بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله
****
کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روز ها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
***
پی نوشت 1 :
این طرح کاربردش در فضاسازی یادواره شهدای گمنام هست . شادی روح شهدا صلوات
سایز اصلی A3 ۶۵۰ dpi
***
پی نوشت 2 :
متأسفانه توی این کشور هیچکی پیدا نشد از ما برای انتشار این کار حمایت کنه …
***
تربیت قرآنی /
فرزندانم را برای حضور در جبهه و جنگ آماده کرده بودم
وحید از اول دنبال قرآن بود، این چنین بود که به راه مقدس جبهه کشیده شد، آگاهی قبلی این بچهها ، همان فضای خانواده بود که در آن با تربیت قرآنی بزرگ شدند .
مارال طیبطاهر، مادر شهید وحید طیبی درباره این شهید که فرزند بزرگترش بوده، گفت: وحید، بچه بسیار مؤمن و خاصی بود. قبل از جنگ تحمیلی، در اولین راهپیمایی میلیونی که از مسجد بهبهانی شروع شد، در حالی که کلاس اول راهنمایی بود به همراه روحانیان معترض کفنپوش به خیابان آمد.
وی بیان کرد: وحید از کودکی، بچه فعالی بود و در مدرسه هم از لحاظ درس زرنگ بود. با دوستانش خیلی مهربان بود. مثلاً گاهی میگفت فلان دانشآموز وسعش ضعیف است و از من اجازه میخواست که به او کمک کند. وقتی کلاس دوم، سوم ابتدایی بود، یک روز که بهعنوان شاگرد ممتاز معرفی شد، تعدادی دفتر و لوازمالتحریر برایش تهیه کردیم و بهعنوان جایزه در مدرسه به او دادند. آن موقع ما در منطقه 22 شهرداری اهواز که منطقه فقیرنشینی بود ساکن بودیم. همین دلیل باعث شد همه دفترها را یکی یکی ببخشد و تنها یک دفتر صدبرگ و یک جامدادی را برای خود نگه دارد. وقتی از او پرسیدم گفت که امروز مسئولان مدرسه مقداری لوازمالتحریر را به من هدیه داده بودند که من هم آنها را به چند نفر از دوستانم هدیه کردم.
این مادر شهید ادامه داد: وحید از کودکی با گذشت و مهربان بود. وقتی به مدرسه راهنمایی رفت، انقلاب اسلامی در حال شکلگیری بود و راهپیماییهایی شکل گرفت. وحید تیر کمانی درست کرده بود و میخی در آن گذاشته بود و به من میگفت: میخواهم با این تیر و کمان به چشم نیروهای شاه بزنم، تا کور شوند، میگفتم: تو با این تیر و کمان میخواهی آنها را کور کنی؟ میگفت: میدانی مادر، ما با این تیر و کمان آنها را از پا درمیآوریم. از اول دنبال این برنامهها بود. هر چه میگفتم که درست را بخوان، در جواب میگفت ما از همین اول باید تمرین کنیم، ما قرار است سرباز امام زمان(عج) باشیم. مگر شما همیشه ما را به عشق ائمه(ع) شیر ندادی ما هم همیشه باید آماده باشیم.
وی گفت: وقتی وحید به مدرسه راهنمایی رفت راهپیماییهای انقلاب شروع شد که اولین راهپیمایی از مسجد بهبهانی بود. به او میگفتم تو نمیترسی؟ در جواب و با قاطعیت میگفت نه. خلاصه وحید با انقلاب بزرگ شد، هر چه به او میگفتیم درست را بخوان. میگفت: درسم را میخوانم اما این کارها هم باید دنبال شود.
مادر شهید وحید طیبی ادامه داد: وحید از هر لحاظ قهرمان بود. خوشاخلاق بود و قلب رحیمی داشت. وقتی جنگ شروع شد، وحید 14 سال داشت. آن موقع پس از تهیه کپی و دستکاری در شناسنامهاش توانست در جبهه حاضر شود. از آن وقت همیشه جبهه بود تا اینکه در سال 62 در حمله خیبر نزدیکیهای آبادان ترکش به گلویش اصابت کرد و در بغل برادرش آقا محمود که آن موقع با هم بودند شهید شد. وحید با آن سن کم سردسته گردان بود، نرسیده به بیمارستان آقا وحید در بغل آقا محمود جان داده بود. همیشه این اتفاق برای محمود خیلی دردآور بود و میگفت: من به وحید آب ندادم و او تشنه در بغلم جان داد.
این مادر شهید افزود: بچههای ما برای جبهه و جنگ ساخته شده بودند. قدردان خداوند هستم که این نعمتها را به ما داد و توانستیم دینی که به گردنمان بود را ادا کنیم و بچههای ما این راه مقدس را رفتند. شاید فراق بچهها برای ما سخت باشد که البته برای همه مادران سخت است اما وقتی به یاد میآورم که این بچهها چه بودند و چه امتیازاتی داشتند و در راه خدا رفتند و شهید شدند، خوشحال میشوم و خدا را شکر میکنم که این نعمتهای بزرگ را به من داد که در سایه امام زمان(عج) و محبت پدرشان که واقعاً مرد زحمتکشی بود، تربیتشان کنم و تحویل جامعه دهم.
جان بچهها با قرآن عجین شده بود
وی با بیان اینکه وحید در محیط مذهبی بزرگ شد، تصریح کرد: ما در خانه جلسات قرآن و برنامه خاص خودمان را داشتیم. وحید از اول دنبال قرآن بود، مذهبی بزرگ شده بود و این چنین بود که به راه مقدس جبهه کشیده شد. آگاهی قبلی این بچهها، همان فضای خانواده بود که در آن با تربیت قرآنی بزرگ شدند. قرآن به ما درس داد که در راه خدا انفاق کنید، گذشت کنید. بچههایمان نیزبا قرآن بزرگ شدند و جانشان با قرآن عجین شده بود.
مادر شهیدان طیبی گفت: وحید و محمود در جلسات مکتب قرآن که در خیابان کاوه دائر بود، حضور مییافتند. حضورشان همراه با مشکل بود و مکتب قرآن فاصله زیادی با منزلمان داشت. اطرافیان به من میگفتند آخر شما این بچهها را به کشتن میدهید و خودت را هم دستگیر میکنند. من جواب میدادم: ما برای خدا قدم برداشتیم. من میخواهم بچههایم با قرآن آشنا شوند. ما مسلمان هستیم و مسلمان اولین کارش باید قرآن باشد. قرآن کتاب آسمانی است و به هر چیز ایراد بگیرند به قرآن نمیتوانند ایراد بگیرند برای اینکه قرآن کلام خداست و بچههای ما باید با آن آشنا شوند. من با این مشکلات بچهها را با قرآن آشنا کردم. خیلی سخی کشیدم و چون از اول با قرآن تربیت پیدا کرده بودند برای جبهه و جنگ آماده بودند.
طیبطاهر ادامه داد: خداوند خود در قرآن میفرمایند شما را عبث خلق نکردیم و ما فردای قیامت سؤال و جواب داریم. یک مسلمان، یک شیعه باید نشانههایی داشته باشد که خداوند به او در قرآن افتخار کرده است. خداوند همه چیز را آفرید اما وقتی انسان را آفرید به خودش تبارکالله احسن الخالقین را گفت. بچههای ما الحمدلله در خانوادهای بودند که به اندازه توانی که خدا داده بود و با قرآن آشنا بودیم، با کلام خدا آشنا شدند. بچهها با نان حلال و زحمت تربیت شدند و بزرگ شدند.
وی افزود: بچههای ما باید آماده باشند، فقط جنگ ایران نیست، همسایههای مسلمان ما، سوریه، لبنان، عراق، زیر سلطه ستمگران هستند؛ اگر ما توجه نکنیم به خودمان ظلم کردهایم؛ آنها خواهران و برادران دینی ما هستند، همیشه باید آماده باشیم.
این مادر شهید گفت: وحید روح بزرگی داشت و نمیشد او را با سنش مقایسه کرد. دوستان خوبی داشت که وقتی از عملیات برمیگشتند بیشتر وقتشان را با هم سپری میکردند.
ما مسئول بودیم بچههایمان را برای جبهه تربیت کنیم
طیبطاهر عنوان کرد: با آغاز جنگ تحمیلی در پشتیبانی جبهه و جنگ کار میکردم. آشپزی، دوختن لباس، نان پختن و … کارهایی بود که در آن زمان در کارگاهی به نام حضرت زینب(س) با خواهران انجام میدادیم. بچهها در این فضا با ما بزرگ شده بودند. بچههای ما مستثنی از دیگران نبودند. اگر کمر همت را بستهایم که باید از بچههای خود هم مایه بگذاریم؛ این نشاندهنده تضاد است که خودم در پشتیبانی جبهه و جنگ باشم اما نخواهم بچههایم به جبهه بروند. بچههای ما باید به جبهه میرفتند. مسئول بودیم بچههایمان را برای جبهه تربیت کنیم.
مادر شهید وحید طیبی ادامه داد: یک روز قبل از آخرین باری که وحید به جبهه رفت و پس از آن شهید شد، برای همه خانواده هدیه خرید و صبح روزی که میخواست برود، دفتری به دست من داد. وقتی دفتر را باز کردم دیدم نوشته بود: «هر کس بیاجازه به این دفتر نگاه کند به آتش جهنم نگاه کرده است». من دفتر را بستم و نگاه نکردم. این آخرین باری بود که آقا وحید رفت و شهید شد. وقتی شهید شد 16 سال و 7 ماه داشت.
آرزویی که تا قیامت در قلبم باقی میماند
وی گفت: 22 بهمن سال 62 در عملیات خیبر شهید شد. در آن روز حمله هنوز شروع نشده بود و بچهها مشغول ورزش صبحگاهی بودند که توپخانههای دشمن شروع به آتش کردند. همانجا گلولهای به گلوی حید اصابت کرد. بقیه بدنش سالم بود. وقتی شهید شد به حاج آقا و بچهها گفتم وحید را بیاورید شب آخر، خانه باشد. میخواهم بدن او عطرآگین کنم. برایش حنا بگذارم و بالای سر او قرآن بخوانم. همه گفتند این رسم نیست و مرده را نمیآورند. گفتم مرده با شهید فرق میکند. به حرف من گوش ندادند. روز بعد همه میگفتند وحید وصیتنامه ندارد؟ گفتم: پیش از رفتن دفتری به من داد. وقتی دفتر را باز کردم دیدم برای هر عملیاتی که رفته وصیتنامهای نوشته است. آخرین وصیتنامهاش، دو سه روز قبل از شهادتش بود. در آن نوشته بود: «دوست دارم وقتی شهید شدم، آخرین شب مهمان مادرم باشم». من پیش از این وصیت را نخوانده بودم. این آرزویی است که تا قیامت در قلبم باقی میماند که انشاءالله در آن دنیا او را ببینم.
مرجع/ ایکنا
***
شهید محمود طیبی:
در اردیبهشت ماه سال 1344دیده به جهان گشود.وی در دبستان فروغی اهواز دوره ابتدایی و در یكی از مدارس راهنمایی زیبا شهر اهواز این دوره را پشت سر گذاشت.
وی قاری برجسته قرآن و در مسابقات استانی در بین مدارس استان رتبه اول را كسب نمود.
مقطع دبیرستان را پس از قبولی در آزمون شركت نفت در هنرستان شهید سبزی زاد اهواز پذیرفته و پس از آن در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته مهندسی مكانیك پذیرفته شد
وی كه تا ترم ششم جزو نفرات برتر دانشگاه بود ، بطور مرتب در جبهه های جنگ حضور می یافت بطوریكه در سال 1361 در جبهه حسینیه مورد اصابت تركش واقع شد و به بیمارستان امام خمینی اهواز و پس از آن برای ادامه درمان به بیمارستان لقمان اعزام گردید.پس ازبهبود مرتبا به جبهه اعزام می شد
تا اینكه درتاریخ 25/10/1365در حالیكه بر خودرو موشك انداز تاو قرار داشت مورد اصابت تیر مستقیم تانك قرار گرفت و پیكر سوخته و بی سرش بخاك سپرده شد و اینگونه به خیل عظیم یاران و همسنگرانش پیوست و به دیدار معشوقش شتافت.
گزیده ای از وصیتنامه شهید:
چه بگویم ؟ برای كه بگویم؟ آیا میتوانم آنچه را كه در سینه دارم بازگو كنم؟یا نه؟
از موقع شروع جنگ تا بهحال شهدای ما زیاد بوده اند و وصیت نامه ها زیاد بوده اند ولی از خودمان بپرسیم چند تای آنها را موفق شده ایم بخوانیم؟ اما دوست دارم این وصیت نامه ها را بخوانید و تا جایی كه ممكن است عمل كنید.
برادران به فكر تدارك بیفتید كه چون با این وضعی كه داریم نمیدانم كه آخر عاقبت كار ما چه می شود و تا چقدر از سوالهای خداوند منان را می توانیم پاسخ دهیم
***
شهید وحید طیبی:
شهید در تیرماه 1346 درخانواده ای مذهبی درروستای نفت سفیدازتوابع بخش هفتگل دیده به جهان گشود.پس از گذراندن دوران طفولیت دردامان پرمهر مادر ودستان با محبت پدر در سن 6سالگی در دبستان فروغی دوران ابتدایی آغاز كرد.
دوران راهنمایی را درمنطقه زیباشهر اهواز به پایان رسانید.وی در سن 11 سالگی هنگامیكه توسط گروهكهای ضد انقلاب نسبت به پخش اعلامیه مبادرت می ورزید. صبح گاهان نسبت به جمع آوری اعلامیه هااقدام می نمود.و آنهارا می سوزاند.14 ساله بود كه با جبهه ها انس گرفت .
از خصوصیات وی برپای داشتن نماز شب و حضور در دعاهای كمیل و ندبه و دعای امام زمان و زیارت عاشورا بوده است.و نماز جمعه و جماعات را ترك نمی كرد..وی از كمك به مستمندان كوتاهی نمی كرد.
شهادت:
در صبح گاهان قبل از عملیات خیبر در منطقه عمومی در اثر اصابت تركش خمپاره بر روی زانوان برادرش محمود(( كه بعدها اوهم به خیل شهدا پیوست )) جان به جان آفرین تسلیم كرد و به شهادت رسید.
گزیده ای ازوصیت نامه:
خواهران و برادران خود را به تجملات و مسایل مادی نپرورانید.چرا كه سرانجام این راه رفتن با كوله باری از گناه و آخرش هم دور شدن از خدا ست.
باید به فكر آخرت بود.همیشه پشتیبان ولایت فقیه و جمهوری اسلامی باشید.
تنهاراه رسیدن به خدا انفاق كردن ونیكو كردن و جهاد است.نمازشب را بپا دارید.
پدر و ماردم از شما میخواهم در فقدان من نگریید.
***
**************
شهدای گمنام ، پوستر شهدای گمنام ، یادواره شهدای گمنام
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 5
سلام و عرض ادب اقا یادواره شهدا بعدی رو برا ما میزنید یعنی ما بهش ما یه مبلغی یل هر چی شما دوست دارید که برا ما طرح تابلو شهدا یعنی 40 شهید میخواد مثل طرح های قبلی توی یک تابلو قرار گیرد
میشه جواب بدهید
تا یکی دو هفته دیگه پک یادواره آماده میشه
شما که خودتون طراح هستید . می تونید به راحتی ازش استفاده کنید
اقا یادواره ما 18 بهمن ماهه من تا دوهفته دیگه طرحو بگیرم به دستم برسه نرسه اقا یه کاریش کن یادواره بدون بنر نمونه
یا زینب (س)
حرص نخور
کار ما الان زیر چاپ
شاید تا دو سه روز دیگه کارش تموم بشه
پست هم سه روزه نهایتا میرسونه به آدرستون
اصلا نگران نباش
از بعثت او جهان جوان شد
گیتی چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله ی مسلمین مبارک
منتظر حضور و دیدگاه شما هستیم.
در پناه حضرت حق
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.