام جواد (ع) منتسب می دانند[۵]، اما این در منابع تاریخی نیامده است.

[۱] . برای مثال شیخ مفید در کتاب ارشاد و ابن عنبه در عمده الطالب و ابن صباغ در الفصول المهمه و تستری در تواریخ النبی و الآل و لواسانی در کتاب الدروس البهیه به این دو فرزند ایشان اشاره کرده اند. به جز ابن عنبه در کتاب عمده الطالب بقیه منابع بر آن اند که ایشان تنها همین دو فرزند پسر را داشته اند. ر. ک. به: انساب العتره الطاهره، لبیب بیضون، ص ۱۰۷، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.

[۲] . همان.
[۳] . رجایی، سید مهدی، المعقبون من آل ابی طالب، ج ۲، ص ۳۰، مؤسسه عاشورا، قم.
[۴] . همان؛ همچنین ر . ک. به: منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۶۱۸، انتشارات هجرت، چاپ دوم.
[۵] . سلطان، فتحی عبدالقادر، تاریخ و بیوتات آل البیت فی بلاد الرافدین، ص ۳۸۲، دار المحجه البیضاء، بیروت، ۱۴۲۳هـ.
***

***

مثنوی سلالۀ نور تقدیم به امام جواد(ع)

به گزارش عروج؛ به مناسبت شهادت جان‌سوز و غریبانۀِ امام جود و رحمت، امام جواد علیه السلام، مثنوی سُلالۀِ نور به ساحت مقدس و نورانی این امام همام تقدیم می‌گردد.

مثنوی سلالۀ نور

وَز لبش جاری چو کوثر آبِ عشق – بر شب تارِ رضا مهتاب عشق
روشنای چشم زهرا، نورِ حق – چون علی شیر اوژنی منصورِ حق
شُهرهْ شَهرِ عشقِ زهرا را جواد – خط سرخ کربلا را امتداد
دل پریشانِ غمِ یاسی کبود – سینه‌اش را غُصّه می‌سوزد چو عود
قامتش خم از غم آن یاسِ عشق – جاریِ چشم ترش، الماسِ عشق
از تبارِ بی‌کسی، اولادِ یاس – بر گناهِ عاشقی او را قِصاص
چون علی آزاده ای از نسل نور – وارثِ آن کُشتۀِ سر در تنور
خفته در خاک بلا خورشیدِ حق – کرده زَهر کینه او را بی‌رمق
حُجَّت حق را هلاکش کرده‌اند – غرقه در خون قلب پاکش کرده‌اند
ضَجه زهرا می‌زند بارِ دِگَر – پاره‌پاره یوسف او را جگر
می‌زند بر سینه و بر سَر، سُروش – نه فلک را بینم از غم در خروش
اشک و آه و ناله می‌آید به گوش- نور چشمانِ رضا هم، شد خموش
آن رضا را راحت روح و روان – بر لبش آورده زهر کینه، جان
آن غریبِ کربلای کاظِمِین – تشنه لب جان می‌دهد همچون حسین
یوسف زهرا وجودش کرده تب – زهر کین، آورده جانش را به لب
دست و پا مولا به بَستر میزند – آسمان از غُصه بر سر میزند
کربلا را وارث دست و علم – هم‌نشین فاطمه در کوی غَم
زهر کینه کرده او را خون جگر – آسمان را خون چکد از چشم تر
آن جگر گوش رضا از زهر کین – خون دل جاری زچشمش بر زمین
این چنین باشد سر انجام ولا – تشنه لب جان دادن در کربلا
ای شه مدفون به خاک کاظِمِین – وارث تنهایی و رنج حسین
زهر کینِ معتصم نوشیده‌ای – لاله گون بر تن کفن پوشیده‌ای
ای غریبه در میان شهر خویش – هم چو جَدَّت کربلا داری به‌پیش
شمع غم سوز شبستان بقیع – عاشقی را جلوۀِ ناب و بدیع
ای تقی و ای جوادِ فاطمه – ای دلت خونین یادِ فاطمه
یوسف زهرا به چاه بی‌کَسی – می‌دهی جان در شب دلواپسی
عشق زهرا ای تو را در تار و پود – نو حِ کشتیبانِ در دریای جُود
از رخت نور ولایت منجلی – مانده تنها شَهرِ غم را چون علی
قبلۀِ دل‌هایِ عاشق، کوی تو – عالمی گُم در خَم گیسوی تو
وَه چه تنهایی به شهر اشک و آه – چون علی گویی غم دل را به چاه
ای به شهر رنج و غم‌ها کوچه گرد – می‌شوی امشب خلاص از دست درد
کینۀِ زهرا به دل پَروَردِه‌ها – غرقه در خون قلب حیدر کَرده‌ها
در کمین قتل صبح صادقی – می‌کِشَندَت سر به دار عاشقی
بر دل و جان رضا آرامِ عشق – نرگس چشمِ تر تو جامِ عشق
ای شقایق‌هایِ عاشق را امام – بر لب عطشانِ تو ما را سلام
ای به شمسِ مُلک دل‌ها نورِ عین – ساقیِ میخانۀِ چَشمِ حُسین
باده ریز از آن خم حیدر نشان – تا بگردد سینه‌ها آتش فِشان
سَرشکن آن خُم که مَهدی دارد او – تا به پایان انتظارم آرد او
شیعه را کُن این شب ظلمت سحر – جلوه کن بر چشم عاشق یک نظر
غرقه در نور ولایت کن حِراء – می فرست آن یوسف گم گشته را
کُشته ما را درد و رنج انتظار – می‌کِشَد هر دم بَلا ما را به دار
طاقت ما گشته از این غُصِّه طاق – خون چکد از دیده ما را وَز فراق
طعنه ما را میزند دشمن دُرُشت – مهدیا! هجران تو ما را بِکُشت
دیده بر دَر، بس تو را در راه ماند – پا به‌پایِ اشکِ چشمم، آه ماند
سینه می‌سوزد ز داغِ اشتیاق – بس کن آقا شیعه را دیگر فراق
ای سبب ساز غم آدینه‌ها – ای نهاده داغ غم بر سینه‌ها
مهدی صاحب زمان، خورشید حق – وقت آن شد تا زنی سر از شفق
جِلوِه کن بر ما، سحرگاه ظهور – تا نمایی نه فلک را غرقه نور
جان به لب آمد خدا را بی تو، آه – کَم نگردد از تو ما را یک نگاه
مهدیا دل‌تنگ بویت گشته‌ایم – قوم آواره به کُویَت گشته‌ایم
رحمتی آور به عُشاقت وَلی – لحظه‌ای روی مهت را منجلی
از شفق غوغای نورت می‌رسد – از یمن بوی ظُهورت می‌رسد
غُلغُلِه اندر جهان افکنده عشق – گشته عالم شاه ما را بَنده عشق
اندک‌اندک می‌رسد، سَر انتظار – می‌رسد ما را شمیم نوبهار
دریمن در شام و لبنان و عراق – گشته بر پا کربلایِ اشتیاق
می‌رسد ما را سحرگاه وِثاق – رو به پایان می‌رسد شام فراق
بوی مهدی می‌رسد از سمت نور – اندک‌اندک می‌رسد وقت ظهور
اندک‌اندک دور مستان می‌رسد – یوسف زهرا پرستان می‌رسد
شام عزلت رو به پایان می‌رسد – بر تن ما شیعیان جان می‌رسد
در قدومش جان فدا باید کنیم – یاری‌اش در کربلا باید کنیم
آه اگر تنها نهیمش در میان – ای دریغا گر شویم از کوفیان
پیر تنهای خراسانی من – ای تو نوحِ قلب طوفانی من
دل به تنگ آمد خدا را از ستم – پرچم سبز وَلا را کن علم
ظلم و بیدادِ سکندرهای پست – تا کجا باید دل ما را شکست
بی‌کس و تنها میانِ شهر درد – تا کجا تنها به ظلم شب نبرد
یاری ما کن ای علم بردار عشق – یا بِکش ما را تو خود بردار عشق
ای به زندانِ نگاهت دل اسیر – دادِ ما را از سِکندرها بگیر
بی‌هراسم بند و زندان را ولی – دل به تنگ آمد ز تنهایی، علی
جان فدای روی همچون حیدرت – اشعری‌ها را بِتاران از بَرَت
ای دلت رنجور درد و داغِ یاس – زِاِبنِ مُلجِم ها تو را دارم هراس
دل پریشانم تو را از فتنه‌ها – تا به دشت کربلا گردی رها
می‌هراسم اَشعری را خرقه پوش – آن رَدای فتنه را افکنده دوش
زین تَسلسُل‌های بی‌پایان دور – می‌هراسم از فساد و ظلم و جور
حیدری ای بسته گیسو را به سر – دل پریشانم تو را زین بوم و بَر
آهِ مظلومان اگر گیرد شرر – آتشِ حق جُمله سوزد خشک و تَر
ریشه کَن کُن ظالمان را بیخ زور – سینۀ شب را شکاف از تیغ نور
اذنِ ما ده بر جهادِ با فساد – تا مگیرد رونق دین را کِساد
ای خراسانی تو را جان بر کفیم -بهر جانبازی به اول در صفیم
آبروی دین نیاید تا به باد – ریشه کن باید شود ما را فساد
وَر نه چون قوم ثمود و قوم عاد – ریشۀ ما را بسوزاند فساد
پیش ظلم ظالمان کردن سکوت – افکند ما را به دام عنکبوت
کربلا ما را چنین دارد پیام – پیش ظلم ظالمان باید قیام
این بود فریاد سرخ کربلا – نهی از منکر بود معروف ما
با ولی تا پای جان می‌ایستیم – از تبار کوفیان ما نیستیم
ظلم ظالم را کجا گردن نَهیم – عاشقانه کربلا را در رَهیم
صد هزاران کربلا مارا به پیش – بگذریم از خان و مان و جان خویش
تشنه کامِ انتقامِ خونِ یاس – از سِکَندرها کجا ما را هراس
شور و شوق کربلا دارد سرم – سر به دار عشق زهرا آورم
«از تبار سر به دارانیم ما – کربلا را جا نمی مانیم ما »
به امید ظهور یار …

۲۲ شهریور ماه ۱۳۹۴ – تهران – منصور نظری

***

پلاکارد شهادت امام جواد (ع) ، طرح پلاکارد شهادت امام جواد (ع) ، بنر پلاکارد شهادت امام جواد (ع)

ثامن گرافیک

همیشه توی کار فکرم این بوده که کاربردی ، ساده ، همه پسند و قابل چاپ باشه . از سال 1392 با دوستان عزیزم در سایت عمارها ساکنیم و افتخار می کنم که در کنار این بزرگواران مشغول کار فرهنگی سایبری هستیم . کتانباف 09357331280 التماس دعا

دیدگاه کاربران ...

تعداد دیدگاه : 2

  1. از همـان روزی کـه صَحنَت را نشـانــم داده ای…
    تـار میبینم جهان را گرچه چشمم سالم است …!
    سلام بزرگوار…
    تشکر..
    التماس دعا

  2. لطفا قبل از ارسال سئوال یا دیدگاه سئوالات متداول را بخونید.
    جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
    دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

    دیدگاه خود را بیان کنید

    Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.