بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل البیت النبوه
***
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت فایل لایه باز این طرح : DOWNLOAD
***
به انضمام :
بیانات در دیدار بسیجیان
بسماللهالرّحمنالرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّهالله فی الارضین و لعنهالله علی اعدائهم اجمعین.
جلسهی ما جلسهی بسیار شیرین و مطلوبی است. عطر روحیّهی بسیجی فضا را انباشته است. از بیانات این عزیزان که هرکدام بنحوی یک حقیقت شیرین و حائز اهمّیّت را بیان کردند، استفاده کردیم، لذّت بردیم. حرف هم با شما عزیزان بسیجی -جوانها، پسرها، دخترها- زیاد است.
بنده امروز چند نکته را در مورد بسیج عرض خواهم کرد لکن قبلاً به مناسبت ایّام و به مناسبت این راهپیمایی عظیم و باشکوه که حقیقتاً یک پدیدهی عظیم تاریخی است، یک جملهای عرض بکنیم. معمولاً در اینجور پدیدههایی که انسان مشاهده میکند که تبلیغاتی برای آن انجام نگرفته لکن ناگهان یک پدیدهای در محیط دید انسان بُروز میکند، دست خدایی مشهودتر از همهجای دیگر است؛ یک نمونهاش خود انقلاب اسلامی [است]. حالا مبارزات قبلی به جای خود محفوظ امّا حضور مردمی و گسترش مردمی در طول یک سال، یک سال و نیم در یک کشور وسیعی مثل کشور ما انجام گرفت. همان شعاری که مردم در تهران میدادند، در فلان روستا در دوردست هم که مردم راهپیمایی میکردند، همان شعار را میدادند. لذا امام آنوقت -آنطور که به ما اطّلاع دادند- فرموده بودند این انقلاب پیروز خواهد شد، چون نشانهی حضور دست قدرتمند الهی است. یک وقت دیگری هم به خود من ایشان فرمودند، گفتند من در طول این انقلاب یک دست قدرتی را همیشه پشت این حرکت عظیم مردمی دیدم؛ حرکتهای مردمی اینجوری است. قضیّهی تسخیر لانهی جاسوسی هم اینجوری است، قضیّهی حوادث بعدی هم که در این کشور اتّفاق افتاد اینجوری است، قضیّهی نهم دی در این اواخر اینجوری است، قضیّهی اعتکافها از همین قبیل است؛ اینها پدیدههایی است که هیچ تبلیغاتی هم برایش نمیشود، تلاشی هم انجام نمیگیرد. شما ببینید برای اینکه ده هزار نفر، پنجاه هزار نفر را یک جا جمع کنند، چقدر تلاش تبلیغاتی در دنیا انجام میگیرد، آخرش هم نمیشود. اینجا با وجود موانع فراوان، از ایران فقط دو میلیون نفر برای پیادهروی هشتاد کیلومتری -برای پیادهروی، نه برای لذّت بردن و در هتل لمیدن- بلند میشوند میروند کربلا؛ چند برابر آن [هم] از خود عراق و از مناطق دیگر؛ این یک حادثهی الهی است، این یک پدیدهی الهی است؛ این نشاندهندهی این است که این راه، راه عشق است؛ منتها نه عشق مجنونانه، عشق همراه بصیرت؛ مثل عشق اولیا به خدا؛ اَللٰهُمَّ ارزُقنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنی اِلیٰ قُربِک؛(۲) این حبّ و این عشق، عشق همراه با بصیرت است؛ میداند، میفهمد و این جاذبه او را میکِشد، این مغناطیس او را میکِشد. خب، بنابراین کار، کار بزرگی است؛ پدیده، پدیدهی عظیمی است. من اوّلاً به کسانی که موفّق شدند و رفتند، خوشامد عرض میکنم و قبول الهی را برای کارشان درخواست میکنم و غبطهی خودم را نسبت به کار آنها -که ما محروم بودیم، آنها موفّق شدند- عرض میکنم. از مردم عراق که پذیرایی کردند، محبّت کردند، این جمعیّت عظیم را توانستند ظرف چند روز اداره کنند، تشکّر میکنم. حادثه، حادثهی فوقالعاده مهمّی است.
خب، حالا نتیجه چیست؟ میخواهم این را عرض بکنم که در اینجور حوادث که شما دست قدرت الهی را پشت سرش بوضوح میبینید و برکاتش را مشاهده میکنید، باید شکر کرد. اگر شکر کردیم میماند، اگر شکر نکردیم گرفته میشود. اگر ملّت ایران شکر انقلاب را نکرده بود، انقلاب میرفت؛ کمااینکه در بعضی جاهای دیگر دنیا انقلاب شد، بلد نبودند شکر کنند، انقلاب از دستشان رفت؛ نهفقط انقلاب را از دست دادند، [بلکه] بیست سال، سی سال هم عقب افتادند. ملّت ایران شکرگزاری کردند. شکرگزاری فقط به این نیست که آدم بگوید «الهی شکر» یا سجدهی شکر بکند، شکرگزاری به این است که انسان به لوازم این نعمت عمل کند؛ ملّت ایران عمل کرد. در هر میدانی که لازم بود حاضر شدند، آنجایی که فداکاری لازم بود فداکاری کردند، جان و مال و عزیزان و فرزند و آبرو و حیثیّت، همه را به میدان آوردند. نمیخواهم بگویم تکتک مردم ایران این کار را کردند لکن یک جمع عظیمی، یک اکثریّت قابل توجّهی اینجوری عمل کردند، خدای متعال [هم] پاسخ داد؛ انقلاب را برایشان حفظ کرده. امروز انقلاب از روز اوّلی که پیروز شد، قویتر، پُرقدرتتر و برای آینده قادر بر برنامهریزی بیشتر است.
این حادثهی راهپیمایی را شکر کنید. شکرش ازجمله به این است که آن روحیّات را، آن حالات را -که در این دو سه روزی که مشغول راهپیمایی بودید، آنجا مشاهده کردید یا احساس کردید- در خودتان نگه دارید؛ آن برادری را، آن مهربانی را، آن توجّه به ولایت را، آن آماده شدن بدن برای تَعَب کشیدن را، آن ترجیح دادن زحمت کشیدن و عرق ریختن و راه رفتن بر راحتی و تنبلی را. در همهی امور زندگی باید این را دنبال کرد؛ این میشود شکر.
از جملهی شاخههای شکر، یکی این است که این کار را برای کسانی که عاشق این کارند، آسان کنیم که مسئولیّت این به عهدهی مسئولان بخشهای مختلف کشور است. گاهی حوادثی پیش میآید؛ نگذارند این حوادث [تکرار شود]، پیشگیری کنند؛ این هم جزو شکر است. بههرحال این نعمت را قدر بدانیم، نعمت بزرگی است. و این انشاءﷲ یک نعمت پایدار خواهد بود و برای ملّت ایران و ملّت عراق، مایهی عزّت و سربلندی و افتخار خواهد بود. حالا در دنیا سعی میکنند که نگذارند این نورافکن قوی دیده بشود، لکن نمیتوانند، دیده خواهد شد؛ سعی میکنند دیده نشود یا تحریفش کنند، [امّا] هیچکدام به جایی نمیرسد؛ وقتی ادامه دادید حرکت را، ناچار، حقیقت خود را آشکار خواهد کرد.
یک مطلب اصلیِ امروز من دربارهی بسیج است. بسیج یکی از آن پدیدههای شگفتآور دوران انقلاب بود؛ امام بزرگوار از طرف پروردگار ملهَم(۳) شد به اینکه این اقدام را بکند؛ بسیج بیست میلیونی که ایشان اعلان کردند و سازمان بسیج که تشکیل شد، خیلی کار بزرگی بود. اصلاً معنای این کار چه بود؟ معنای این کار این بود که خدای متعال به امام بزرگوار این تعلیم را داد، این الهام را کرد که سرنوشت انقلاب را بسپرد دست جوانها؛ نهفقط جوانهای آن روز. وقتی جوانها وارد میدان شدند، این امانتی را که دست آنها سپرده شده است، این اعتمادی را که به آنها شده است، دستبهدست در طول زمان به یکدیگر منتقل میکنند؛ و همین اتّفاق افتاده است. شاید نود درصد شماها که اینجا هستید، نه دوران امام را دیدهاید، نه امام را مشاهده کردهاید، اکثرتان جنگ را ندیدهاید امّا روحیّه، همان روحیّه است. نه اینکه من از اظهاراتی که این جوانهای عزیزمان اینجا کردند این را الهام بگیرم؛ نه، من اطّلاع دارم، من مرتبطم با جوانها. روحیّهی امروز جوانهای ما همان روحیّهی جوانهای آنوقت است؛ با این تفاوت که آنها آنوقت در وسط کورهی انقلاب بودند، امروز آن [شرایط] نیست، درعینحال آن روحیّه هست. تفاوت دیگر اینکه بصیرت و آگاهی و تجربهای که جوانهای ما امروز دارند، آن روز وجود نداشت؛ یعنی ما پیش رفتهایم. امام سرنوشت انقلاب را سپرد به شما جوانها؛ و هر مجموعهی جوانی، هر نسلی، وقتی از جوانی پا میگذارد به میانسالی، در واقع این امانت را تحویل میدهد به نسل جوان بعد از خودش و این سلسله تمامنشدنی است.
البتّه معنای اینکه ما میگوییم حفظ انقلاب و پاسداشت انقلاب را امام به جوانها داد، این نیست که غیر جوانها مأموریّت ندارند؛ چرا، این مأموریّت همه است؛ از پیرمرد هشتادساله و بالاتر از هشتادساله تا نوجوان، از مرد تا زن، از نخبه تا غیر نخبه و مجموع آحاد ملّت و کشور مأموریّت دارند انقلابشان را حفظ کنند؛ این وظیفهی همهی ما است؛ امّا جوان پیشران است، موتور حرکت است. اگر نسل جوان نمیبود و نمیخواست و اقدام نمیکرد، حرکت متوقّف میشد؛ اندیشهی پیران و فکر و تجربهی آنها آنوقتی به کار میآید که حرکت جوانانهی جوانان وجود داشته باشد؛ پیشران این حرکت، جوانها هستند. بنابراین امروز، شما جوانهایی که امام را ندیدهاید مخاطب امامید، امام با شما حرف زده است، امام با شما صحبت کرده است. مراجعه کنید به مطالب امام. این یک نکته.
یک نکتهی دیگر این است که قطعاً حرکت بسیجی در کشور ما پیروز است. شرط اصلیای که این پیروزی دارد این است که همهی ما -جوانها و غیر جوانها- تقوا را و حُسن عمل را برای خودمان یک وظیفه بدانیم. تقوای شخصی و تقوای اجتماعی و گروهی، هرکدام معنایی دارد؛ حالا من دربارهی تقوای گروهی هم صحبت کردهام، عرایضی کردهام و دیگر نمیخواهم تکرار کنم. تقوا لازم است؛ خودتان را مراقبت کنید؛ هم مراقبت شخصی کنید، هم مراقبت گروهی کنید. اگر این[طور] شد، خدا فرمود: اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنُون؛(۴) کسانی که تقوا پیشه کنند و نیکو عمل بکنند، مَعَ الَّذینَ، خدا با اینها است. اینکه خدا با یک جمعی باشد، خیلی مسئلهی مهمّی است.
ببینید! من یک مثال برای شما از قرآن و از تاریخ قرآنی بزنم: خدای متعال موسی و هارون را مأمور کرد که بروند به سراغ فرعون، خب خیلی کار عظیمی بود که دو نفر آدمِ تنها، بروند به مقابله و معارضهی با یک قدرت عظیمِ آن روز؛ قدرت فرعونی یک قدرت بسیار عظیمی بود -از لحاظ سیاسی، از لحاظ اجتماعی، حتّی از لحاظ نفوذ در مردم، از لحاظ تأسیسات اداری، که تفاصیلی دارد قدرت فرعونی- یک چیز عجیبی بود فرعون؛ یک قدرت مستبدِ فعّالمایشاء؛ با آن همه امکانات؛ خدای متعال دو نفر را مأمور میکند که بروید شما با این آدم معارضه کنید و مبارزه کنید. حضرت موسی عرض کرد پروردگارا! ممکن است برویم، ما را مثلاً بکشند، به قتل برسانند، کارمان نصفهکاره بماند -از کشتن نمیترسیدند، گفتند کار نصفهکاره میمانَد- قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَ اَرىٰ،(۵) [خدا گفت] من با شما هستم. ببینید معیّت الهی این است: اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَرىٰ. اینکه خدا میگوید «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا» -که من عرض میکنم اگر من و شما تقوا داشته باشیم خدا با ما است- این معیّت الهی و با ما بودنِ خدا، معنایش این است که میتوان دو نفر آدم تنهایِ دست خالی را فرستاد به جنگ یک فرعون.
همین حضرت موسیٰ یکجای دیگر -مکرّر البتّه در قرآن هست، حالا یکجای دیگرش را من عرض میکنم- وقتی که کارشان به معارضه و رودررویی علنی افتاد و بنیاسرائیل را جمع کرد که سحَر، [یعنی] صبحگاه خیلی زود یا نیمه شب، حرکت کردند به بیرون شهر که فرار کنند و بروند و از دست فرعون خلاص بشوند، صبح که شد و یکمقداری روز بالا آمد، جاسوسهای فرعون خبر دادند که بنیاسرائیل شهر را خالی کردهاند و همه رفتهاند؛ فرعون دستپاچه شد که اینها حالا میروند یکجای دیگر و یک هستهای درست میکنند؛ گفت جمع بشوید. لشکر را جمع کردند و پشت سر اینها راه افتادند؛ حالا چقدر فاصله شده من نمیدانم، شاید یکروز یا دو روز یا کمتر یا بیشتر فاصله شده که این لشکر راه افتاده است. خب، آنها پیاده داشتند بدون تجهیزات میرفتند -یک مشت مردم بودند؛ زن، مرد، بچّه- [امّا] اینها با تجهیزات و سپاه و لشگر و اسب و همهچیز؛ طبعاً زود به آنها میرسیدند؛ به آنها [هم] رسیدند. اصحاب موسی از دور دیدند که وای! لشکر فرعون دارد میآید؛ دستپاچه شدند. در قرآن -سورهی شعرا- میفرماید که «فَلَمّا تَرٰٓءَا الجَمعان»، وقتیکه دو گروه یعنی گروه حضرت موسی که جلو میرفتند و گروه فرعون که پشت سر میآمدند، همدیگر را از دور دیدند و اینقدر به هم نزدیک شدند که میتوانستند یکدیگر را ببینند، قالَ اَصحـٰبُ موسیٰٓ اِنّا لَمُدرَکون؛(۶) بنیاسرائیل که با موسی بودند، خوفشان برداشت، گفتند که یا موسی! الان به ما میرسند؛ «مُدرَکون» یعنی الان آنها میرسند، ما را میگیرند و قتلعام میکنند. موسی چه جواب داد؟ حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّآ، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ کَلّآ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین.(۷) ببینید! معیّت الهی اینقدر اهمّیّت دارد. اینکه میگویند: اِنَّ ﷲَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنون،(۸) این معیّت را باید قدر دانست. اگر من و شما بتوانیم این معیّت الهی را حفظ کنیم، بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که خدا با او است، بر آنها غلبه خواهد کرد.
بنده چند سرفصل را در مورد بسیج عرض میکنم. شما برادران و خواهرانی هستید که در بخشهای مختلف بسیج مسئولیّت دارید؛ هرکدام از این سرفصلها، هم شرح و توضیح لازم دارد -که نه وقتش را داریم و نه الان مجال آن است- هم برنامهریزی و رویّهسازی لازم دارد. بنده فقط سرفصلها را میگویم، بقیّهاش به عهدهی شما.
یکی این است که بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود. اگر صرفاً احساس بود، احساس با یک اندک چیزی تغییر پیدا میکند. یک عدّهای اوّل انقلاب جزو کسانی بودند که پرشور با انقلاب همراه بودند امّا از روی احساس؛ از روی عمق فهم دینی نبود. بنده با بعضی از اینها ارتباط داشتم، آشنا بودم، در دانشگاه و بیرون دانشگاه اینها را میشناختم؛ عمق دینی نداشتند. نتیجه این شد که با نشست و برخاست با بعضی آدمهایی که زاویهی با انقلاب داشتند، اینها هم با انقلاب زاویهدار شدند -خاصیّت زاویه هم این است که اوّل خیلی محدود شروع میشود، [امّا] هرچه انسان خط را پیش برود، این فاصله بیشتر میشود، دهنه وسیعتر میشود- شدند مقابل انقلاب. بسیج همراه با بصیرت است. اینکه بنده سال ۸۸ روی بصیرت تکیه کردم، عدّهای ناراحت شدند، عصبانی شدند، طنز گفتند، بد گفتند، مقاله نوشتند علیه اینکه چرا میگویید بصیرت، بهخاطر این است؛ بصیرت مهم است؛ دانستن و فهمیدن مهم است.
دوّم؛ بسیج جناحی نیست؛ یکی از دو جناح سیاسی، یا سه جناح سیاسی، یا چهار جناح سیاسیِ داخل کشور نیست. بسیج لشکر انقلاب است، بسیج مال انقلاب است. اگر دوگانگیای وجود داشته باشد، دوگانگی انقلابی و ضدّ انقلابی است -حتّی [فرد] غیر انقلابی هم قابل کشش است، قابل جذب است؛ بنده معتقد به جذب حدّاکثریام، البتّه با روشهای خودش، نه اینکه حالا هر کاری بکنیم بهعنوان جذب حدّاکثری- انقلاب و ضدّ انقلاب. هر جناحی، هر کسی، هر آدمی که انقلاب را قبول دارد، در خدمت انقلاب است، دنبال انقلاب است، بسیج طرفدار او هم هست. یعنی اینجور نیست که ما در جناحهای داخل کشور، بسیج را جزو این جناح یا آن جناح یا آن جناح [سوم] یا آن جناح [چهارم] بدانیم؛ نخیر، خود بسیج یک جریان است، یک شطّ عظیم جاری است به سمت اهداف انقلاب.
نکتهی دیگر؛ در بسیج همافزایی لازم است. یعنی بایستی قشرهای مختلف مردم در بسیج حضور داشته باشند؛ همین بسیج اقشار. دانشآموز و دانشجو و کارگر و استاد دانشگاه و کاسب و حقوقدان و غیره و غیره و غیره، همه باید باشند. این گسترهی بسیج بهصورت افقی است. البتّه شرطش این است که اینها با همدیگر هماهنگی بکنند. یکی از کارهای لازمی که بنده توصیه میکنم -همینجا هم میگویم، مسئولین هم تشریف دارند- و باید انجام بگیرد، [ایجاد] یک سازوکار قطعی است برای هماهنگی و همکاری و همافزایی این سطح وسیع افقی. بنابراین بسیج خطّ افقی دارد -این یک- از طرفی بسیج احتیاج دارد به مجموعههای اندیشهورز، به هدایت عمومی. این هدایت -که بعد دربارهی این بیشتر صحبت عرض خواهم کرد- یک خطّ عمودی است که حالا نقش این خطّ عمودی چیست، [بعد] عرض میکنم. هم خطّ افقی در بسیج هست، هم خطّ عمودی در بسیج هست. نه مثل سازمانهای متعارف نظامی یا تشکیلات اداری است که صرفاً خطّ عمودی باشد، نه مثل مجموعههای خدماتی مردمی است که صرفاً خطّ افقی باشد. هم خطّ عمودی دارد، هم خطّ افقی دارد؛ هرکدام بنحوی برای تشکیل بسیج یک امر لازمی است.
نکتهی بعدی این است که بسیج تحقّق مردمسالاری دینی است. ما که میگوییم مردمسالاری دینی یا مردمسالاری اسلامی، بعضی خیال میکنند این مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات است؛ آن [تنها] یکی از جلوههای مردمسالاری دینی است. مردمسالاری یعنی بر اساس دین و بر اساس اسلام، سالارِ زندگیِ جامعه، خود مردمند؛ مردمسالاری یعنی این؛ این معنای مردمسالاری اسلامی است. بسیج در همهی عرصهها مظهر مردمسالاری دینی و مردمسالاری اسلامی است. اگرچنانچه بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد میشود مردمسالار؛ همین که آقایان اینجا الان اظهار کردند و کاملاً درست است. این اقتصاد مقاومتی که ما عرض کردیم، اگر بتواند از قوّت و قدرت بسیج استفاده کند، میشود اقتصاد مقاومتی مردمسالار؛ در علم همینجور است، در پیشرفتهای گوناگون اجتماعی همینجور است، در سیاست همینجور است؛ مظهر مردمسالاری دینی، بسیج است.
یک نکتهی دیگر این است که گفتیم هیئتهای اندیشهورز؛ من اصرار دارم این کلمهی «اتاق فکر» را که فرنگیها میگویند به کار نبرم. اتاق فکر یک تعبیر فرنگی است، میآیند آقایان مینشینند کلمات فرنگی را تبدیل میکنند به ترجمهی تحتاللفظی فارسی، همانها را مدام با افتخار به کار میبرند؛ نه، ما خودمان زبان داریم، واژهسازی کنیم. «هیئتهای اندیشهورز» از «اتاق فکر» خیلی گویاتر هم هست. ما هیئتهای اندیشهورز لازم داریم. کجا؟ در دو نقطه: یکی در رأس، یکی در لایهها. لایههای گوناگون بسیج فراوان است. همین که حالا این بچّهها اینجا میگویند ما شوق داریم و ما را بفرستید و چرا نمیفرستید، همان جنگ سخت است؛ از جنگ سخت که احتیاج دارد به هیئت اندیشهورز برای ترسیم و تعیین حدود این کار که چه کسی برود، کِی برود، چهجوری برود؛ تا جنگ نرم که جنگ نرم یک عرصهی بسیار وسیعی است و روزبهروز هم با گسترش این فضای مجازی دارد گستردهتر میشود و خیلی هم خطرناکتر از جنگ سخت است -یعنی در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند، [ولی] روحها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ [امّا] در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، [ولی] روحها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناکتر است- هیئت اندیشهورز لازم دارد؛ تا سازندگی که بسیج یکجاهایی مشغول سازندگی است؛ تا تقسیم مأموریّتهای جغرافیایی -همینکه آمایش سرزمینی میگویند؛ در یک نقطهای از کشور بسیج میتواند یک کاری را انجام بدهد که در نقطهی دیگر یا نمیتواند انجام بدهد آن کار را، یا لازم نیست انجام بدهد- این باید با هوشیاری صورت بگیرد که هیئت اندیشهورز لازم دارد. تمام این لایههای مختلف و لایههای گوناگون دیگر، هرکدام هیئتهای اندیشهورز لازم دارد.
علاوهی بر این، هیئت اندیشهورز در بالاترین سطوح بسیج که برای کلّ مجموعهی بسیج بنشینند خطنگاری کنند، راهبردنگاری کنند -اینجا هم من مایل نیستم تعبیر استراتژیست را به کار ببرم؛ راهبردنگار، راهبرداندیش- لازم داریم. ما راهبرداندیشانی را لازم داریم که بنشینند و کارشان فقط این باشد؛ این از مهمترین کارها است. مثل راهبرداندیشان نظامی که در همهجای دنیا هم معمول است، به قول خودشان استراتژیستهای نظامی که مینشینند و تکلیف جنگ را، کار نظامی را مشخّص میکنند. این لازم است، اینها کارهایی است که باید انجام بگیرد. وقتی ما اینها را انجام دادیم، آنوقت شما در هر نقطهای از مجموعهی عظیم بسیج که مشغول کار هستید -در حلقهی صالحین باشد، در راهیان نور باشد، در دبیرستان باشد، در دانشگاه باشد، در محیط کارگری باشد، در مسجد باشد- هرجا که شما در زمینهی بسیج مشغول کار هستید و میدانید که یک عضو فعّال هستید از یک مجموعهی خردمند و هدفدار که دارد حرکت میکند و پیش میرود، این احساس در شما به وجود میآید. نمیگویم مثل یک عضو از بدن؛ نه، چون اعضای بدن درست است که حرکت میکنند، امّا همه اسیر مغزند؛ مغز میگوید ببین، مغز میگوید بشنو، مغز میگوید بگو یا حرکت کن؛ مغز فعّال است. در بسیج اینجوری نیست که فقط از مرکز بگویند بگو؛ نه، مثل این است که هر عضوی خودش یک مغزی داشته باشد که با آن مغز اصلی که در سر است هماهنگ باشد -که این هماهنگی البتّه راههایی دارد- یکچنین حالتی به وجود خواهد آمد.
اگر چنانچه ما این هیئتهای اندیشهورز را داشتیم و فعّال کردیم، در کنار این، هیئتهای رصدگر لازم است. رصدِ چه؟ چون بسیج یک موجود متحرّک است، یک مجموعهی زنده است، پویا است، مشغول رویش است، مشغول پیشروندگی است، باید رصد کرد که متوقّف نشود؛ باید رصد کرد که راه را خطا نرود، اشتباه نرود؛ باید رصد کرد که مورد آسیب قرار نگیرد، مریض نشود، ویروسهای گوناگون در آن نفوذ نکنند. دستگاه رصدگر غیر از دستگاه اطّلاعات و حفاظت اطّلاعات و مانند اینها است؛ آنها را کار ندارم، آنها به جای خودش هر کدام مسئولیّتی دارند؛ دستگاه رصدگر آن دستگاه خردمند و عاقلی است که مثل صفحهی مغناطیسی و برقی که انسان جلویش گذاشته و دارد واقعیّت بیرون را مشاهده میکند، میبیند که چه اتّفاقی میافتد.
اینها لازم است؛ اینها چیزهایی است که برای پیشرفت بسیج و برای تکامل و ثمردهی هرچه بیشتر این شجرهی طیّبه لازم است. چون شجره، طیّبه است: اَصلُها ثابِتٌ وَ فرعُها فِی السَّماء * تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها.(۹) اگر بخواهید این «تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها» تحقّق پیدا بکند، این چیزهایی که عرض کردیم لازم است. خب اینهایی که ما عرض کردیم خطوط کلّی است؛ تحلیلی و ذهنی هم نیست. همهی این چیزهایی که عرض کردم ناظر به عمل است، ناظر به واقعیّت است؛ هرکدام از اینها شرح و تفصیل هم دارد -همینطور که قبلاً عرض شد- هرکدام از اینها، رویّهسازی و برنامهسازی هم لازم دارد که اینها به عهدهی شماها است، به عهدهی مسئولین است؛ باید بنشینند این کارها را انجام بدهند؛ اینها خطوط کلّی ناظر به عمل است، ناظر به واقع است که باید مورد توجّه قرار بگیرد.
یک نقطهی حاشیهای هم اینجا عرض بکنیم -که در بیانات این دوستان هم بعضاً بود- و آن این است که بسیجِ الگوسازی بود؛ بسیجِ ایجاد الگو بود. این الگو بدون اینکه هیچ تبلیغاتی برایش بشود، هیچ کاغذی نوشته بشود، کتابی نوشته بشود، پیغامی به کسی داده بشود، بهطور طبیعی در یک بخش مهمّی از دنیای اسلام جا باز کرد؛ یعنی خودش را نشان داد. از روی آن نسخهنویسی کردند؛ بعضیها نسخهنویسی کردند برای هدفهای خوب، بعضیها نسخهنویسی کردند برای هدفهای بد. اینکه جوانها را بیاورند، با انگیزهی دین وارد میدان کنند، مسئولیّت را به آنها بسپرند، به آنها اعتماد بکنند؛ این شد یک الگو. حالا که الگو شد، دوستان ما در خیلی از کشورها از این الگو بهره گرفتند -که حالا آقایان اسم آوردند، بنده نمیخواهم از کشوری اسم بیاورم- دشمنان [هم] نشستند برایش برنامهریزی کردند. یکی از برنامهریزیهای دشمن عبارت است از نفوذ. بنده الان شاید حدود یک سال یا بیشتر است که راجع به نفوذ دارم صحبت میکنم. از نفوذ باید ترسید، باید مراقب بود. معنای ترس [هم] این نیست که آدم خوف کند، یعنی ملاحظه کنید، مراقب باشید؛ نفوذ خیلی مهم است.
یکی [دیگر] از راههایی که دشمنها دنبال میکنند، ایجاد خطوط موازی است؛ رقیب درست کردن برای بسیج؛ از این کارها هم میکنند. بنده نمیخواهم حالا وارد جزئیّات بشوم امّا من میشناسم، اطّلاع دارم، شاید بعضی از شما هم اطّلاع داشته باشید که همین الان دارند برای بسیج، برای جوانهای کشور، برای همانهایی که من گفتم «افسران جنگ نرم»، رقیبسازی میکنند. یک خطّ موازی درست میکنند، برای اینکه از اینجا غافلش کنند و آنجا بکشانندش. اینها مسائل مهمّی است.
خب، اگر این سرفصلهایی که عرض کردیم، مورد توجّه قرار بگیرد -البتّه حرفهای دیگری هم هست که حالا دیگر مجال نیست عرض بکنیم- آنوقت بسیج این توانایی را خواهد داشت که در اصلیترین عرصههای جامعه بهصورت پُرقدرت ظاهر بشود و اثر بگذارد؛ هم در عرصهی علم، هم در عرصهی فرهنگ، هم در عرصهی اقتصاد، هم در عرصهی خدمترسانی؛ در همهی این عرصهها بسیج میتواند بهعنوان یک نیروی پُرقدرت و اثرگذار [ظاهر شود]. وقتی میگویند بسیج بیترمز است، یعنی همین.(۱۰) به عبارت دیگر، بسیج میتواند دستگاههای مسئول را، هم در جهتدهی، هم در هدفگذاری، هم در عمل یاری بدهد. یعنی ما وقتی راجع به بسیج صحبت میکنیم و این مطالب را میگوییم و تواناییهای بسیج را میگوییم، نمیخواهیم برای قوّهی مجریّه یک رقیب بتراشیم؛ نخیر، قوّهی مجریّه وظایفی دارد، مسئولیّتهایی دارد که باید آنها را انجام بدهد، وظیفهاش است، امّا بسیج میتواند کمک کند به قوّهی مجریّه برای جهتدهی صحیح، برای جلوگیری از خطا و انحرافِ در مسیر. و در عمل [هم میتواند] کمک کند؛ مثل همین اقتصاد مقاومتی که بعضی از آقایان اشاره کردند. میتواند بهعنوان مکمّل عمل کند، میتواند بهعنوان امیدبخش عمل کند. بعضی از دستگاههای دولتی در بعضی از زمینهها دچار ناامیدی میشوند و میگویند: نمیشود! چطور نمیشود؟ اینهمه کارهای بزرگ انجام گرفت، نمیشود یعنی چه؟ میگویند: نمیشود! بسیج وقتیکه جلو افتاد، وقتی این نیروی جوان و پیشران، حرکت صحیح خودش را دنبال کرد، آن آدم ناامید و افسرده هم بانشاط میشود و امیدوار میشود.
البتّه من هرگز نمیخواهم مبالغه کنم، بنده نمیخواهم بگویم بسیجی یک فرشته است و از ضعفهای بشری دور است، نخیر؛ همهی ماها دچار ضعفهای بشری هستیم؛ ترس داریم، تردید داریم، ملاحظات گوناگون داریم، گرفتاریهای خانوادگی داریم، گرفتاریهای اجتماعی داریم، امّا بنبست نداریم، من این را میخواهم بگویم. جوان بسیجی ممکن است یکوقتی، در یک برههای دچار ترس بشود، یا در یک مسئلهی خاصّی دچار تردید بشود، امّا دچار بنبست نمیشود؛ برای خاطر اینکه عناصر هدایتگر و قدرتآفرین و راهنما در بسیج آنقدر هست که بتواند همهی این نقاط ضعف را برطرف کند یا تبدیل کند به نقاط قوّت.
خب امروز ما مشاهده میکنیم در کشور از لحاظ مسائل اقتصادی مشکلاتی وجود دارد؛ البتّه ما امسال گفتیم سال اقدام و عمل، دیروز هم مسئولین محترم یک گزارش مفصّلی برای من فرستادند، فهرستی از اقدامها و عملهایی که انجام گرفته از اوّل سال تا حالا را ذکر کردند؛ یعنی ما خواستیم، گفتیم خب بالاخره [برای] اقدام و عمل چه اتّفاقی افتاده، یک گزارش مفصّلی دست من رسید و نگاه کردم. آمارهایی هست، کارهایی هست، اقداماتی انجام گرفته، منتها باید در صحنهی عمل نتیجهاش دیده بشود؛ آنچه مهم است این است که آماری که ما میدهیم، نتیجهاش در عمل دیده بشود. من اوّل سال هم گفتم که بایستی جوری عمل بکنیم که وقتی آخر سال شد، بتوانیم فهرست بدهیم، بگوییم این کارها را انجام دادیم، این هم نشانههایش در عمل و در واقعیّت جامعه؛ اینجور نباشد که صرفاً گزارش باشد. بسیج میتواند در تحقّق این مقصود نقش ایفا کند.
یک جمله هم من در پایان عرایضم راجع به این مسائلی که ما با این دولت مستکبر داریم عرض بکنیم. البتّه این دولتی که بنا است بیاید که هنوز نیامده؛ حالا او هندوانهی دربسته است و نمیدانیم حالا داخل آن چه در میآید، امّا همین دولتی که الان وجود دارد -همین دولت کنونی در آمریکا- دارند برخلاف آنچه تعهّد کردند و تصمیمگیری مشترک کردند و مسئولین به ما آنوقت اعلام کردند، عمل میکنند. من اینجا لازم میدانم عرض بکنم [اینها] کارهای متعدّدی کردند، تخلّفهای متعدّدی کردند، یکی دو تا نیست، تازهترینش این تمدید تحریم ده ساله است، اگر این تحریم [تمدید] بشود، قطعاً نقض برجام است -بدون تردید- و بدانند جمهوری اسلامی حتماً در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد.
حرف من در این زمینه به مسئولین و به مردم این است که این توافق هستهای که اسمش را گذاشتهاند برجام، نباید تبدیل بشود به یک وسیلهای برای فشار هرچند وقت یکباری از سوی دشمن به ملّت ایران و به کشور ما؛ یعنی نباید اجازه بدهیم که این را وسیلهی فشار کنند. مسئولین به ما گفتند که ما این کار را انجام میدهیم، این اقدام را میکنیم برای اینکه فشارهای تحریم برداشته بشود؛ حالا علاوه بر اینکه آن کاری را که آنوقت قول دادند بکنند و بنا بود همان روز اوّل انجام بگیرد و تا هشت و نُه ماه هنوز بهطور کامل انجام نگرفته و ناقص است -که مسئولین ما این را صریحاً بیان میکنند؛ آنهایی که خودشان دستاندرکار بودند این را صریحاً بیان کردند و بیان میکنند- [انجام ندادند]، این را باز وسیلهای قرار بدهند برای فشارهای مجدّد به جمهوری اسلامی؛ نه، جمهوری اسلامی با اتّکاء به قدرت الهی و با باور کردن قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد. اگر کسی به تقلید از روحیّههای ضعیف بنیاسرائیل میگوید که «اِنّا لَمُدرَکون»(۱۱) -حالا به ما میرسند و پدر ما را در میآورند- ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض میکنیم که «کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین».(۱۲)
پروردگارا! هدایت و دستگیری خودت را بر این جوانها و بر همهی جوانهای کشور و همهی ملّت عزیز ما روزبهروز افزایش بده.
والسّلام علیکم و رحمهالله
۱) در ابتدای این دیدار -که به مناسبت سالروز تشکیل بسیج مستضعفین (۱۳۵۸/۹/۵) برگزار شد- سرلشکر پاسدار محمّدعلی جعفری (فرمانده کلّ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) و سرتیپ پاسدار محمّدرضا نقدی (رئیس سازمان بسیج مستضعفین) گزارشهایی ارائه کردند و همچنین سه تن از حاضران بهعنوان نمایندهی بسیجیان دیدگاههای خود را بیان کردند.
۲) بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۴۹ (با اندکی تفاوت)
۳) الهام شدن
۴) سورهی نحل، آیهی ۱۲۸
۵) سورهی طه، آیه ۴۶
۶) سورهی شعرا، آیهی ۶۱
۷) سورهی شعرا، آیهی ۶۲
۸) سورهی نحل، آیهی ۱۲۸؛ «درحقیقت خدا با کسانی است که پروا داشتهاند و [با] کسانی [است] که آنها نیکوکارانند.
۹) سورهی ابراهیم، بخشی از آیهی ۲۴ و ۲۵ «… که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؟ میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش میدهد. …»
۱۰) خندهی حضّار
۱۱) سورهی شعرا، بخشی از آیهی ۶۱
۱۲) سورهی شعرا، بخشی از آیهی ۶۲؛ «چنین نیست؛ زیرا پروردگارم با من است و بهزودی مرا راهنمایی خواهد کرد.»
***
بیانات در دیدار مردم اصفهان
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاه والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّهالله فی الارضین.
جلسه بسیار بسیار نورانی است بهخاطر حضور شما جوانها و نوجوانها؛ انعکاس انوار الهی در دل نورانی جوان، دل باصفای جوان، فضا را روشن میکند، متلألِئ میکند و امثال این حقیر هم از صفای دل شما و از تلألؤ انوار الهی در قلبهای پاک شما بهرهمند میشود. خیلی خوشآمدید؛ جلسه را هم خیلی خوب شروع کردید، تلاوتِ بسیار خوب و استادانه و زیبای این برادر عزیزمان، آیاتی که انتخاب کرده بودند، بعد هم این سرود دستهجمعی زیبا -هم خوشمضمون، هم خوشآهنگ- جلسه را بحمدالله معطّر کرد به عطر ابتکارهای جوانی شما.
خب جلسه به مناسبت سیزدهم آبان است، یعنی فردا. سیزدهم آبان اگرچه محلّ تلاقی چند حادثه است -حادثهی تبعید امام بزرگوار، حادثهی کشتار دانشآموزان در خیابانهای تهران- لکن آن چیزی که این روز را برجسته کرده است، حادثهی تصرّف و تسخیر سفارت آمریکا یا به معنای درست لانهی جاسوسی آمریکا است. بنابراین روز سیزدهم آبان که نام آن را در کشور روز [مبارزه با] استکبار نهادهاند، به نظر من -ضمن اینکه آن نام، نام درستی است- روز جوان است؛ روز جوان مؤمن، جوان انقلابی، جوان شجاع، جوان دلاور، جوان مبتکر، جوانی که دست به کاری میزند که دشمن را از ابتکار، و از حرکت بازمیدارد. به این معنا روز جوان است.
از آن روز سالها گذشته لکن معنای آن روز همچنان باقی است. اینکه شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بیمعنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکاییها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، انواع و اقسام تلاشها را کردند؛ چه تلاشهای سیاسی رسمی که سنای آمریکا از همان روزهای اوّل علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت، اعلام خصومت کرد، اعلام تحریم کرد -که این راههای رسمی بود، راههای علنی بود- چه از راههای غیر علنی، که تماس گرفتند با عوامل خودشان، با مزدوران خودشان در داخل کشور که شاید بتوانند از حضور قومیّتهای مختلف برای ایجاد اختلاف در میان ملّت استفاده کنند، که تو دهنشان خورد. هم خود قومیّتهای ما -عرب ما، تُرک ما، کُرد ما، لُر ما، ترکمن ما، که همه آماج این توطئه بودند- در مقابل آمریکا ایستادند و هم جوانان مؤمن، جوانانی که آن روز، هنوز اسم پاسدار رویشان نبود، اسم بسیج رویشان نبود امّا بهمعنای حقیقی کلمه پاسدار انقلاب بودند و بسیجیِ راه انقلاب بودند، رفتند توطئهی آمریکا را خنثی کردند. بنابراین آمریکاییها از ساعت اوّل شروع کردند و اینها همه غیر از کارهایی بود که در داخل سفارت آمریکا همینجا در تهران انجام میگرفت.
بعد از آنکه جوانهای ما رفتند و این مرکز را تسخیر کردند و با زحمت زیاد توانستند کاغذهایی را که خرد شده بود، مدارکی را که در کاغذخردکن ریخته شده بود، گردآوری کنند، جمع کنند، بههم بچسبانند و بهصورت کتاب دربیاورند، آنوقت معلوم شد که چه توطئههایی هم در طول این مدّت در داخل سفارت آمریکا وجود داشته. این کتابها حدود هفتاد جلد است؛ شماها خواندهاید اینها را؟ چرا هیچ نشانی از مضامین برگزیدهی این کتابها در مجموعهی مدارس ما، دبیرستانهای ما، دانشگاههای ما نیست؟ چرا؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید محترم آموزشوپرورش(۱) اینجا در جلسه هستند؛ چرا اینها را داخل کتابهای درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید نسل جوان ما، نسل جدید ما بفهمد و بداند که آمریکا با اینجا چه کرده است و چه توطئههایی زیر سر داشته؟
حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به اینهمه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد؛ یعنی جلوی تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیادهخواه آمریکا را در داخل کشور گرفت؛ انقلاب یعنی این. آن ابرقدرتی که عادت کرده بود ۲۵ سال، ۳۰ سال هرچه اراده میکند در ایران اتّفاق بیفتد و انجام بدهد، انجام میدهد و ایران مال او است، متعلّق به او است، دولتش، حکومتش، پادشاهش، نفتش، ذخایرش، معادنش، آیندهاش، همه چیزش مال او است و حالا از دستش گرفته شده بود و درصدد تهاجم بود، دید جوانها جلوی این تهاجم را گرفتند و گرفتند و گرفتند و ملّت ایران ایستاد و رهبر این حرکت عظیم هم شخص امام بزرگوار بود.
بنده در جزئیّات وقایع آن روز قرار داشتم؛ همان روزها مکرّر به لانهی جاسوسی رفتهام، آمدهام، نشستهایم، صحبت کردهایم، با جوانهایی که آنجا بودند، با دیگران، در شورای انقلاب -که آنوقت ما عضو شورای انقلاب بودیم- میدانم که چه تحرّکاتی از گوشهوکنار انجام میگرفت برای خنثی کردن این حرکت؛ امّا امام ایستاد. عزیزان من! قضیّهی آمریکا این است.
من دو خطا را امروز میخواهم تصحیح کنم. دو اشتباه دارد تزریق میشود به افکار عمومی مردم ما. عامل این تزریق هم در درجهی اوّل خود دستگاه استکبار و آمریکا هستند، و درجهی دوّم بعضی آدمها در داخل؛ آدمهایی که -من همه را متّهم نمیکنم- بعضیشان وابستهی به تشکیلات سرویسهای جاسوسی یا سیاسی یا مراکز خاصّ آمریکایی هستند، بعضیشان هم نه، وابستگی ندارند؛ ازنفسافتادهها، پشیمانشدهها، بوی لذّت دنیا به مشامشان رسیدهها. آنها این فکر را، این دو خطا را دارند حواله میدهند به اینها، اینها هم در منبرهای مختلف، در جایگاههای مختلف، این را توسعه میدهند و گسترش میدهند؛ داخل دانشگاه، بیرون دانشگاه، در مطبوعات و جاهای مختلف. من این دو خطا را امروز میخواهم تصحیح کنم.
یکی اینکه اینجور تبلیغ میکنند که اینکه امام فرمود هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید(۲) -که امروز هم همین حکم جاری است- از سر تعصّب و غرور است یعنی منطقی پشت سرش نیست؛ این را میخواهند ترویج کنند. میخواهند بگویند جوانهای ما، انقلابیّون ما، مردم ما، مسئولین ما، که سینه سپر میکنند و در مقابل آمریکا میایستند و نسبت به توطئههای او افشاگری میکنند، مردمان متعصّبیاند؛ کارشان از روی حمیّت(۳) جاهلی و از روی تعصّب است؛ این را میخواهند بیان بکنند. درحالیکه درست ۱۸۰ درجه قضیّه عکس است. اینکه فرمود هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید، پشتش یک منطق محکم وجود دارد. آن منطق این است که اساس سیاست آمریکا بر افزونطلبی و دستاندازی است. تاریخ آمریکا در این ۲۵۰ سالی که از عمر آن میگذرد، این را نشان میدهد -البتّه اوایل خیلی کمتر، از حدود صد سال پیش یا اندکی کمتر از صد سال پیش، خیلی بیشتر- سیاست کلّی آمریکا این است که امنیّت داخلیاش را بهوسیلهی دستاندازی به کشورهای جهان و تصرّف مناطق نفوذ فراوان تأمین کند؛ اینجور عمل میکنند؛ این سیاست آنها است. این سیاست را در منطقهی غرب آسیا اِعمال کردند، در ایران در دوران طاغوت اِعمال کردند، در کشورهای همسایهی ما اِعمال کردند. بر سر این قضیّه با شوروی سابق زورآزمایی داشتند -او بهطرف خود میکشید، این بهطرف خود میکشید- و ایران منطقهی نفوذ آمریکا بود. اندکی غفلت بعد از پیروزی انقلاب موجب میشد که دشمنی که از در بیرونش کردیم، از پنجره برگردد؛ امام نگذاشت و جلوی این را گرفت.
اینکه گفتند در مقابل آمریکا بِایستید، هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید، بهمعنای دفاع از ارزشها است؛ نهفقط ارزشهای مخصوص مسلمانها، دفاع از ارزشهای انسانی. امروز به اعتراف خود آمریکاییها، دولت آمریکا و نظام آمریکا از ارزشهای انسانی فرسنگها دور افتاده. این مناظرهی دو نامزد [ریاست جمهوری] آمریکا(۴) را دیدید؟ حقایقی که اینها بر زبان راندند دیدید؟ شنیدید؟ اینها آمریکا را افشا کردند. چند برابر چیزهایی را که ما میگفتیم و بعضی باور نمیکردند و نمیخواستند باور کنند، خود اینها گفتند. و جالب این است که آن که صریحتر گفت، بیشتر مورد توجّه مردم قرار گرفت. آن مرد چون واضحتر گفت، صریحتر گفت، مردم آمریکا بیشتر به او توجّه کردند. طرف مقابل گفت این پوپولیستی کار میکند؛ عوامگرایانه، چرا عوامگرایانه؟ برای خاطر اینکه حرفهایش را مردم نگاه میکردند، میدیدند درست است؛ در واقعیّات زندگی خودشان آن را میدیدند. ارزشهای انسانی در آن کشور نابودشده و لگدمالشده است؛ تبعیض نژادی وجود دارد. همین چند روز قبل از این آن مرد در تبلیغات انتخاباتیاش ایستاد و گفت شما اگر رنگینپوست هستید، اگر سیاهپوست و سرخپوست هستید، در خیابانهای نیویورک و شیکاگو و واشنگتن و کالیفرنیا و غیرذلک وقتی راه میروید، نمیتوانید مطمئن باشید که تا چند دقیقهی دیگر زندهاید. شما ببینید! این حرف را کسی دارد میزند که انتظار دارد چند روز دیگر برود در کاخ سفید، بنشیند آمریکا را اداره کند. نژادپرستی آمریکا یعنی این.
فقر آمریکاییها را [هم گفت]. گفت ۴۴ میلیون نفر در آمریکا گرسنهاند. او گفت و دیگران هم گفتند که کمتر از یک درصد مردم آمریکا مالک نود درصد ثروت آمریکا هستند. ارزشهای انسانی در آنجا لگدمال شده است؛ تبعیض، اختلاف، نژادپرستی، لگدمال کردن حقوق بشر. «مرگ بر آمریکا» که شما فریاد میزنید، اینکه گفتند «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید»، یعنی مرگ بر این چیزها. امام بهخاطر همین چیزها گفت که هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید.
اینها همه یک طرف، یک طرف دیگر قضیّه و یک عامل مهمّ دیگر قضیّه هم این است که اینها همان روزهای اوّل، زمینهی یک ضربهی بزرگ به ملّت ایران را فراهم کردند، یعنی محمّدرضا را پناه دادند در آمریکا، برای اینکه او را نگه دارند، زمینه را فراهم کنند، عواملش را در اینجا تقویت کنند، خود او هم باشد، بعد همان کاری را که در ۲۸ مرداد سال ۳۲ انجام دادند -یعنی ۲۵ سال قبل از آن تاریخ- دومرتبه انجام بدهند. در ۲۸ مرداد هم محمّدرضا از ایران فرار کرد؛ انگلیسیها و آمریکاییها دست به دست هم دادند، مخفیانه آمدند داخل، از سفارتهای گوناگون استفاده کردند، پناه گرفتند، عوامل خودشان را تجهیز کردند، آماده کردند، از غفلت آن روز مردم استفاده کردند، دومرتبه محمّدرضا را برگرداندند و همان برگرداندن بود که ۲۵ سال تسمه از گُردهی این ملّت کشید و پدر این مردم را درآورد. اینها میخواستند این کار را دوباره انجام بدهند، [امّا] امام جلوی این را گرفت، سد کرد، ملّت ایران را بیدار کرد و ملّت ایران بیدار شدند. بنابراین این شعار ضدّ آمریکایی، این فریاد کشیدن بر سر آمریکا از روی تعصّب نیست، از روی جهالت نیست، از روی لجبازی نیست؛ از روی منطق است؛ متّکی به یک پشتوانه و عقبهی منطقی و فکری است. پس هم جوانهای عزیز ما، هم کسانی که مینویسند و میگویند و دارای منبر هستند برای گفتن -منبر مطبوعات، منبر دانشگاه، منبر کلاس درس، منبرهای گوناگون- بدانند و توجّه کنند که اگر امروز ملّت ایران شعار ضدّ آمریکا میدهد و قبلاً هم در این سی و چند سال شعار میداده است، به خاطر یک منطق محکم است.
در طول این سالها هم ما هشت سال با صدّام جنگ داشتیم، آمریکاییها پشت سر صدّام محکم ایستادند؛ هرچه توانستند به او کمک کردند. [آمریکاییها] بعد از جنگ یک جور، قبل از شروع جنگ یک جور، در دوران جنگ یک جور، تا امروز یک جور، در قضیّهی برجام یک جور، بعد از برجام یک جور [دشمنی کردند]. چند روز قبل از این، همین آقای مذاکرهکنندهی آمریکایی(۵) صریحاً ایستاد و گفت -و در تلویزیون ما هم پخش شد- که ما بعد از برجام هم ایران را تحریم کردیم. آمریکا این است. ایستادگی ملّت ایران در مقابل آمریکا ایستادگی متّکی به منطق است. [پس] خطای اوّل این بود که میخواهند وانمود کنند مردم از روی لجاجت در مقابل آمریکا ایستادهاند. واقع قضیّه عکس این است؛ مردم از روی منطق در مقابل آمریکا ایستادهاند. این تصحیح خطای اوّل.
خطای دوّم؛ فکر غلط و خطائی که این هم باز دارد بهنحوی از سوی آمریکاییها تزریق میشود و کسانی هم در داخل آن را ترویج میکنند و از اوّلی خطرناکتر است، این است که اگر ما با آمریکا سازش کنیم، مشکلات کشورمان حل خواهد شد.
[این] از آن اشتباهات عجیبوغریب و بسیار خطرناک [است]. [میگویند] اگر ما با آمریکا سازش کردیم، مشکلات کشور حل میشود. خب، حالا ده تا دلیل میشود شمرد برای اینکه این حرف غلط است، این حرف دروغ است، این حرف فریب است. سازش با آمریکا مشکلات کشور را بههیچوجه حل نمیکند؛ نه مشکلات اقتصادی را، نه مشکلات سیاسی را، نه مشکلات امنیّتی را، نه مشکلات اخلاقی را، بلکه بدتر خواهد کرد. ده پانزده دلیل وجود دارد و میشود شمرد و ردیف کرد برای این قضیّه؛ آخریاش همین قضیّهی برجام است. من چقدر در طول مذاکرات گفتم که اینها بدعهدند، اینها دروغگویند، اینها پای حرفشان نمیایستند؛ حالا ملاحظه میکنید! امروز آن کسی که دارد میگوید آنها بدعهدند دیگر من [فقط] نیستم؛ مسئولین محترم کشور، خود مذاکرهکنندگان ما که اینهمه زحمت کشیدند، یک سال و خردهای مذاکره کردند، رفتند، نشستند، برخاستند؛ ده روز، پانزده روز، بیست روز خارج از کشور، پشت میز مذاکره با آنهمه زحمت، عرق ریختند، زحمت کشیدند، آنها دارند میگویند.
در همین جلسهی وزرای خارجهای که در نیویورک، در حدود یک ماه قبل تشکیل شد،(۶) وزیر محترم خارجهی ما هم شرکت کرد، آنها هم شرکت کرده بودند؛ در آن جلسه وزیر خارجهی ما یک کیفرخواست بزرگی علیه آنها ذکر میکند؛ میگوید شماها این کار را کردید که نباید میکردید، این کار را نکردید که باید میکردید؛ یک کیفرخواست، یک ادّعانامه؛ جوابی هم نداشتند؛ خب اینها این[طور] هستند؛ سازش کنید سر سوریه، سازش کنید سر حزبالله، سازش کنید سر افغانستان و پاکستان، سازش کنید سر عراق، سازش کنید سر مسائل داخلی؛ با چه کسی؟ با آن کسی که لحظهای از دشمنی فروگذار نمیکند. هدفشان این است که نگذارند این ملّت رشد کند، هدفشان این است که نگذارند مشکلات اقتصادی این کشور حل بشود؛ [آنوقت] اینها میآیند کمک به حلّ مشکلات کنند؟
اوّلاً طرف دروغگو است، فریبگر است، بدعهد است، خنجرازپشتبزن است، در همان حالی که دارد با یک دست دست میدهد، به قول خودشان یک مشت سنگ در دست دیگرش است که بزند به سر طرف مقابل. طرف، اینجور آدمی است. ثانیاً آمریکا میخواهد مشکلات ملّت ایران را حل کند؟ خود آمریکا دچار بحران است؛ این را چرا نمیگویند؟ این را همهی دستگاههای مهمّ قضاوتکنندهی در اینگونه مسائل در دنیا، حتّی خود آمریکاییها دارند میگویند. آمریکا دچار بحران است؛ بحران اقتصادی، بحران بینالمللی، بحران سیاسی، بحران اخلاقی؛ خودش دچار بحران است. امروز قرضهای دولت آمریکا تقریباً نزدیک به تولید ناخالص کلّ آمریکا است؛ این نشانهی بحران است، این را اقتصاددانها میگویند. میگویند هروقتی که دیون یک دولت نزدیک شد به تولید ناخالص یک دولت، این دولت در حال بحران است؛ این اقتصاد اقتصاد بحرانی است؛ امروز آمریکا اینجوری است. آن مقداری که بدهکار است، نزدیک به حدود شصت و چند درصد تولید ناخالص ملّیاش است؛ این میخواهد به چه کسی کمک بکند؟ این میخواهد بمَکد، این میخواهد بکَند تا خودش را ترمیم بکند؛ این میآید به اقتصاد کشوری کمک کند؟ این از لحاظ اقتصادی.
از لحاظ سیاسی [هم] دچار بحرانند. امروز بدون استثنا، در هر نقطهای از دنیا -این را من با قاطعیّت عرض میکنم- که یک ملّتی قیام کند، حرکت کند علیه مستبدّی، علیه دولتی، علیه حکومتی، شعارش «مرگ بر آمریکا» است؛ یکروز شعار مرگ بر آمریکا فقط مال اینجا بود؛ امروز در منطقهی غرب آسیا، در منطقهی شرق آسیا، [حتّی] در خود اروپا، در منطقهی آمریکای لاتین، در منطقهی آفریقا، ملّتهایی که قیام میکنند، اوّلین شعارشان علیه آمریکا است؛ این وضع سیاسی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟
آمریکا برای منطقهی غرب آسیا نقشه داشت. ببینید، شماها یادتان نیست، البتّه مال خیلی وقت نیست، مال ده دوازدهسال قبل است، ولی خب شما جوانها آن روز را هم یادتان نیست. وزیرخارجهی آمریکا آن روز آمد گفت که «ما میخواهیم یک خاورمیانهی بزرگ درست کنیم»؛ در قضیّهی لبنان و جنگ ۳۳ روزه، اسم خاورمیانهی بزرگ را آورد. خاورمیانهی بزرگ یعنی چه؟ آنها اسم منطقهی غرب آسیا را میگویند خاورمیانه؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی یک منطقهای از حدود پاکستان تا مدیترانه، یعنی تمام این کشورهای این منطقه، خاورمیانه است و آمریکا برای همهی این منطقه یک نقشهی کلّی کشیده بود که همهی اینها را با محوریّت اسرائیل توی مشت نگهدارد؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی این. امروز وضع این خاورمیانهی بزرگِ آن وزیرخارجه -که بیچاره یک خانمی هم بود که این حرف را زد-(۷) به جایی رسیده که اینها در قضیّهی سوریه ماندهاند، در قضیّهی عراق ماندهاند، در قضیّهی لبنان ماندهاند، در قضیّهی شمال آفریقا ماندهاند، در قضیّهی لیبی پا در گِل ماندهاند، در قضیّهی یمن خودشان را وارد قضیّه کردهاند [امّا] ماندهاند؛ این وضع سیاسی بینالمللی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟ این میخواهد بیاید به کمک شما؟ این میخواهد بیاید مشکلات کشور را حل کند؟
ما در نقطهی مقابلیم؛ خدا را شکر؛ این کار خدا است؛ این لطف خدا به این ملّت است که به آنها شجاعت داد، به آنها بصیرت داد، به آنها استقامت داد، مشکلات را تحمّل کردند، مردان و زنان مؤمن این ملّت توانستند جوری مشی کنند و جوری عمل کنند که امروز ملّت ایران در خاورمیانه سربلند است. در عراق، در سوریه، در لبنان، در یمن، در منطقهی خلیج فارس، در هرجا که شما نگاه میکنید، ایران یک چهرهی درخشان است. [آنها] از لحاظ اقتصادی در بحرانند، از لحاظ سیاسی در بحرانند، از لحاظ بینالمللی در بحرانند، از لحاظ اخلاقی در بحرانند. از لحاظ اخلاقی -چه در زمینهی مسائل مربوط به اخلاق جنسی، چه [مسائل] مربوط به مفاسد مالی- [براساس] حرفهایی که خودشان میگویند، در مطبوعات خودشان منتشر میشود، حرفهایی که خودشان میزنند -البتّه این خیلی کمتر از واقعیّت است- و آنچه حالا این دو نامزد محترم ریاستجمهوریشان(۸) که یکی از اینها بالاخره چندروز دیگر خواهد رفت در کاخ سفید و رئیسجمهورِ آنجا خواهد شد، لابد حرف بیحساب نمیزند؛ دوتایی باهم بدند، امّا دستبهدست هم دادهاند برای افشاگری آمریکا و برای نابود کردن آبروی آمریکا و موفّق هم شدهاند.(۹) این کشور چطور میخواهد بیاید به ایران کمک کند؟ چرا این غلط را در ذهنها میگذارند که «اگر با آمریکا مشکلاتمان را حل کردیم و سازش کردیم، مشکلات کشور حل خواهد شد»؟ نه آقاجان! سازش با آمریکا مشکلات کشور را حل نمیکند، بلکه افزایش خواهد داد؛ مشکلات سیاسیای اگر داشته باشیم، مشکل اقتصادی اگر داشته باشیم؛ مشکلات ما را خودمان باید حل کنیم؛ مشکلات ما را شما باید حل کنید، شما جوانها.
بگذارید من چند جمله حالا اینجا به شما جوانها بگویم؛ عزیزترین کسان ما شما هستید دیگر؛ شما مثل بچّههای من هستید، فرزندان ما هستید، جوانهای ما هستید، امیدهای ما هستید، آیندهی ما دست شما است، آیندهی این کشور دست شما است. ما که میرویم؛ شمایید که هستید، شما هستید که این کشور را باید اداره کنید. چند جمله به شما عرض بکنم. عزیزان من! خودتان را برای آینده آماده کنید؛ خودتان را برای ادارهی این کشور آماده کنید. علاج مشکلات این کشور -چه مشکلاتی که امروز داریم، چه مشکلاتی که بعدها خواهیم داشت، چه مشکلاتی که هر کشوری و هر ملّتی دارد؛ بالاخره هیچ کشوری که بدون مشکل نیست- و حلّ این مشکلات، در گرو جوشیدن اراده و استقامت از درون ملّت است؛ از درون ملّت بایستی اراده، استقامت، عزم راسخ، ایستادگی بجوشد؛ چشمها، باز؛ روحیّهها با توکّل به خدا و اعتمادبهنفس، قوی. اگر به خدا توکّل داشته باشیم و به خودمان اعتماد کنیم، روحیّههایمان قوی خواهد بود؛ هم در زمینهی علمی، هم در زمینهی مدیریّتی، هم در زمینهی اداری. آنچه من بر روی آن تکیه میکنم روحیّهی انقلابیگری است؛ این روحیّه را باید حفظ کنید. معنای روحیّهی انقلابی چیست؟ معنایش این است که یک انسان انقلابی، شجاعت دارد، اهل اقدام است، اهل عمل است، ابتکار میورزد، بنبستشکنی میکند، گرهگشایی میکند؛ از چیزی نمیترسد، به آینده امیدوار است، به امید خدا به سمت آیندهی روشن حرکت میکند؛ انقلابیگری یعنی این؛ این [فرد] انقلابی است؛ این روحیّهی انقلابی را باید حفظ کرد.
بعضیها عکس این عمل میکنند، بعضیها عکس این حرف میزنند، بعضیها عکس این مدیریّت میکنند؛ جوان را به آینده بیاعتماد میکنند، به انقلاب بیاعتماد میکنند، جوان را از نفَس گرم امام دور میکنند؛ خب این خراب میشود دیگر؛ آنوقت از زمانه هم مینالند! از زمانه هم مینالند. زمانه را چه کسی میسازد؟ به قول صائب: جُرم زمانهساز فزون از زمانه است؛(۱۰) زمانه را چه کسی میسازد؟ زمانه را من و شما میسازیم؛ ما زمانهسازیم. اگر زمانه بد باشد، به من و شما باید نگاه کرد؛ ما هستیم که زمانه را میسازیم. ما وقتیکه گامهایمان را محکم برنداشتیم، ما وقتیکه توصیهی امام را ندیده گرفتیم -آن چشم تیزبین، آن دل حکیم، دل سرشار از حکمت؛ خوب میدید، خوب میفهمید، درست تشخیص میداد؛ راه را برای ما روشن کرده؛ وصیّتنامهی امام دمِ دست ما است؛ خب، آن کسانی که تردید دارند این وصیّتنامه را نگاه کنند؛ ببینند چه گفته امام- وقتی مردم را از اینها دور میکنیم، جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، جوانی را که تمایل به عفّت دارد، بهسمت بیمبالاتی نسبت به مسائل عفّتی و مانند اینها سوق میدهیم، خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد، زمانه خراب خواهد شد. البتّه خوشبختانه تا امروز نتوانستهاند و نخواهند هم توانست؛ جوان ما خیلی خوب است. [اگر] به اسم آزادی، لاابالیگری را تزریق کنیم، به اسم عقل و نگاه عقلائی، سازش و تسلیم در مقابل دشمن را القا کنیم، خب زمانه خراب میشود دیگر؛ این راه را بایست با استحکام ادامه داد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: فَتَزیغُ قُلوبٌ بَعدَ استِقامَهٍ وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَه؛(۱۱) بعضی از دلها یک روزی مستقیم بودند، در راه راست قرار داشتند، درست حرکت میکردند امّا بعد برگردانده شدند. زیغ، یعنی واژگونه شدن؛ رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا(۱۲) -که در قرآن هست- یعنی خدایا! دلهای ما را واژگونه نکن؛ [اگر] درست میفهمیدیم، ما را دچار بدفهمی و کجفهمی نکن. امیرالمؤمنین میگوید: بعضیها یک روزی درست حرکت میکردند، امّا دلهایشان واژگونه شد. حالا چرا واژگونه میشود؟ خدا که به کسی ظلم نمیکند؛ خودمان هستیم که آلودهی دنیا میشویم، آلودهی محبّتهای بیجا میشویم، آلودهی جاهطلبی میشویم، آلودهی رفیقبازی میشویم، آلودهی جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اوّلی بر میگردیم. وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَه؛ یک روزی سالم بودند، بعد گمراه میشوند. آفت اینها است؛ جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها باید به خدا پناه برد.
سفارش من به جوانها این است که با چشم باز نگاه کنید، با بصیرت نگاه کنید، هر حرفی را از هر گویندهای نپذیرید. مبدأ حرکت و مبدأ انقلاب، امام بزرگوار است، حرف او را حجّت بدانید؛ نگاه کنید ببینید امام چه میگفت. نگویند اگر امام هم امروز بود، اینجوری عمل میکرد؛ نخیر، این غلط است؛ ما سالهای متمادی با امام بودیم و امام را بهتر از آنها میشناسیم. امام اگر امروز بود، همان فریاد ابراهیمی، همان فریاد بت شکن را امروز هم میزد؛ همان فریادی که ملّت را بیدار کرد و به انقلاب رساند. خب شما که میگویید مرگ بر آمریکا، ما هم که موافقیم، حرفی نداریم.
والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته
۱) فخرالدّین احمدی دانشآشتیانی
۲) صحیفهی امام، ج ۱۱، ص ۱۲۱
۳) غیرت
۴) دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون
۵) جان کری (وزیر امور خارجهی آمریکا)
۶) اوّلین نشست وزرای خارجهی ایران و ۱+۵، پس از اجرای برجام.
۷) خندهی حضار
۸) خندهی معظّمٌله
۹) خندهی حضّار
۱۰) صائب. دیوان غزلیّات؛ «تسلیم میکند به ستم ظلم را دلیر / جُرم زمانهساز فزون از زمانه است»
۱۱) نهجالبلاغه، خطبهی ۱۵۱
۱۲) سورهی آلعمران، آیهی ۸
***
بیانات در دیدار نخبگان علمی جوان
بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین. (۲)
ایّام مهمّی است؛ ایّام محرّم است. محرّم فقط دههی عاشورا نیست؛ یک حادثهی عظیم در ایّام محرّم در تاریخ اتّفاق افتاده که این حادثه تمامشدنی نیست. نه به معنای اینکه نظایر آن و اشباه آن استمرار پیدا میکند -آن به جای خود محفوظ، که بحث دیگری است- امّا خود این حادثه مثل خورشیدی است که غروب ندارد. یکوقت حادثهی عظیمی اتّفاق میافتد، امروز اتّفاق میافتد و فردا از بین میرود؛ [مثل] این حادثه نیست. این حادثه مثل خورشید بیغروبی است که همواره بوده تا امروز، بعد از این هم خواهد بود. یک تصویر و ترسیم جاندار و باحقیقتی است از مبارزهی نور و ظلمت، جنگ حقّ و باطل، جنگ شرافت با لئامت و دنائت؛ البتّه اوجش روز عاشورا بود لکن مقدّمات آن روزهای اوایل محرّم، قبل از عاشورا فراهم شد، بعد از عاشورا -مثل یک چنین روزهایی- حادثهی عاشورا با رهبری زینب کبرا و امام سجّاد (علیهماالسّلام) تکمیل شد. بنابراین ایّام، ایّام بسیار مهمّی است و اینکه من این توفیق را پیدا کردم، این بخت و اقبال را پیدا کردم -که واقعاً این را من بخت و اقبال میدانم- که در این روزها با شما جوانهای عزیز ملاقات بکنم، برای من یک توفیق استثنائی است و این را به فال نیک میگیرم.
خب از دیدار شما عزیزان نخبه بنده خیلی خرسندم. حرفهایی که ما دربارهی موضوعات این جلسه در طول سال میشنویم و میزنیم، دائماً استمرار دارد. من شبیه همین مطالبی را که این جوانهای عزیز اینجا بیان کردند، در گزارشهای مختلف در طول سال، میشنوم و میخوانم و اگر اقدامی بتوانم انجام بدهم دربارهی آنها انجام میدهم. حرفهایی هم که حالا ما خواهیم زد، حرفهایی است که در طول سال، بنده در دیدارهای مختلف این حرفها را میزنم؛ چه با دانشگاهیها، چه در انواع جلسات دیگر؛ لکن نفْس این دیدار و نشست برای من چیز زیبا و دلپذیری است؛ جوانهای نخبهی ما -که حالا من در توصیف شما چند جملهای عرض خواهم کرد- اینجا جمع شدهاند و ما داریم برایشان صحبت میکنیم.
اوّلاً نخبگان -جوانها، بخصوص جوانان نخبه- هدایای نفیس الهی هستند به یک ملّت و یک کشور. همهی کشورها از چنین هدایایی، با این حجم، با این گستردگی، با این عدد فراوان برخوردار نیستند. این یکی از خصوصیّات کشور ما است که در آن استعدادهای انسانی، با کیفیّت خوب و کمّیّت فراوان وجود دارد؛ این جزو خصوصیّات کمنظیر کشور ما است؛ این یک هدیهی الهی است، هدیهی بسیار نفیس و باارزشی است. نتیجه این است که مسئولان کشور بایستی این امانتها را گرامی بدارند، حفظ کنند، چون این هدیه امانتی است در دست مسئولان؛ از بنیاد نخبگان و آقای دکتر ستّاری و شورای عالی انقلاب فرهنگی بگیرید، تا وزارت آموزش عالی و بهداشتودرمان و آموزشوپرورش و بقیّهی دستگاههای دولتی که ارتباطی با نیروی انسانی و با نیروی جوان میتوانند داشته باشند؛ اینها در دست آنها امانتند. امانت نفیس را باید خیلی مراقبت کرد؛ برای حفظ آن، و آنوقتی که این امانت قابل رویش و افزایش است، برای رویش و افزایش آن باید احساس مسئولیّت کنید.
از طرفی انسان یک موجود مختار است؛ خدای متعال به انسان اختیار داده که این کار را بکند یا نکند؛ لازمهی اختیار، مسئولیّت است؛ اگر ما در یک کاری از خودمان اختیار نداشته باشیم، مسئولیّت نداریم؛ وقتی اختیار داشتیم، طبعاً مسئولیّت داریم. خدای متعال شما نخبهها را، دارای اختیار آفریده؛ این هدیه و این نعمتی را که خدا به شما داده -که یک استعداد خوب و برجسته است- میتوانید به کار بیندازید، میتوانید به کار نیندازید؛ میتوانید در راه درست به کار بیندازید، میتوانید در راه درست به کار نیندازید؛ هر دو جور ممکن است؛ پس شما هم مسئولید؛ پس مسئولیّت فقط متوجّه آن کسانی نیست که امانتدار هستند؛ امانتدار اصلی و اوّلی، خود شما هستید؛ شما هم مسئولید. اوّلین مسئولیّت و بزرگترین مسئولیّت، شکر خدای متعال است که این نعمت استعداد را به شما داده. شکر یعنی چه؟ یعنی اوّلاً بدانید که این نعمت است، بدانید این نعمت از خدا است، بدانید که در قبال آن مسئولیّت دارید و آن مسئولیّت این است که این نعمت را در جای خودش مصرف کنید؛ -اینها ارکان تشکیلدهندهی شکر است- این میشود شکر؛ شکر فقط شکر زبانی نیست، مجموعهای از همهی اینهایی است که عرض کردم.
من به شما عرض بکنم: چرا ما برای جوان، برای علم، برای نخبه، برای استعداد برتر، اینهمه اهمّیّت میدهیم، از دیدنشان خوشحال میشویم، برایشان صرفِوقت میکنیم -واقعاً هم صرفِوقت میکنیم، این را هم شما بدانید- و صرف همّت و مانند اینها میکنیم؟ چرا؟ برای خاطر اینکه ما یک سابقهی تلخی داریم؛ در یک دوران طولانی، ژنِ ناتوانی، ژنِ نمیتوانیم، ژنِ وابستگی به دیگران را در ما تزریق کردند؛ در یک دوران طولانی، از دوران قاجار تا دوران پهلوی، در ملّت ما -همین ملّت بااستعداد- این احساس درونیِ عدم توانایی و عدم قدرت، ایجاد شد؛ و [آن را] در ما -در مجموعهی جامعهی ایرانی- نهادینه کردند؛ این سابقه را ما داریم. نتیجه این شد که ما به عنوان یک ملّت، هویّتمان در ذیل غرب تعریف شد. خیلی حرف -حرف تاریخی و حرف اجتماعی و حرفهای تحلیلی- در این زمینهها هست که نه وقتش اینجا و حالا است، نه الان برای آن دُور هم جمع شدهایم. غربیها، اروپاییها، به خاطر علمی که زودتر از دیگران به آن دست پیدا کردند و خودشان را بالا کشیدند، یکچنین نگاهی به ملّتهای دیگر پیدا کردند، از جمله به ملّت ما؛ ملّتهایی با این فرهنگهای عریق(۳) و عمیق و سابقههای درخشان را آنچنان تحقیر کردند که آنها را در ذیل خودشان تعریف کردند. من راجع به این کلمهی «خاورمیانه» یکی دو بار در صحبتهای عمومی گفتهام،(۴) این منطقهی آسیا -که بزرگترین و کهنترین تمدّنهای بشری مال اینجا و زاییدهی اینجا و آفریدهی اینجا است و نژادهای قدیمی بشری از اینجا سر بلند کردهاند- این آسیای با این عظمت، در منطق و ادبیّات اروپایی تقسیم شد به سه قسمت: شد خاور؛ آنوقت خاور دور، دور از کجا؟ از اروپا! خاورمیانه -میانه یعنی نه دور نه نزدیک- به کجا؟ به اروپا! خاور نزدیک، نزدیک به کجا؟ به اروپا! شما ملاحظه کنید این فرهنگ و این ادبیّات، خیلی چیزهای دیگر هم پشتسر خودش دارد؛ یعنی همهی این گذشتهی تاریخی بشر [را اینطور تقسیم کردند]؛ این تمدّنها، این نژادها، این فرهنگها، اینهمه دانشهایی که تولید شده در این منطقهی آسیا -هندش یکجور، چینش یکجور، ایرانش یکجور، بینالنّهرینش یکجور، بابِل، و مانند آنها- این تمدّنهای کُهن، همهی اینها مجموعاً شدند یک منطقهای که نامگذاری آنها به تناسب دوری و نزدیکی با اروپا معنا میشود! تا امروز هم منطقهی ما را میگویند خاورمیانه، منطقهی ما خاورمیانه است. یک منطقهی دیگر هم هست که خاور دور است؛ چرا دور است؟ چون از اروپا دور است! ببینید، غربیها اینجوری تعریف کردهاند. ملّتهای غربی مثل آن انسانی که از فقر به غنا میرسد و بعد خودش را گُم میکند، به یک غنائی رسیدند -این غنا غنای مالی نبود، غنای علمی بود؛ بالاخره علم دستبهدست میچرخد؛ اتّفاقی افتاد، اینها به دانش دست پیدا کردند؛ این دانش را همینطور مدام پرورش دادند و طبقه طبقه روی هم چیدند، بالا رفتند- به مجرّد اینکه بالا رفتند، به همهی بشریّت حتّی به آنهایی که دانش را از آنها اوّل گرفته بودند، با چشم تحقیر نگاه کردند؛ کشور ما هم جزو آنها بود. متأسّفانه در کشور ما، حکّام و زمامداران ما هم به این وضعیّت تحقیرآمیز کمک کردند؛ چه قاجارها، چه پهلویها -پدر و پسر- و ما را در ذیل آنها تعریف کردند؛ این خیلی چیز خطرناک و بزرگ و مهمّی بود.
وقتیکه یک کشوری در ذیل یک قدرتی تعریف شد، همهی امکانات او در واقع به طور خواه یا ناخواه متعلّق میشود به آن قدرت؛ او میآید از امکانات استفاده میکند، از نفت استفاده میکند، از منابع استفاده میکند، از موقعیّت سوقالجیشی و راهبردی استفاده میکند. در جنگ جهانی، قدرتهای دنیا با همدیگر میجنگیدند، به ما هم ربطی نداشت منتها چون روسیه یک طرف ما و انگلیس در یک طرف ما، امکاناتی داشتند و پایگاهی داشتند، اینها ایران را به اختیار خودشان و بدون اینکه از کسی اجازه بگیرند، وسیلهی عبور سلاح از یک نقطه به یک نقطهی دیگر قرار دادند. این خطّ راهآهن سراسری -که اسمش سراسری بود که سراسری هم نیست- در آنوقت ساخته شد برای خاطر اهداف آنها؛ یعنی یک طرف خلیج فارس است، یک طرف شمال است که منطقهی شوروی است؛ انگلیس و شوروی باید با همدیگر وصل میشدند -که در این قضایا حرفهای فراوانی وجود دارد- منابع کشور و بازار کشور میشد مال اینها، متعلّق به اینها، یک کشوری بنشیند تا بیایند مسش را ببرند، فولادش را ببرند، آهنش را ببرند، امکانات گوناگونش را ببرند، نفتش را ببرند، گازش را ببرند با قیمت بخس،(۵) بعد هرچه خودشان ساختند که باید فروش برود، باید درآمد برایشان تولید بکند، آن را بفرستند در این کشور؛ بدون تعرفه، بدون گمرک، بدون هیچ مانع و رادعی(۶) آن کشور را بازار سودبخش محصولات خودشان قرار بدهند؛ این، آن چیزی بوده که در ایران قبل انقلاب اتّفاق افتاد.
انقلاب یک تحوّل ایجاد کرد؛ انقلاب اسلامی یک تحوّل عظیم ایجاد کرد. آنچه من امروز تعبیر میکنم، میگویم در انقلاب، خودباوری و اعتماد به نفس، به جنگِ وابستگی رفت؛ خدا هم کمک کرد. جنگ چیز تلخی است، جنگ هشتساله واقعاً تلخ بود، خسارتبار بود، برای ما خیلی زحمات درست کرد؛ بنده در متن کار حضور داشتم؛ خیلی تلخ بود، خیلی سخت بود، خیلی غصّهدار بود، بارها اشکهای ما را درمیآورد و انسان را خسته میکرد امّا با همهی این سختیها این حُسن بزرگ را داشت که به جوان ایرانی نشان داد که قادر است، که میتواند، اگر اراده بکند و در یک میدانی وارد بشود، خواهد توانست بر رقیب و حریف خودش فائق بیاید؛ کمااینکه ما فائق آمدیم. جوان ایرانی وارد میدان جنگ شد، اگر جنگ نبود، این اتّفاق به این شکل نمیافتاد. جنگ مثل یک آتشسوزی است؛ وقتی آتشسوزی میشود، همه کارهای دیگر را کنار میگذارند و میروند آتش را خاموش کنند؛ همه متوجّه جنگ شدند. استعدادها بُروز کرد، نشان داده شد که جوان ایرانی میتواند؛ این حضور در جنگ و حضور جوانها و غلبهی بر دشمن، آن هم نه دشمنی که فقط یک کشور باشد [بلکه] دشمنی که پشتش همهی قدرتهای جهانی حضور داشتند، موجب رشد خودباوری شد. پس انقلاب [موجب] برافراشتن قدِ خودباوری و سینه سپر کردن خودباوری در مقابل روحیهی وابستگی و ورشکستگی قبلی شد؛ این اتّفاق افتاد.
خب، یک نکتهای در اینجا وجود دارد که از آن نباید غافل شد؛ در جنگهای عمقی که حالا امروز به آن گفته میشود جنگ نرم، جنگهای عمیق -ازجمله، جنگهای فرهنگی که جزو جنگهای عمقی است- برخلاف جنگهای نظامی، نتایج کوتاهمدّت تعیینکننده نیست؛ جنگ طول میکشد. در جنگ نظامی، یک طرف بالاخره بر دیگری فائق میآید، او را سرکوب میکند و مسئله تمام میشود. ما توانستیم در طول هشت سال مقاومت، نیروی متجاوز صدّامی را از کشور بیرون کنیم و قضایا تمام شد. در جنگ نرم، در جنگ عمیق، در جنگ فرهنگی، قضیّه این نیست. شما در یک مرحله پیروز میشوید امّا این به معنای پیروزی دائمی نیست؛ باید انتظار داشته باشید که طرف مقابل مجدّداً خودش را آماده کند، جمعوجور کند و حمله بکند؛ و این اتّفاق افتاد؛ همان آفت وابستگی، بعد به شکلهای دیگری در کشور بازتولید شد؛ چون بالاخره دشمنان عامل دارند؛ خب اینکه قابل انکار نیست. ملّت، ملّت بزرگی است، ملّت خوبی است امّا در درون ملّت -مثل همهی ملّتهای دیگر- آدمهای غریبپرست، آدمهای سستعنصر، آدمهای مادّی، آدمهای فریببخور هستند؛ اینها شروع کردند بازتولیدِ همان فرهنگ وابستگی، منتها با یک ادبیّات شیک و رنگآمیزی شده و قالببندی شده و بستهبندی شده به اسمهای دیگر: جهانی شدن، وارد شدن در خانوادهی جهانی. امروز هم این توصیههایی که غربیها و آمریکاییها در جلسات به ما میکنند این است: ایران خودش را با خانوادهی جهانی همراه کند، یکسان کند؛ جهانی بشود. مرادشان همان وابستگی است، این همان است. اشتباه نشود، بنده با ارتباط هیچ مخالفتی ندارم -من یک زمان رئیسجمهور بودم؛ از همان زمان، یکی از اساسیترین کارهایی که بنده میکردم در سیاست خارجی، مسئلهی ایجاد ارتباطات بود؛ چه ارتباطات دوجانبه با همهی کشورها، اروپا، دیگران، دیگران؛ جز یکی دو استثنا، و چه ارتباطات تشکیلات جمعی- [امّا] اینها دو مقوله است؛ جهانی شدن معنای دیگری دارد. جهانی شدن یعنی زیر بار فرهنگی که چند قدرت بزرگ توانستهاند بر اقتصاد دنیا، بر سیاست دنیا، بر امنیّت دنیا تحمیل بکنند [رفتن]؛ زیر بار این سیاست رفتن، در این قالب خود را جا کردن؛ این معنای جهانی شدن از نظر آنها است. وقتی میگویند جهانی بشوید، وقتی میگویند وارد خانوادهی جهانی بشوید معنایش این است؛ این همان وابستگی است، فرقی نمیکند.
آنچه نگاه به نخبگان را بهعنوان یک فریضه، بهعنوان یک واجب غیرقابل اجتناب بر همهی مسئولان لازم میکند، یک هدف بزرگ است. یک هدف بزرگی در اینجا وجود دارد؛ با این هدف حتماً بایستی نگاه به نخبگان یک نگاه جدّی، یک نگاه عملیّاتی، یک نگاه دلسوزانه و پیگیر باشد. آن هدف چیست؟ آن هدف عبارت است از تبدیل کشور ایران به کشوری پیشرفته، قدرتمند، شریف -شریف در مقابل لئیم و پلید که بعضی از کشورها و بعضی از قدرتها هستند- صاحب حرف نو در مسائل بشری و در مسائل بینالمللی. ایران کشوری باشد که در زمینهی مسائل بشری و مسائل حیات بشر سخن نو داشته باشد؛ حرف نو ارائه بدهد. چون وضع بشریّت که وضع خوبی نیست! امروز از متفکّرین عالَم کیست که از وضع بشریّت راضی باشد؟ شرق و غرب هم ندارد. نگاه کنید به حرفهای متفکّرین عالَم، همه از زندگیِ رنجبارِ کنونی بشر مینالند و شِکوه میکنند. خب یک حرفی لازم است، یک راهی باید در این بنبست به وجود بیاید. [باید] این سخن نو را ایران اسلامی داشته باشد.
و دارای عزّت. تبدیل کشور به کشوری دارای عزّت و دارای احساس عزّت. گاهی شما عزیزید امّا احساس عزّت ندارید. یکی از مطالبی که در این چند سال خیلی دنبال میکنم، این است که ما احساس عزّت کنیم. عزّتی را که خدای متعال به ما داده احساس کنیم؛ احساس عزّت کنیم. خودِ احساس عزّت، یک عنصر تشکیلدهندهی عزّت واقعی است.
و سرشار از معنویّت و ایمان. گفتیم پیشرفته باشد، قدرتمند باشد و مانند اینها، امّا در کنار اینها بایستی معنویّت وجود داشته باشد، ایمان وجود داشته باشد. آفت بزرگ دنیای قدرتمندِ امروز این است که آنجایی که قدرت هست، ایمان نیست. شما نگاه کنید این وضع انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را؛ به دو نفر رسیدهاند، شما نگاه کنید مناظرات اینها را، ببینید با هم چه کار دارند میکنند، به هم چه میگویند! یکی از این دو نفر هم رئیسجمهور خواهد شد؛ در کجا؟ در یک کشور بزرگ، پُرجمعیّت، ثروتمند و قلّهی دانش بشری. یکی از همین دو نفری که هستند، رئیسجمهور این کشور خواهد شد؛ بیشترین سلاح اتمی در اختیارش، بیشترین ثروت عالم در اختیارش، بزرگترین رسانههای دنیا در مشتش. رئیسش یکی از این دو نفریاند که شما میبینید چه هستند و که هستند. این بهخاطر نبودن معنویّت است، این بهخاطرِ نبودن ایمان است.
و برافرازندهی پرچم تمدّن نوین اسلامی. ما یک چنین کشوری میخواهیم؛ هدف این است. ببینید من نُه شاخص خواندم. ما میخواهیم کشور را تبدیل کنیم به یک چنین کشوری با این خصوصیّات. البتّه در نیمههای راه در یک قسمتهایی بد نبوده، یک پیشرفتهایی کردهایم امّا اینها همه راههای نیمهراهی است، ما باید پیش برویم، باید به قلّهها برسیم. و این بدون یک نسل جوان نخبه امکانپذیر نیست. یک نسلی باید وجود داشته باشد که این هدف را تأمین بکند. کسی در ضرورت این هدف نمیتواند تردید کند. اینکه ما موظّفیم بهعنوان یک انسان، بهعنوان یک مسئول، بهعنوان یک مسلمان و بهعنوان یک ایرانی -آن که اسلام را هم قبول ندارد، بالاخره ایرانی است؛ ایرانی بودن هم مسئولیّتآور است- بهعنوان این چند منشأِ مسئولیّت، موظّفیم کشور را به اینجا برسانیم.
خب، راهش چیست؟ راهش تربیت نسلی است با یک خصوصیّاتی که آن خصوصیّات اینها است؛ یک نسلی باید به وجود بیاید شجاع، باسواد، متدیّن، دارای ابتکار، پیشگام، خودباور، غیور -البتّه خوشبختانه ما امروز در نسل جوان بسیاری از این خصوصیّات را داریم امّا این بایستی گسترش پیدا کند- چنین نسلی لازم داریم. بایستی ایمان داشته باشد، سواد داشته باشد، غیرت داشته باشد، شجاعت داشته باشد، خودباوری داشته باشد، انگیزهی کافی برای حرکت داشته باشد، توان جسمی و فکریِ حرکت داشته باشد، هدف را در نظر بگیرد، چشم را به اهداف دور متوجّه بکند و به تعبیر امیرالمؤمنین «اَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَک»؛(۷) زندگی خودش و وجود خودش را بگذارد در راه این هدف و با جدّیّت حرکت کند؛ در یک کلمه یعنی یک موجود انقلابی؛ معنای انقلابی این است. بعضیها از روی دشمنی، انقلابی را بد معنا میکنند. انقلابی را به معنای بیسواد، بیتوجّه، بیانضباط [میدانند]؛ نخیر، اتّفاقاً درست بعکس است. انقلابی یعنی دارای سواد، دارای انضباط، دارای تدیّن، دارای حرکت، دارای عقل، خردمند. ما یک چنین نسلی لازم داریم. این نسل، نسل جوان ما است. سرمایهی این حرکت، این نسل است و موتور محرّکهی این حرکت هم نخبگان جوانند؛ نخبگان اینجوری هستند. شماها موتور محرّکید. اگر شما خوب کار کردید، این نسل جوان در همین جهتی که عرض کردم، حرکت خواهد کرد. علّت اینکه بنده به نخبگان اهمّیّت میدهم و وجود آنها را قدر میدانم اینها است. نخبه ارزش دارد.
خب، این نهضت شروع شده. ببینید، بنده با فهم این مسئله، یعنی با این فهم از مسئلهی کشور که کشور احتیاج دارد به یک چنین سازوکاری و به یک چنین حرکتی، از پانزده سال پیش یا اندکی بیشتر مسئلهی نهضت علمی و نهضت نرمافزاری و حرکت عظیم علمی را مطرح کردم، و خب دانشمندان، جوانها، اساتید، دانشگاهها، بسیاری از بخشهای دولتهای مختلفی که سر کار آمدند استقبال کردند؛ و پیش رفت، امّا این حرکت یک حرکت روی جادّهی آسفالته نیست، حرکت در اتوبان نیست. این حرکت، حرکتی است دارای مانع. این موانع را بایستی شناخت، این موانع را باید علاج کرد. این حرکت دشمن دارد؛ دشمنش کیست؟ حالا بعضی خواهند گفت که بله دیگر، معلوم است، تا فلانی میگوید دشمن، مقصودش آمریکا و صهیونیستها و مانند اینها است و توهّم توطئه [دارد]؛ نه، توهّم توطئه نیست، شناخت توطئه و دیدن توطئه است. وقتی من توطئه را میبینم و مشاهده میکنم، که نمیتوانم از شما پنهانش بکنم، باید بگویم به شما. یک عدّهای تا ما میگوییم دشمن، میگویند چقدر فلانی مدام میگوید دشمن دشمن! خب نگوییم دشمن؟ خدا در قرآن اینهمه اسم شیطان را آورده. خب یک بار شیطان را گفت، تمام شد رفت، چرا مرتّب تکرار میکند؟ برای اینکه من و شما فراموش نکنیم این دشمن را. دشمن را باید دائم در نظر داشت. برای خاطر اینکه دشمن که بیکار نمینشیند؛ دشمن دائماً دارد حرکت میکند. اگر بتوانند، این حرکت علمی را متوقّفش میکنند؛ اگر ببینند نمیشود متوقّفش کرد، آن را منحرف میکنند. ما ممکن است براثر ناشیگریهای خودمان به این انحراف کمک کنیم. اینکه من بارها تکرار کردهام(۸) -حالا هم بعضی از جوانهای عزیزمان گفتند- کارهای تحقیقاتی، مقاله، پایاننامه و غیره در خدمت نیازهای کشور باشد و با این هدف، با این نیّت، با این جهتگیری تولید بشود و تهیّه بشود، بهخاطر این است که حرکت علمی منحرف نشود؛ اگر نتوانستند متوقّفش کنند یا منحرفش کنند، سعی میکنند بدنامش کنند، آلوده کنند. [یک نفر] میآید اینجا بهعنوان یک دانشمند، مهمان میشود، بعد میرود در خیابان جلوی دانشگاه، از تابلوی فروش پایاننامه عکس برمیدارد و در دنیا پخش میکند؛ این آلوده کردن است. چهکسی اینها را دعوت میکند به ایران؟ اینها دانشمندند؟ چرا نمیفهمیم؟ چرا اشتباه میکنیم؟
در طول چند سال گذشته جوانهای کشور و مسئولین این کارها، توانستند کاری کنند که رشد پیشرفت علمی کشور در پایگاههای استنادی معروف دنیا رکورد بزند؛ اینکه ما بارها گفتهایم سرعت پیشرفت علمی کشور در فلان سال، سیزده برابر متوسّط دنیا بود، حرف من نیست، من که خبر ندارم، این را پایگاههای استنادیای که معروفند در دنیا و شماها آنها را میشناسید گفتند و شهادت دادند. این شوخی است که سرعت حرکت یک کشوری سیزده برابر متوسّط دنیا باشد؟ من که میگویم این سرعت را نگذارید کم بشود، علّتش این است که ما خیلی عقب هستیم؛ باید سرعتمان آنقدر زیاد بشود که خودمان را بتوانیم به صف جلو برسانیم؛ من بارها این را گفتهام.(۹) حالا مسئولین محترم به من جواب میدهند که آقا جایگاه علمی ما مثلاً از درجهی فلان پایین نیامده؛ مگر بنا بود پایین بیاید؟ بنا بود جایگاه بالا برود، آن هم با سرعت؛ اشکال، این است. نباید ما اجازه بدهیم این حرکت علمی آسیب ببیند؛ این حرکت علمی، دشمن دارد، اگر این حرکت علمی دچار دشمنیها بشود و ما نفهمیم و از آن مراقبت نکنیم، یک نتیجهی بسیار سنگین و تلخی خواهد داشت. میدانید آن نتیجه چیست؟ آن نتیجه عبارت است از ایجاد یأس در نیروهای جوان کشور؛ اگر این به وجود آمد، درست کردن و رُفو کردنش دیگر به این آسانیها نیست. یک امیدی در جامعهی جوانِ فرزانهی درسخوان در طول این چند سال وجود پیدا کرده -خب سالها است که اینجا با جوانها مینشینیم و میآیند صحبت میکنند؛ من مقایسه میکنم، صحبتی را که امروز این بچّهها کردند، با صحبتی که مثلاً چند سال قبل اینجا میشنفتم، زمین تا آسمان فرق کرده؛ جوانهای ما رشد کردهاند، پیش رفتهاند، پخته شدهاند، عمق پیدا کردهاند، گسترهی نگاهشان وسیع شده؛ اینها خیلی قیمت دارد- اگر این جوانها مأیوس بشوند، ناامید بشوند، به این آسانی نمیشود آنها را برگرداند.
خب، یک عدّهای از اینجا که مأیوس شدند میروند سراغ دیگر جاها؛ دام هم پهن است. این را هم من همینجا به شما بگویم که ما جلسات و نمایشگاههایی داریم برای نمایش پیشرفتهای علمی و مانند اینها؛ این خیلی چیز خوبی است منتها مراقب باشید که این کانونی برای معرّفی استعدادهای ما به آدمهای بیگانه نباشد؛ شما بچّهها را اینجا معرّفی کنید، آنها شناسایی کنند و بیایند بردارند [ببرند]؛ نه، قبل از اینکه او شناسایی بکند، دستگاههای خودمان شناساییشان کنند. نمیشود اینها را پشت پرده پنهانشان کرد، بالاخره آشکار میشوند، امّا دستگاههای داخلی خودمان قبل از دیگران اینها را شناسایی کنند، اینها را جذب کنند، به اینها کار بدهند. هیچ جوانی نیست که محیط زندگی خودش و خانوادهی خودش را ترجیح ندهد بر غربت؛ [آنها] در کنار غربت، برایش یک امتیازی میگذارند، شما میتوانید حتّی کمتر از آن امتیاز را به او بدهید و او را برای خودتان و برای کشورش مورد استفاده قرار بدهید. من به شما عرض بکنم که بنده در دفاع از جامعهی نخبگان و از حرکت علمی کشور، تا نَفس دارم ذرّهای کوتاه نخواهم آمد، و میدانم که این حرکت، حرکت بابرکتی است و انشاءالله عاقبتبهخیر است؛ انشاءالله که پیش برویم. حالا چند نکته را من عرض بکنم.
یکی از چیزهایی که میتواند چرخهی علم و فنّاوری را و حمایت از نخبگان را در کشور حسابی به حرکت دربیاورد، همین شرکتهای دانشبنیانی است که آقای دکتر ستّاری اشاره کردند و بعضی از دوستان دیگر هم اشاره کردند و خوشبختانه گسترش کمّی خوبی پیدا کرده. توصیهی من این است که اوّلاً این گسترش ادامه پیدا کند؛ ثانیاً همانطور که یکی از جوانهای عزیزمان گفتند، در بخشهای مهم و اصلی فنّاوری کشور و صنعت کشور شرکت داده بشود و این شرکتها ارتباط پیدا کند با آن بخشهایی که در سیاستهای کلّی، اهمّیّت آنها تصریح شده؛ ثالثاً به کیفیّت این شرکتها توجّه شود؛ یعنی عدد شرکتها خوب و مهم است، امّا توجّه کنید معیارها و میزانهایی برای کیفیّت و اولویّت تعیین کنید، در نظر بگیرید و براساس اینها نسبت به این شرکتهای دانشبنیان عکسالعمل نشان بدهید. اگر این شرکتها توسعه پیدا کنند، با کیفیّت باشند و کار بکنند، بلاشک ما دیگر مشکل کمک مالی دولتی به نخبگان هم نخواهیم داشت؛ یعنی خود این شرکتها اصلاً نخبگان را بینیاز میکند از اینکه دولت بخواهد کمک مالی بکند که یکروز بگوید دارم، یکروز بگوید ندارم. این یک نکته که خیلی مهم است.
یکی از چیزهایی که این شرکتهای دانشبنیان را میتواند ترویج بکند، ترویج محصولات اینها است. راجع به مسئلهی واردات و وارداتی که مشابهش در داخل تولید میشود و مانند اینها، خب حرفهای زیادی زدهایم و کارهایی دارند میکنند، امّا میخواهم تکیه بکنم که تولیداتی که محصول شرکتهای دانشبنیان ما است، باید ترویج بشود و یکی از قلمهای عمدهی ترویج این است که در دستگاههای دولتی جز محصول این شرکتها به کار نرود و صرف نشود و خرید نشود. یعنی از این شرکتها استفاده [شود]؛ چون خود دولت بزرگترین مصرفکنندهی کشور است؛ یعنی مهمترین مصرفکننده، دولت است.
یک نکته، دربارهی شکلگیری «هستههای نخبگانی» در داخل دانشگاهها است. این را من قبلاً هم سفارش کردهام که در داخل دانشگاهها گاهی یک استاد، دو استاد، یک مجموعهی جوان را دُور خودشان جمع میکنند و یک هستهی نخبگانی به وجود میآید؛ این میتواند تکثیر بشود، گسترش پیدا کند، خیلی چیز بابرکتی است؛ هیچ گزارشی به من نرسیده که چنین چیزی اتّفاق افتاده. قبلاً بنده این را پارسال و در جلسات مختلفی یکی دوبار تکرار کردم؛(۱۰) این باید تحقّق پیدا کند. این دیگر کار دستگاه دولتی و مانند اینها نیست؛ این کار خود مجموعههای دانشگاهی است.
یک نکتهی دیگری که حالا وزیر محترم آموزشوپرورش هم اینجا حضور ندارند لکن به گوش ایشان باید برسد، [این است که] من از این مسئلهی سمپاد -این سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان- نگرانم. گزارشهایی که به من میرسد، گزارشهای خرسندکنندهای نیست؛ این سمپاد خیلی مهم است. این کار خیلی مهمّی است و آن نکته هم که اشاره کردند که یک تعداد زیادی مدرسه بر اساس این [طرح تأسیس شده]، این متوقّف به این است که این سازمان خوب بچرخد و خوب اداره بشود؛ گزارشهایی که به ما میرسد در این جهت، گزارشهای خرسندکنندهای نیست.
یک نگرانی دیگر هم که به آقای ستّاری اجمالاً گفتم، نگرانی از خود بنیاد نخبگان است؛ بنیاد نخبگان خیلی مهم است؛ لازم است بنیاد نخبگان، زنده و پرتحرّک باشد. من البتّه به آقای دکتر ستّاری واقعاً اعتماد دارم، یعنی حقیقتاً، هم به تواناییهای ذهنی و علمی ایشان، هم به صحّت عمل ایشان اطمینان دارم. آقای ستّاری! اگر واقعاً میبینید که معاونت علمی و بنیاد نخبگان با هم نمیسازند، یعنی وظایف بنیاد نخبگان با فعّالیّتهای وسیع معاونت علمی سازگار نیست، یک فکری برایش بکنید؛ یا از هم جدایشان کنید یا لااقل در ذیل همان چهارچوب معاونت علمی، یک مدیر قوی برای بنیاد نخبگان بگذارید؛ کار بنیاد نخبگان را به دانشگاهها واگذار نکنید. اگر دانشگاهها اینکاره بودند و میتوانستند این کار را بکنند، اصلاً بنیاد نخبگان را تشکیل نمیدادیم.
یک نکتهی دیگر این است که گزارشهایی به من میرسد که بعضی از طرحهای کلان در موضوعات تحقیقاتی مهم مثل هوافضا، ماهواره و امثال اینها، دچار توقّف یا لنگی است؛ این من را نگران میکند، این را میخواهم اینجا بگویم که مطالبهی عمومی باشد، من از مسئولین امر به طور جدّی درخواست میکنم به این مسائل بپردازند. این طرحها، طرحهای بسیار مهمّی است؛ حتّی بعضی از طرحهای تحقیقاتی مربوط به انرژی هستهای همین طور [است]. اینها نبایستی مطلقاً توقّف پیدا کند؛ نباید تعطیل یا نیمهتعطیل باشد که میگویند بعضی از اینها نیمهتعطیل است یا بعضی مُشرف به تعطیل است. من به نظرم میرسد اینجا هم معاونت علمی میتواند در این زمینه نقش ایفا کند؛ حالا یا اینها اصلاً بکلّی محوّل بشود به معاونت علمی و دانشگاهها این را بسپرند به معاونت علمی، یا لااقل معاونت علمی در این زمینه نقش ایفا کند؛ خیلی مهم است. اینها، هم خسارت علمی است برای ما، هم دانشمند جوانی که در بخش مثلاً هستهای یا در بخش هوافضا یا در بخش نانو یا زیستفنّاوری با امیدواری مشغول فعّالیّت است، وقتیکه این بخش مورد بیاعتنایی قرار میگیرد و نیمهتعطیل میشود، مأیوس میشود. من قبلاً هم عرض کردهام که یأس و نومیدی جوانان ما خیلی خطر بزرگی است. حالا بنده اینجا یادداشت کردهام که این طرحها یا باید به معاونت علمی داده بشود یا لااقل معاونت علمی یک اشراف حسابی بر اینها داشته باشد؛ استعدادها باید به سمت اینها جذب بشوند.
یک نکتهی دیگری که عرض میکنم، این است که خوشبختانه یک معاونت فرهنگی درست کردند در همین معاونت علمی که کار خوبی است؛ منتها سعی کنند این فعّالیّت فرهنگی سطح راقیای داشته باشد. امروز خوشبختانه سطح تفکّرات مذهبی در بین قشرهای جوان، یک ترقّیای پیدا کرده. من همینجا از فرصت استفاده کنم و تشکّر کنم از این مجموعههای ادارهکنندهی هیئتهای عزاداری در ایّام عاشورا که بعضی را خود من اطّلاع داشتم، بعضی را به من گزارش دادند. سطح هیئتها خیلی بالا آمده؛ سخنرانهای بسیار خوب، مطالب بسیار خوب. من حتّی از بعضیها که به این مجالس رفتوآمد میکردند، موضوع بحث را سؤال کردم -خب، این جزو کارهای ما است؛ یعنی ما کارشناس این مسائلیم- دیدم واقعاً خیلی خوب است؛ سطوح عالی، حرفهای خوب، فکرهای خوب و انبوه جوان. حالا ما هم اینجا جلسه داشتیم؛ شاید نود درصد یا بیشتر جوانها بودند؛ بحثهای خوبی هم اینجا مطرح شد لکن جاهایی جلسههای دهه -ده شب، پانزده شب یا ده روز، پانزده روز- سخنرانهای خوب، گاهی نوحههای بسیار خوب و عزاداریهای پُرمغز؛ اینها خیلی باارزش است. سطح فکر جوانها در زمینههای مسائل مذهبی بالا رفته؛ کار فرهنگی باید به همین نسبت رشد پیدا کند.
یکی از چیزهایی [هم] که میتواند خیلی مفید باشد، برگزاری اردوهای جهادی برای نخبگان است. این اردوهای جهادی خیلی چیزهای باارزشی است؛ حضور بچّههای نخبه در اینجاها اوّلاً شما را با اوضاع کشورتان آشنا میکند، با قشرها آشنا میکند، شما را با وظایف سنگینی که برعهدهی همهی ما هست آشنا میکند، شما را با کمکاریهای ما در طول این سالهای بعد از انقلاب آشنا میکند -یک جاهایی واقعاً ما کمکاری داشتیم- و حرکت میدهد؛ این خون در رگهای انسان با حضور در یکچنین جاهایی جریان پیدا میکند.
من خلاصه کنم، یک جمله عرض بکنم در پایان عرایضم: ما میخواهیم یک جامعهای و کشوری در فضای علمیِ دنیا سر بلند کند که دنیا را از جهالت و ضلالتی که به آن دچار است نجات بدهد. جوانهای عزیز! این شدنی است. اگر شما بتوانید کشورتان را پیشرفته کنید از لحاظ علمی، از لحاظ اعتمادبهنفس، از لحاظ ابتکارات، از لحاظ تلاش، در این دنیای سرشار از جهالت و ضلالت، یک کشوری سر بر خواهد آورد که از لحاظ شاخصهای مورد قبول دنیا -شاخص علم، شاخص پیشرفت فنّاوری، شاخص ثروت، شاخص مادّیّات و شاخصهای انسانی- و درعینحال برخوردار از معنویّت و شرافت و توجّه به خدا و ایمان و اعتماد به خدا در سطح عالی قرار میگیرد. این اگرچنانچه بهوجود بیاید، مهمترین مؤثّر و تأثیرگذارندهی در جلب ایمانها و دلهای مردم خواهد بود؛ بشریّت را میتوانید شما نجات بدهید. اینکه ما برویم یکی یکی بنشینیم کنار افراد، استدلال کنیم برای اینکه ذهن اینها را به سمت ایمان به خدا و اسلام جلب کنیم، اثرش در قبال یکچنین حرکتی، مثل یک اعشاریِ یک صدم و یک هزارم و یک میلیونیوم در مقابل یک عدد کلانِ بزرگ است؛ مثل قطرهای در مقابل دریا است؛ ما میخواهیم یک چنین حادثهای اتّفاق بیفتد. مردم عالم -بشریّت- باید از این ضلالت، از این جهالت نجات پیدا کنند؛ این را شما میتوانید انجام بدهید.
امروز دستگاههای شیطانی عالم، قدرتهای شیطانی عالم دارند مردم را روزبهروز در این مرداب جهالت و ضلالت بیشتر فرومیبرند و با هر نقطهای هم که با حرکت شیطانی آنها مخالف باشد مقابله میکنند. حالا آقایان آمریکاییها که با مسئولین ما دُور هم مینشینند، از حقیر گله میکنند که چرا اینقدر به ما بدبین است؛ خب من خوشبین باشم؟ با این وضعیّتی که شماها دارید، میشود به شماها خوشبین بود؟ همین چند روز اخیر، یکی از این حضرات راجع به تحریمهای ایران که صحبت شده، در یک برنامهای که در تلویزیون ما هم پخش شد، اعلان میکند که تا وقتیکه جمهوری اسلامی ایران طرفدار «مقاومت» در منطقه است و به مقاومت در منطقه کمک میکند، تحریمها معلوم نیست درست تکان بخورد؛ ببینید! این همان چیزی است که من بارها و بارها میگفتم؛ هم به مسئولین در جلسات خصوصی گفتم، هم در جلسات عمومیِ اینجا گفتم که [خیال میکنید اگر] شما در قبال مسئلهی هستهای عقبنشینی کنید، مسئلهی شما با آمریکا تمام میشود؟ نه آقا، قضیّهی موشک پیش میآید [که] چرا موشک دارید؛ از قضیّهی موشک مأیوس بشوند، قضیّهی مقاومت پیش میآید که چرا شما از حزبالله، از حماس، از فلسطین حمایت میکنید؛ این قضیّه را اگر حل کردید، عقبنشینی کردید، یک قضیّهی دیگر پیش میآید، [مثلاً] قضیّهی حقوق بشر پیش میآید؛ قضیّهی حقوق بشر را اگر حلّوفصل کردید و گفتید خیلی خب، ما در حقوق بشر طبق معیارهای شما عمل میکنیم، قضیّهی دخالت دین در دستگاه دولت [پیش میآید]؛ مگر ول میکنند شما را؟ حضور یک نظام در یک کشوری با این وسعت، با این جمعیّت، با این امکانات را -که اینها استثنائی است- [نمیتوانند تحمّل کنند.]
این را به شما عرض بکنم: وسعت ما، جمعیّت ما، امکانات بشری ما، امکانات زیرزمینی ما جزو برجستههای دنیا است. من نمیخواهم رجزخوانی کنم؛ در همین بیانیّهای که اخیراً جامعهی اروپا منتشر کردند -که دست ما هم رسید- راجع به ارتباطات با ایران که صحبت میکنند و تحلیلی که از ایران میکنند، همهی این حرفهایی که من گوشهای از امکانات کشور را به شما گفتم، آنجا آمده که ایران یک چنین کشوری است با یک چنین امکاناتی، با یک چنین بازاری، با یک چنین مردمی، با یک چنین استعدادهایی، با یک چنین منابع زیرزمینیای، با یک چنین موقعیّت سوقالجیشی فوقالعادهای -اینها را دیگران دارند میگویند- خب [اینکه] یک کشوری با این خصوصیّات که اهمّیّتش به این [حد است]، بیاید در مقابل زورگوییِ اینها بِایستد، برایشان سخت است؛ [اینکه] یک نظام اسلامی، یک نظام دینی، یک نظام ایمانی، مبتنی بر ارکان اسلامی و افکار اسلامی شکل بگیرد، برای اینها غیر قابل تحمّل است؛ [لذا] دشمنی میکنند، مخالفت میکنند، معارضه میکنند؛ این را جوان و نخبهی ما باید بداند. من نمیگویم شماها بیایید دائماً شعار مرگ بر فلان، و «زنده باد» و «مرده باد» [بدهید]، این را نمیگوییم، این توقّع را ما از بچّهها از هیچکدام از جوانها نداریم -[البتّه] در جای خودش چرا- امّا باید بدانید، باید بتوانید تحلیل کنید مسائل سیاسی منطقه و کشور را. بنابراین از خداوند متعال درخواست داریم به شماها توفیق بدهد و شماها را برای کشور حفظ کند. شماها فرزندان و جگرگوشگان ملّت ایران هستید؛ خدا انشاءالله شماها را برای این ملّت نگه دارد و همهی شماها را به سمت آنچه رضای او است هدایت بکند.
والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته
۱) این دیدار بهمناسبت دهمین همایش ملّی «نخبگان فردا» -که روزهای بیستوهفتم و بیستوهشتم مهرماه سال جاری در تهران برگزار شد- برگزار شد. در ابتدای این دیدار، آقای دکتر سورنا ستاری (معاون علمی و فنّاوری رئیسجمهور و رئیس بنیاد ملّی نخبگان) گزارشی ارائه کرد و ۷ نفر از حاضران هم به ارائهی دیدگاههای خود پرداختند.
۲) معظّمٌله: جوانهای عزیز گاهی یک چیزی مینویسند -مثل این کاغذهایی که نشان میدهند، یا کف دستشان ریز مینویسند- خیلی از آنها متشکّرم؛ من متأسّفانه نمیتوانم ببینم، یعنی واقعاً نمیتوانم الان بخوانم، اینهایی که بلند کردهاید، اگر بعد بدهید من از نزدیک نگاه کنم خیلی خوب است لکن از دور الان من نمیتوانم بفهمم چیست.
۳) نجیب، اصیل
۴) از جمله، بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاههای کشور (۱۳۹۱/۵/۲۲)
۵) ناچیز
۶) بازدارنده
۷) نهجالبلاغه، خطبهی ۱۱؛ «سرت را به عاریت به خدا بسپار»
۸) ازجمله، بیانات در دیدار جمعی از رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فنّاوری (۱۳۹۴/۸/۲۰)
۹) همان
۱۰) از جمله، بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و استعدادهای برتر علمی کشور و رؤسای شرکتهای دانشبنیان (۱۳۹۴/۷/۲۲)
***
پوستر ۲۸ صفر + لایه باز ، پوستر ۲۸ صفر
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 0
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.