من برگشتم …
Rate this post

Rate this post

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین

سلام علیکم

برگشتم

بعد از 55 روز از دوره آموزشی خدمت سربازی برگشتم .

جای شما خالی ….  آخه خیلی صفا داد ….

خب … خیلی حرفها و خاطرات و نکات دارم . اما باید قبل از هرچیز از دوستان بزرگوارم توی پاتوق عمارها تشکر کنم که خیلی با کیفیت و با قدرت اونجوری که شایسته بود سایتو توی این مدت حفظ کردن . واقعا از همکاری در کنار این عزیزان افتخار می کنم .

……….

هنوز نیومده دلم تنگ شده …

برای دوستام .

برای فرمانده گروهانمون که به معنای واقع یه استاد اخلاق بی نظیر و بی بدیل عملی بود . نه در حرف که در عمل.

برای دعای کمیلهای اونجا.

برای دو شهید گمنام مدفون در اونجا .

برای ….

برای..

برای.

خیلی خاطرات دارم …

………………………………………………………………

ماه اول احساسم مثل آدمی بود که توی اعتکاف باشه . خیلی برام فضا معنوی بود اما بعدش نه ..

ماه اول که گذشت منو به زور و امر و تهدید کردن مسئول فرهنگی . کارمم این بود که بچه هارو برای نماز بیدار کنم . انقدر فعالیت بدنی داشتیم که نایی برامون نمونده بود … از اونجایی که منم ناچار بودم همه رو برای نماز بیدار یا جمع کنم ببرم ، همه باهام دشمن شدن . اون آدم محبوب یک ماه اول خلاصه شده بود آدم منفور ماه دوم .

بیچاره ها حق داشتن . آخه اونجا نماز جماعت اجباری بود ..  و از خستگی نایی نمونده بود . وساعت نماز واقعا برامون یه ساعت استراحت بود .

خلاصه من هر روز سر این نماز دعوا مرافه داشتم ….

صبر … خدا بهمون صبر داد تا تموم  شد …

……………………………………………………………

من ذاتاً آتیش زیر خاکسترم … روحیم اینجوریه که تا جایی نیاز نباشه خودم رو بروز نمی دم .

یه روز که با یکی از دوستام دعوام شده بود و دلم شکسته و خیلی ناراحت بودم ، دست بر قضا کسی نبود اذان بگه و از اونجا که فهمیده بودن من از مداحی و قرآن یه چیزایی توی چنته دارم ، با اصرار و خواهش زیاد گفتن برو اذان بگو …

منم اذان محبوبم (اذان انتظار – استاد کاظم زاده ) رو با چنان سوزی گفتم که جمعیت رفت روی هوا …

از سوزش اشک اومده بو توی چشمها و بعضیا بغض کرده بودن از جمله خودم ..

فردا صبحش اون دوستم گفت ببخشید . فکر کنم گریه کرده بود . بخاطر اون اذان ازم معذرت خواهی کرد و دوباره برگشت …

از فردا بود که بچه ها اصرار و التماس می کردن اذان بگو اما دیگه توفیقم نشد تا دو روز آخر که بازم مأذن نبود و با اصرار رفتم …

…………………………………………………………….

تمام این سختی 50 روز یک ور و خنده های اون 5 روز آخر زیر چادرها یکور . خیلی خندیدیم و خوش گذشت .

ساعت 11 شب بود یکی از بچه ها خواب بود .

گفتیم اذیتش کنیم …

بچه مشهد بود . خیلی باصفا و بالحجه دوست داشتنی مشهدی ..

همه با هم هماهنگ کردیم . گفتیم ناصر پاشو … ناصر پاشو ساعت 4 صبحه …

بلند شد گفت من تازه خوابیدم چطور شده . اشتباه می کنید .

گفتیم نه بابا بلند شو … ساعت 4 صبحه …

خلاصه بلند نشد …

یبارکی یکی از بچه ها داد زد بلند شید … تاخت … خشم شب … حمله کردن

آقا خلاصه بیچاره از خواب پرید و با عجله و پابرهنه اصلحه برداشت و از چادر پرید بیرون و ما می خندیدیم …

خیلی خندیدیم …

خیلی …

اومد داخل گفت نامردا تاخت نبود که … و ما خنده …

این 5 روز آخر همش مسخره بازی و خنده بود …

اندازه دو ماه خندیدیم …

خیلی با صفا بود زیر چادرا

جای شما خالی ….

IMG_7403

اینجانب

…………………………………………………………

دلم خیلی برای استاد رزم و تاکتیکمون تنگ شده .

ای کاش میشد همونجا بمونم و خدمتش باشم .

بخدا یه استاد اخلاق عملی واقعی بود .

منو شیفته و روانی خودش کرده بود .

سرشار از تقوا و اخلاق و اخلاص .

وقتی کسی از بچه هارو بخاطر بی انظباتی توی خاکا سینه خیز می برد و یا به کسی سخت می گرفت . بعد می بردش یگوشه و لباساشو از خاک پاک می کرد و ازش معذرت خواهی و دلجویی می کرد .

سعی می کرد سخت بگیره که یاد بگیریم نه اینکه اذیت بشیم . نیتش آزار و اذیت نبود .

بچه ها از تمام استادای رزم اونجا متنفر بودن و روی درو دیوارها بهشون بد و بیراه می نوشتن . اما استاد رزم ما معروف بود به تقوا و اخلاق  و همه گروهانها آرزوشو داشتن و ازش تعریف می کردن . بچه های ما اصلا آرزو داشتند توی رکابش شهید بشند . با سی سال سن استوره اخلاق و تقوا بود . جادومون کرده بود انگار …

………………………………………………………………………

یا امام رضا

روز میلاد امام رضا علیه السلام بود .

رفقام توی مشهد بودن و من با لباس رزم توی پادگان .

سر نماز ظهر .

دلم خیلی پر بود . امسال هنوز قسمت نشده برم مشهد .

حاج آقا بلند شد بین نماز صحبتی بکنه … همینجور که صحبت می کرد و از کرامات حضرت رضا علیه السلام می گفت ، جمعیت گریشون گرفت . منم هرچی خودم رو کنترل کردم دیگه نشد . یبارکی ترکیدم . انقدر اون روز گریه کردم …. گریه … گریه …

یا اما رضای غریب

من هنوز امید دارم امسال دست خالی نزاریمون

یا اما رضا جان جوادت

ثامن گرافیک

همیشه توی کار فکرم این بوده که کاربردی ، ساده ، همه پسند و قابل چاپ باشه . از سال 1392 با دوستان عزیزم در سایت عمارها ساکنیم و افتخار می کنم که در کنار این بزرگواران مشغول کار فرهنگی سایبری هستیم . کتانباف 09357331280 التماس دعا

دیدگاه کاربران ...

تعداد دیدگاه : 13

  1. توسط وحید

    السلام علیک یا علی بن موسی الرضی ع ،
    سلام ثامن جان خداقوت برادر،
    راستش تو این مدت دو سه باری بیادت افتادم و گفتم آخه الان کجایی و چمیکنی؟
    مخصوصا وقتی یه مناسبتی میرسید و شما نبودید!
    و مخصوصا جای خالیتون توی ولادت حضرت عشق امام رضا ع،
    خلاصه خوشحالم که برگشتید،
    دعامون بفرما،
    یاعلی

  2. به به چی دارم می بینم 🙂
    سلام بر اخوی عزیز ، ثامن خودمون
    رسیدن بخیر مومن
    خسته هم نباشی
    باورم نمیشد ثامن کامنت بذاره یا اینجا پست رو دیدم اول تعجب کردم !!
    به سلامتی پس دوره آموزشی رو طی کردید
    خوشحالم ، آقا فکر کنم امانت داریه خوبی کردیم ها
    با کمک سید البته ، اخوی عزیزمون شاه حسینی هم برگشته و همچنان باعث افتخارمونه

    در مورد چیزایی که کامنت گذاشتی هم بعدا با هم میحرفیم 🙂
    راستی عیدت هم موبارک

    چه عکس قشنگی 🙂 ایول 🙂

    • السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
      سلام علیکم و رحمت الله
      ارادت داریم

      ای بابا …
      امانت کدومه؟!!
      ما نوکرتونیم . ما چاکرتونیم . ما خادمتونیم . ما مستأجرتونیم . ما خاک پای همه دوستانیم توی سایت …….
      خیلی دلم میخواست اونجا بهتون زنگ بزنم اما اشتباه کردم و شمارتونو نبردم .
      عید شما هم خیلی مبارک
      ………
      نه بابا … طرف اصلا نگاه نمی کرد . حتی نزاشت صاف وایسم . در حال حرکت یه عکس بی کیفیت و کجوکوله ازم گرفت ….
      …………………
      خلاصه ما خیلی ارادت داریم
      یا حیدر کرار

  3. دستت درد نکنه دیگه حالا بصورت زنده خبرشو میدیم میشه تو کوچه !!!! 🙂
    والا ما هم از این پست فهمیدیم 🙂
    زود به زود سر بزن خو

  4. سلام علیکم و رحمه الله و برکاته وووووو….
    کیف احوالک سیدنا ؟؟؟؟
    ما خیلی چاکریم . ارادت داریم بزرگوار
    واقعا دلم برای همتون تنگ شده بود
    خیلی ارادت داریم
    علی علی

  5. توسط وحید

    سلام خداقوت
    تقدیم به ثامن جان عزیز

    http://alizadehv.persiangig.com/image/eid%20ghadir.jpg

    برام دعا یادت نره
    یاعلی

  6. توسط وحید

    نصفش کار خودم و نصف آماده برش زدم،
    اگه وقت کردی راجع به کارای دیگه وبلاگم نظر بده،
    ممنون

  7. به به داداش گلم. خوبي انشاالله؟ بابا خدمت دوسال اولش سخته. منم سال 84 كه رفتم خدمت آموزشيم پادگان شيروان بود. اوج سرما بود. يادمه دوسه روز بعدش ميلاد امام رضا بود شب تو حسينيه همه داشتن كف ميزدن من داشتم مثل ابر بهار گريه ميكردم كه چرا مشهد نيستم.
    بعدش خورديم به شب هاي محرم. هر شب تو آسايشگاه برنامه سينه زني راه مينداختم. خيلي فاز ميداد.
    يادش بخير. قدر اين دوران رو بدون. انشاالله كه تو زندگيت تاثير داشته باشه.
    ايشاالله شهيد بشي

  8. لطفا قبل از ارسال سئوال یا دیدگاه سئوالات متداول را بخونید.
    جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
    دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

    دیدگاه خود را بیان کنید

    Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.