بسم الله
سلام علیکم
عید شما هم مبارک
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
دوستان ببخشن ،تا من بیام به فضای داخلی سایت عادت کنم یه کم طول میکشه
ثوابی اگر داشت،تقدیم به روح شهید حبیب الله رودبارانی…
***
به انضمام :
پژوهشى در زمینه شاعر نبودن پیامبر از دیدگاه قرآن(۱)
در نوشتار حاضر، ابتدائاً از تاریخچه شعر و تدوین آن و این که شعر از فطریات انسان است سخن به میان آمده است. سپس فرق شعر را با نظم بیان نموده و آیات مربوط به شعر و شاعران را ذکر کردهایم و ضمن دستهبندى این آیات به بیان آراى مفسران شیعه و اهل سنت پرداخته و نهایتاً مدعاى خود را با استناد به آیات و روایات به اثبات رسانده و در پایان با توجه به آیات شریفه قرآن موقعیت شاعران را نفیاً و اثباتاً مطرح کرده و از مطلوبیت نفسى شعر سخن گفتهایم.
شعر و موقعیت آن
شعر از قدیم الایام معمول بوده و شاید بتوان گفت قدرت شعر گفتن در بشر همزمان با قدرت بیان بوده است.(۱) و حتى بعضى آن را از غرائز فطرى انسان به حساب آوردهاند.(۲)
اهمیت شعر در انسان به قدرى است که او در ایّام خاصى تمایل به سرودن آن دارد؛ مثلاً مادر موقع بچهدارى که کودک خود را به ترقص در مىآورد عموماً الفاظى خیالى توأم با وزنى هر چند محدود بر زبان جارى مىکند.(۳) و گاهى اوقات با صداى خود ترانهاى هم مناسب با آن، به اجرا در مىآورد و همچنین در مصائب باز این خصوصیت را بیشتر در زنها خصوصاً زنان عزادار و مصیبتدیده به خوبى مشاهده مىکنیم.
اما در مورد این که شعر از چه زمانى به عنوان یک علم تدوین یافته و مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. مىتوان گفت.
از جمله «رسالههاى ارسطو در علوم مختلف» رسالهاى است در فن شعر و آن نخستین نقد دقیقى است از پیشینیان در زمینه شعر و ادب که به دست ما رسیده است.(۴)
لذا در کتب منطق در بحث صناعات خمس منطقیون بالاتفاق صنعت پنجم را به شعر اختصاص داده و کم و بیش در باره آن بحث کردهاند. هر چند بحث منطق در باره شعر با بحث در باره آن در علم عروض و قافیه «علم بدیع» و وزن و موسیقى تفاوت بسیارى دارد.
به علاوه شعر اصلاً از نظر منطقى با شعر از نظر ادیبان تفاوت زیادى دارد؛ چرا که از نظر منطق شعر محدود به مخیلات است صرف نظر از وزن و قافیه؛ ولى شعر از نظر ادب مخیلات توأم با وزن و قافیه است،(۵) البته شعر نیمایى و شعر سپید را باید از این مسأله استثنا کرد.
مرحوم خواجه نصیرالدین طوسى در کتاب شریف «اساس الاقتباس» در مقاله نهم چنین مىنویسند:
«شرط تقفیه در قدیم نبوده است و خاص است به عرب و دیگر امم از ایشان گرفتهاند. اشعار یونانیان بعضى چنان بوده است و در دیگر لغات مانند عبرى و سریانى و فرس هم وزن حقیقى اعتبار نکردهاند و اعتبار وزن حقیقى به آن مىماند که اول هم عرب را بوده است مانند قافیه و دیگران هم متابعت ایشان کردهاند. گرچه بعضى بر ایشان بیفزودهاند مانند فرس.»(۶)
تعریف شعر
با توجه به این مطالب باید گفت شعر از نظر متأخران و ادیبان عبارت است از:
«گره خوردگى عاطفه و تخیل که در زبانى آهنگین شکل گرفته باشد. بر خلاف نظم که کلامى است موزون و مقفى به دور از عاطفه و خیال.»
پس عناصر و ارکان مهم شعر عبارتند از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقى و تشکل؛ ولى عناصر نظم همان وزن و قافیه هستند.(۷)
در کتب منطق شعر را به دو ۲ گروه تقسیم کردهاند.(۸)
۱ ـ شعر ارسطویى. که تخیلى است صرف نظر از وزن و قافیه.
۲ ـ شعر عروضى. که آمیخته است از تخیل و وزن و قافیه.
با توجه به این تعریف و توضیح در مىیابیم که اگر نظم بدون تخیل باشد دیگر شعر نیست؛ مانند: نصاب الصبیان تألیف ابونصر فراهى در فن لغت، الفیه تألیف محمدبن مالک در فن ادب عربى، منظومه تألیف فیلسوف بزرگوار حاج ملا هادى سبزوارى در منطق و فلسفه و همچنین اُرجُوزههاى متعددى که علما در علوم مختلف (از فقه و اصول و کلام و رجال و …) به نظم در آوردهاند.
ملک الشعراى بهار قطعه شعرى دارد با عنوان شعر و نظم بدین قرار:
شعر دانى چیست؟ مرواریدى از دریاى عقل
شاعر آن افسونگرى کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافى هست نظم و نیست شعر
اى بسا ناظم که نظمش نیست الاّ حرف مفت
اى بسا شاعر که او در عمر خود نظمى نساخت
واى بسا ناظم که او در عمر خود شعرى نگفت.(۹)
از این که گفتیم ماده شعر از تخیلات است نباید تصور کرد که شعر سراسر خیالپردازى است. بلکه شعر نوعى محاکات است از عالم واقع؛ اما شاعر معمولاً عین واقع را توصیف نمىکند، بلکه در آن با افزودن و کاستن و آوردن تشبیهات زیبا و کنایه و استعاره و اغراق تصرف مىکند، هر چند نباید از نظر دور داشت که شخص شاعر و موقعیت او و زمان و مکانى که در آن زندگى مىکند در کم و کیف شعر او دخالت دارند.
چنانکه در قرآن راجع به شاعران دو پهلو خطاب فرموده. اول با کلمه الشعراء آنها را ذم نموده و سپس با حرف استثناء خوبان از آنها را مدح و توصیف مىنماید.(۱۰)
مقام و موقعیت شعر و شاعر در عصر جاهلیت
شعر و شاعر در آن زمان به قدرى حائز اهمیت بودند که آن دو را مقدم بر شمشیر و جنگجو مىدانستند و چه بسا ارزش او را بر خطیب و خطابه نیز برترى مىدادند؛ چرا که شاعر زبان قبیله بود و در جنگها او بود که دشمن را هجو مىکرد و با رجزهایش لشکر را بر مىانگیخت و احساسات آنها را به هیجان در مىآورد و نهایتاً پیروزى را نصیبشان مىنمود. و اگر در قبیلهاى شاعرى پدیدار مىشد براى او جشنها بر پا مىکردند و به رقص و پایکوبى و اطعام مىپرداختند که قبیله آنها زبان گویائى به دست آورده است که در تمام مراحل حیات منشأ موفقیتهاى مختلفى برایشان بود.
در اهمیت شعر و شاعر در آن عصر چنین نوشتهاند:
«در آن روزگار نقش اجتماعى راستینى به عهده شاعر بود. قدرت شاعر بر قدرت خطیب فزونى داشت؛ زیرا شعر با سرعت بیشترى در خاطرهها نقش مىبندد و زودتر از خیمهگاهى به خیمهگاهى دیگر و از چاه آبى به چاه آب دیگر انتشار مىیابد؛ از طرف دیگر نوعى ویژگى مافوق طبیعى با نام شاعر ملازم بود. مىپنداشتند که موجودى نامرئى و نیرومند که همان جن باشد به وى الهام مىبخشد و یا حتى در درون او حلول کرده است. هر شاعر جن خاص خود را داشت؛ سخنان شاعر خاصه هجاهاى او از قدرت خباثتآمیزى برخوردار بود و گاه همچنان که پیش از این گفتیم قبائل شاعران اسیر را دهانبند مىزدند تا شاید از قدرت زیانآور سخنانشان رهایى یابند.»(۱۱)
ظهور اسلام و پیشرفت شعر
با ظهور اسلام در جزیرهالعرب نه تنها اهمیت و مقام و رتبه شعر تنزل نیافت بلکه شعر به نحو بهترى به حیاط خود ادامه داده و با ترغیبها و تشویقهاى پیامبر و توجه آن حضرت به مقام شعر و شاعرى مکان و مقام خود را به نحو مطلوبترى افزایش داد.
در تاریخ مىبینیم که در بین اسراى جنگ احد اسیرى که شاعر است مورد لطف پیامبر قرار گرفته و بر او منت نهاده و آزادش مىکند؛ اما بر خلاف دیگر اسیران از او فدیه دریافت نکرده؛ ولى در مقابل آزادى او تعهد مىگیرند که بر ضد اسلام و مسلمین شعر نسراید. و یا در جاى دیگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کعب بن زهیر را مهدورالدم دانسته و خون او را مباح نمودهاند؛ ولى به جهت شعرى که سروده بود مورد توجه پیامبر قرار گرفته و حضرت او را مورد عفو و مرحمت قرار مىدهند.(۲)
مقام شعر در مواردى به حدى بالا میرود که پیامبر عزیز اسلام مسلمین را همانطوری که امر به تعلیم و تعلم قرآن کریم مىفرموده آنان را امر به سرودن و ضبط و ثبت اشعار فرموده و این امر را یارى دین و جهادى در راستاى حفظ اسلام مىدانستند.(۱۳)
شهید مطهرى در اهمیت شعر و شاعران به نمونههایى اشاره فرمودهاند، از جمله نوشتهاند:
«کمیت اسدى با همان اشعارش بیشتر از یک سپاه براى بنىامیه ضرر داشت.»
و باز نوشتهاند:
«یک قصیده آنها به اندازه یک سلسله مقالاتى که یک متفکر انقلابى بنویسد اثر دارد.»(۱۴)
شعر در قرآن
چنانکه دیدیم اسلام به «شعر» اهمیت مىدهد و پیامبر اسلام شعراى متعهد را ارج مىنهاده است، با این حال خداوند متعال در قرآن مجید با صراحت تمام صفت «شاعر» بودن را از پیامبر نفى فرموده است. چنانکه «شعر نبودن» قرآن مجید را تصریح نموده و اکنون سیرى در این دسته از آیات قرآن مجید مىکنیم.
مجموع آیاتى که درباره رسالت خاتم النبیین نازل شده است حدود ۱۹۲۰ آیه مىباشد که درصد متوسط آن ۳۰% کل قرآن مىباشد.
این آیات خود بر سه ۳ دسته تقسیم شده است:
دسته اول: تذکر و تعلیم توحید و ذکر صفات و نعمات الهى است که حدود ۸۱۷ آیه را در بر مىگیرد.
دسته دوم: تنزیل قرآن از جانب پروردگار و مسأله وحى و خصوصیات پیامبر اکرم است و حدود ۶۳۴ آیه مىباشد.
دسته سوم: وصف و جدال با مشرکین که اوج این آیات مربوط به چند سال قبل از هجرت بوده ولى بعد از هجرت نیز حتى تا سال آخر عمر مبارک پیامبر اکرم ادامه داشته است که حدود ۴۴۵ آیه مىباشد.(۱۵)
آنچه در این مقاله مورد نظر است دسته دوم از این آیات است که در آنها بیشتر به جنبه تنزیل قرآن از طرف خداوند و مسأله وحى و بیان خصوصیات پیامبر و احیاناً رد اتهامات وارده بر آن حضرت از طرف کفار و مشرکین توجه شده است.
از جمله آیات نازل شده در شش مورد طى شش سوره در ضمن حدود ده آیه مواردى را در مقام دفع این تهمت که پیامبر اکرم شاعر است و چیزهایى را که به عنوان قرآن آورده است، شعر است مطرح فرموده است.
مناسب است که قبل از هر گونه بیان و نظرى اصل آیات را به ترتیب قرآن با ترجمه فارسى آنها نوشته سپس به شأن نزول و توضیح و بیان آنها پرداخته شود.
۱ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلیاتنا بایه کما ارسل الاولون (انبیاء / ۵)
ولیکن این مردم غافل نادان گفتند که سخنان قرآن خواب و خیالى بى اساس است.
بلى محمد صلى الله علیه و آله که به این قرآن دعوى نبوت مىکند شاعرى است که این کلمات را خود بافته است و از دروغ به خدا نسبت مىدهد وگرنه باید مانند پیغمبران گذشته آیت و معجزهاى براى ما بیاورد.
۲ـ والشعراء یتبعهم الغاون. الم تر انهم فى کل واد یهیمون. و انهم یقولون مالا یفعلون. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکرواالله کثیراً وانتصروا من بعد ما ظلموا و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون. (شعراء / ۲۲۷ ـ ۲۲۴)
«پیامبر شاعر نیست». شعرا کسانى هستند که گمراهان از آنان پیروى مىکنند. آیا نمىبینى آنها در هر وادى سرگردانند و سخنانى مىگویند که خود عمل نمىکنند، مگر کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند و خدا را بسیار یاد مىکنند و به هنگامى که مورد ستم واقع میشوند به دفاع از خویشتن و «مؤمنان» برمىخیزند (و از ذوق شعرى خود کمک مىگیرند) و به زودى آنها که ستم کردند مىدانند که بازگشتشان به کجاست.
۳ ـ و علمناه الشعر و ماینبغى له ان هو الا ذکر و قرآن مبین. (یس / ۶۹)
نه ما او را (یعنى محمد صلى الله علیه و آله) شعر آموختیم و نه شاعرى شایسته مقام اوست، بلکه این کتاب ذکر الهى و قرآن روشن بیان خداست.
۴ ـ و یقولون ائنا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون. (صافات / ۳۶)
«با کمال تکبر و بى شرمى» مىگفتند آیا ما براى خاطر شاعر دیوانهاى دست از خدایان خود برداریم.
۵ ـ ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. قل تربصوا فانى معکم من المتربصین. (طور / ۳۱ ـ ۳۰)
یا که (کافران نادان) گویند «محمد صلى الله علیه و آله» شاعریست «ماهر» و ما حادثه مرگ او را انتظار داریم. «تا به مرگ از دعوى نبوتش آسوده شویم». اى رسول بگو شما به انتظار مرگ من باشید که من هم از منتظران «مرگ و هلاک» شما هستم.
۶ـ انه لقول رسول کریم. و ما هو یقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / ۴۲ ـ ۴۱)
قرآن به حقیقت وحى خدا و کلام رسول بزرگوار است. نه شخص شاعرى «و گفتار خیالى و موهومى» است گرچه اندکى مردم هوشیار به آن ایمان مىآورند.
تذکر
این شش سوره تماماً جزو سورههاى مکى هستند؛ و همانگونه که گفته شده معلوم مىشود این اتهام در مکه بین سران کفار مطرح بوده است.(۱۶)
شأن نزول آیات شریفه
براى این که بهتر بتوانیم به علت و فلسفه نزول این آیات شریفه پى ببریم، لازم است شأن نزول آنها را بیان کنیم.
کفار قریش با این که خود از جاذبههاى قرآن بىبهره نبوده و شدیدا تحت تأثیر آن کلام الهى قرار مىگرفتند خصوصاً وقتى که وجود مقدس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با آن صداى زیبا و قرائت جذّاب و نفس گیرایش آیات الهى را تلاوت مىفرمودند همه شدیداً جذب شده و تحت تأثیر قرار مىگرفتند؛ حتى سران کفار قریش که از مخالفین سرسخت بودند شبانه از خفا و تاریکى استفاده کرده و پنهان از دیگران خود را در گوشهاى مخفى کرده و به تلاوت قرآن گوش فرا مىدادند؛(۱۷)
اما وقتى به طور جدى دریافتند که این امر با عقاید و افکار و منافع آنها سر سازگارى ندارد بلکه شدیداً آنها را به خطر مىاندازد به فکر چارهاندیشى افتادند و براى این که این جاذبه پر قدرت و با صولت قرآن و پیامبر را از دیدگاه عامه مردم بیندازند، دست به اتهامات مختلف و متعدد و گاه متضاد با هم مىزدند. چنانکه گاهى حضرت را ساحر مىخواندند و در برههاى ایشان را کاهن معرفى مىکردند و در زمانى او را شاعر مىپنداشتند؛ حتى به آن حضرت نسبت جنون داده و یا ایشان را مُفْتِرْ و دروغگو مىخواندند.
این تهمتهاى نامناسب و احیاناً متضاد(۱۸) خود حاکى از تحیّر و بیچارگى آنها بود که توأم با جهالت و لجاجتشان معجونى ساخته بود که مرتکب هر نسبت و هر کارى مىشدند تا بتوانند از نفوذ قرآن و پیامبر بکاهند.
بد نیست این نکته را متذکر شویم که آنها در این اتهامات دست به اقدام دسته جمعى مىزدند. قبل از نسبت هر تهمتى به پیامبر به طور مخفیانه جلسهاى تشکیل مىدادند؛ چنانکه این امر از آیه شریفه معلوم است.
و اسرّواالنجوى الّذین ظلموا. هل هذا الاّ بشر مثلکم…(سوره انبیاء / ۳)؛ این ظالمان در گوش خود گفتگوهایى را که براى توطئه انجام مىدهند، پنهان مىدارند و مىگویند این یک بشر عادى مثل شماست…
در تایید این مطلب به روایتى که علاّمه مجلسى در بحارالانوار نقل کردهاند استناد مىکنیم.
مضمون روایت چنین است:
قریش در مجلسى اجتماع کردند و بعد از مشورت، عتبه بن ربیعه را به نزد پیامبر فرستادند و به او گفتند که به پیامبر چنین بگوید: قوم و قبیله تو مىگویند که تو امر عجیب و بزرگى را آوردهاى که آبا و اجداد تو بر آن نبودند و هیچ یک از ما نیز بر آن اعتقاد نداشته و تو را تبعیت نخواهیم کرد و یقیناً تو احتیاجى دارى که ما او را برآورده مىکنیم و هر چقدر مال مىخواهى ما به تو مىدهیم و از این کار دست بردار.
بعد از این که عتبه این پیغام را به حضرت رسانید و سخنانش تمام شد، پیامبر فرمودند بسم الله الرّحمن الرّحیم حم تنزیل من الرّحمن الرّحیم و سوره شریفه را تا آیه فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود (۱۹) تلاوت فرمودند. عتبه بعد از شنیدن این آیات به سوى قریش برگشت و قضیه را به اطلاع آنها رساند و سپس گفت: کلمنى بکلام ما هو بشعر و لا بسحر و انه لکلام عجب ما هو بکلام الناس… او «پیامبر» طورى با من صحبت کرد که نه شعر بود و نه سحر بلکه کلماتى بود عجیب که از جنس کلام بشر نبود…(۲۰)
این روایت و روایات قبلى همه حاکى از متحیر بودن قریش در امر قرآن و پیامبر صلى الله علیه و آله بود؛ لذا مکرراً جلسه تشکیل داده و به مشورت مىپرداختند تا شاید بتوانند مرهمى بر آن زخمهاى دردناکشان بگذارند؛ امّا هیهات.
مرحوم شیخ طوسى در تفسیر تبیان در بیان این آیات چنین فرمودهاند:
«… با این که مىدانستند پیامبر شاعر نیست چنانکه مىدانستند مجنون هم نیست؛ اما این اتهامات را به این جهت مىگفتند که نبوت و نزول وحى را بر پیامبر تکذیب کنند تا بتوانند خود را از پیامدهاى آن راحت کنند و این عملى است که از بیچارگان و سفیهان سر مىزند که آنها نیز مخالفان خود را تکذیب مىکنند…»(۲۲)
سید قطب در تفسیر فى ظلال القرآن در همین رابطه مىگویند:
«… آرى. قریش زمانى مىگفتند قرآن شعر است و پیامبر شاعر. آنها وامانده و متحیر در این که چگونه با این بیانات مقابله کنند و چطور با آن مواجه شوند. بیانات و اقوالى که مانند آن را ندیده و نشنیده و نمىشناختند و آنقدر اثر داشت که در دل مردم نفوذ کرده و افکار و دیدگاه آنها را به حرکت درآورده و بر اراده و افکارشان غلبه کرده بود.»(۲۳)
علت اتهام شاعر بودن به پیامبر و وجه تناسب آن
گفته شد که کفار قریش براى آن که مرهمى بر زخم دلشان بنهند هر گاه پیامبر را به طریقى مورد اتهام قرار مىدادند تا این که بتوانند تأثیر کلام ایشان را کمتر کنند و توجه مردم به آن حضرت را از بین ببرند و گفته شد که نوعاً اتهاماتى که به حضرت مىبستند هیچ وجه تناسبى نداشته؛ اما از جهاتى قابل توجیه بود؛ مثلاً در یکى از جلسات وقتى بحث بر این شد که چه نسبتى به ایشان بدهند، بعضى پیشنهاد ساحر بودن را مطرح کردند.
چنانکه ولید بن مغیره در یکى از همان جلسات بعد از رد پیشنهادهاى دیگران به فکر فرو رفت و بعد از مدتى با ناراحتى سر بلند کرد و گفت: او نیست مگر ساحر و جادوگر؛ چرا که بین پدر و فرزند و برادر و زن و شوهر جدایى مىاندازد و این نیست مگر همان سحر و جادو.(۲۴)
اما این که چرا حضرت را شاعر مىگفتند، تناسب قضیه در آن بود که در جاهلیت مردم اعتقاد بر این داشتند که هر شاعرى را شیطان و یا جن خاص خودش است که اشعار را به او القا مىکند. چنانکه در تاریخ ادبیات عرب در این خصوص آمده است:
«از طرف دیگر نوعى ویژگى مافوق طبیعى با نام شاعر ملازم بود؛ مىپنداشتند که موجودى نامرئى و نیرومند که همان جن باشد به وى الهام مىبخشد و یا حتى در درون او حلول کرده است؛ هر شاعر جن خاص خود را داشت.(۲۵)
دکتر جواد على این قضیه را به طور مبسوط مطرح کرده است و حتى نام شیاطین بعضى شعرا، که در عصر جاهلیت مردم و خود شاعران به آن اعتقاد داشتند، را ذکر کرده است. از جمله اسم شیطان اعشى، مسحل بود و شیطان امرئ القیس، لافظ و شیطان عبید بن ابرص، هبید نام داشت.(۲۶)
لذا قریش با این عنوان که پیامبر شاعر است و این مطالبى را که به عنوان وحى و قرآن بیان مىکند از طرف خدا نمىباشد، بلکه اشعارى است که توسط جن یا شیطان به او القاء مىشود؛ حضرت را مورد اتهام قرار مىدادند.
ظاهراً بعضى از قریش نیز به همین مسأله دل خوش کرده بودند که آرى او پیغمبر نیست بلکه شاعرى است که اشعارى مىسراید؛ لذا امر او را مقطعى دانسته و مىگفتند او هم مانند دیگر شاعران مىمیرد و ما از دست او راحت مىشویم. با این چاره اندیشى ظاهراً هم مرهمى بر دلهاى زنگ زده خود مىگذاشتند، هم جواب سؤال دیگران را مىدادند.
به علاوه این که این تهمت مىتوانست توجیهى براى دفع تأثیر کلام و بیانات حضرت خصوصاً آیات نازله بر ایشان باشد و از مقام و موقعیتشان بکاهد؛ چرا که ایشان نیز شاعرى است مانند دیگر شاعران که به استناد مخیلات و ذوقیات و نهایتاً آموختههاى خود اشعارى را در قالبى جذاب مىسراید، بالاخره مرگ او فرا رسیده و از بین خواهد رفت. چنانکه آیه شریفه ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون (سوره طور / ۳۰) حاکى از این دیدگاه است.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه چنین فرمودهاند:
«حاصل این معنى این است که او شاعر است و ما منتظر مرگ او هستیم تا بعد از مردنش یادش از دلها برود و اسم و رسمش فراموش شود و ما از دست او راحت مىشویم.»(۲۷)
پی نوشت ها :
* ـ این مقاله نتیجه تحقیق نویسنده در پژوهشکده علوم قرآنى دار المفید مىباشد.
۱ ـ نقل شده است که حضرت آدم (ع) بعد از هبوط به زمین و موقع دیدن صحنههاى تازه این کره خاکى چند بیت شعر انشاء کرده اند. بحارالانوار، ج ۷۹ ص ۲۹۰؛ تذکره الشعراء، ص ۱۸٫
۲ ـ چنانکه استاد دکتر سید جعفر شهیدى چنین نوشته اند:
از آنجا که شعر از دو عنصر اساسى عاطفه و خیال تکوین یافته و انسان طبیعتا موجودى است عاطفى به حدى که در حیات اجتماعى او نقش عاطفه کمتر از عقل نیست. پس میل به شعر در انسان از همان زمانهاى پیشین وجود داشته است. بحدى که نمىتوان گفت کدام فن بر دیگرى تقدم دارد شعر بر نثر یا نثر بر شعر. و در جاى دیگر چنین نگاشته اند: سابقا گفتیم که شعر گفتن از غرائز فطرى انسان است به حدى که منع او از شعر ممکن نیست. مقاله: الشعر واثره فى الاخلاق و المجتمع.
۳ ـ چنانکه حضرت زهرا سلام اللّه علیها با امام حسن و امام حسین چنین حالتى را داشته اند… .بحار، ج ۴۳، ص ۲۸۶٫
۴ ـ محمد خوانسارى، منطق صورى، ص ۲۳۶٫
۵ ـ چنانکه در تفسیر روح البیان ج ۷ ص ۴۲۹ متعرض این دو قسم شده و معتقد است شعر مورد نظر قرآن همان شعر منطقى است که دستخوش وهم و خیال است. حال چه مقفى باشد و موزون یا خیر فرق نمىکند. ما در مباحث بعدى متعرض کلام ایشان خواهیم شد.
۶ ـ اساس الاقتباس ص ۵۸۶ و ۵۸۷٫
۷ ـ زبان و نگارش فارسى؛ تألیف جمعى از مؤلفان؛ چاپ انتشارات سمت؛ ص ۱۴۵٫
۸ ـ این همان تقسیم قبلى شعر است به شعر منطقى و اصطلاحى.
۹ ـ همان، ص ۱۴۶٫ به نقل از دیوان بهار، ج ۲، ص ۴۰۷٫
۱۰ ـ سوره شعراء ۲۲۷ ـ ۲۲۴٫
۱۱ ـ تاریخ ادبیات عرب؛ تألیف عبدالجلیل. ترجمه. آذرتاش آذرنوش، ص ۳۸٫
۱۲ ـ الدین و الادب، انتشارات دانشگاه تهران. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، صص ۱۸ و ۱۹٫
۱۳ ـ الغدیر، ج ۲، ص ۷٫
۱۴ ـ ده گفتار استاد مطهرى، ص ۲۵۳٫
۱۵ ـ سیر تحول قرآن صص ۱۶۸٫ ۱۷۱٫ ۱۷۲٫
۱۶ ـ الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج ۱، ص ۳۷۰٫ الوفاء بأحوال المصطفى، ج ۱، ص ۲۶۵٫ بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۱۹۸ با اختلاف.
۱۷ ـ قرآن در اسلام، ص ۱۶۰٫ التمهید، ج ۴، ص ۲۰۲، بنقل از سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۷، ۳۳۸٫
۱۸ ـ ر. ک: تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۴۴٫
۱۹ ـ سوره فصلت، آیه ۱۳٫ اگر کافران از خدا اعراض کردند به آنها بگو من شما را از صاعقه اى مانند صاعقه هلاک عاد و ثمود ترسانیدم.
۲۰ ـ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۹۵٫ و سیره ابن هشام. ج ۱، ص ۳۱۳ و ۳۱۴، با اندکى تغییر.
۲۱ ـ همان، ج ۱۷، ص ۲۱۲٫ و همچنین المتهید، ج ۴، ص ۲۱۴، با تغییر.
۲۲ ـ تفسیر التبیان، ج ۹، ص ۴۱۲٫
۲۳ ـ تفسیر فى ظلال القرآن، ج ۶، ص ۲۴۵٫
۲۴ ـ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۱۶۸٫
۲۵ ـ تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرنوش، ص ۳۸٫
۲۶ ـ المفصل فى تاریخ العرب، ج ۹، ص ۱۱۹٫
۲۷ ـ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۷، ترجمه فارسى ج ۱۹، ص ۳۳٫ و همچنین تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۴۳٫
منبع:
فصلنامه نامه مفید، شماره ۴، محمدصفر جبرئیلى .
***
پژوهشى در زمینه شاعر نبودن پیامبر از دیدگاه قرآن(۲)
دیدگاه قرآن
با توجه به این دو بحث که شأن نزول آیات و تناسب این اتهام را مطرح کردیم. اکنون دیدگاه قرآن را در باره شعر بودن قرآن و شاعر بودن پیامبر مطرح مىکنیم:
چنانکه از ظاهر آیات به دست مىآید مىتوان آنها را در سه دسته از هم متمایز کرد:
دسته اول: آیاتى که خداوند از قول کفار این اتهام را به پیامبر مطرح کرده است و آنها عبارتند از سه آیه زیر:
۱ ـ بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر. (انبیاء / ۳)
۲ ـ یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون. (صافات / ۳۶)
۳ ـ ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. (طور / ۳۰)
دسته دوم: آیاتى که خداوند این اتهام را با تأکید تمام رد فرموده است و عبارت از دو آیه زیر است:
۱ ـ و ما علمناه الشعر و ما ینبغى له ان هو الاّ ذکر مبین. (یس / ۶۹)
۲ ـ (انه لقول رسول کریم) و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون. (حاقه / ۴۱)
دسته سوم: آیاتى که دیدگاه کلى قرآن را راجع به شاعران نفیاً و اثباتاً مطرح کرده است.
و الشعراء یتبعهم الغاوون….(شعراء / ۲۲۷ ـ ۲۲۴)
الف: دسته اول. راجع به این آیات در دو بحث گذشته توضیحات لازم گفته شد.
ب: دسته دوم. که خود در برگیرنده دو مطلب است:
۱ ـ پیامبر شاعر نیست و ما به او تعلیم شعر ندادیم.
۲ ـ قرآن شعر نبوده و سروده شاعر نیست.
ظاهراً این آیات جواب صریح و قاطعى است به مفاد آیات دسته اول که کفار پیامبر را شاعر مىدانستند و قرآن را شعر مىپنداشتند. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر شاعر نیست و اصلاً شعر به او تعلیم داده نشده و شعر گفتن او را سزاوار نیست.
توضیح آیات دسته دوم با بیان چند مطلب:
هر چند ما که قرآن را به عنوان اولین منبع و سند در بیان افکار و عقاید و کلیه مطالب دیگرى که مورد نظر است مىدانیم اما خالى از فایده نخواهد بود. اگر به استناد نظر علماى بزرگوار از مفسرین و قبل از آن روایات وارده این مسأله را توضیح بیشترى داده و چند مطلب مربوط را مطرح نماییم.
مطلب اول: آیا پیامبر شعر بلد بودند یا خیر؟
با توجه به این آیه و آیات دیگر ظاهر این است که پیامبر عالم به شعر نبودند؛ یعنى نمىتوانستند شعر بسرایند و انشا کنند؛ چرا که این امر نسبت به ایشان منهى عنه بوده و اصلاً خداوند ذوق و قریحه شعر گفتن را به ایشان نداده است.
چنانکه مرحوم طبرسى نوشتهاند:
ما علّمناه الشعر. اى ما اعطیناه العلم بالشعر و انشائه؛ یعنى ما به پیامبر علم و دانش شعر گفتن را عطا نکردیم.(۱)
علامه طباطبایى نیز همین نظر را دارند.(۲)
اشکال و جواب
اگر گفته شود که درست است پیامبر نسبت به سرودن شعر نهى شده بود اما از آنجایی که شعر گفتن معمولاً از ذوقیات انسان است و ممکن است هر کس بتواند شعر بگوید؛ لذا مىگوییم پیامبر احتمالاً ذوق و قدرت شعر گفتن را داشته لکن چون منهى عنه بوده از آن پرهیز مىکرده است.
در جواب این اشکال باید گفت که دیدگاه مفسران متفاوت است. اکثر آنان ـ از شیعه و اهل سنت ـ اعتقاد دارند که پیامبر اصلاً علم به سرودن شعر نداشته است و اگر احیاناً بیت و یا ابیاتى به عنوان شعر به ایشان نسبت داده باشند آنها را تأویل کرده و جواب دادهاند.
اما این که علم و قدرت سرودن شعر را نداشتهاند.
اول. خداوند صراحتاً فرموده است که پیامبر را شعر تعلیم نداده است.(۳)
دوم. اگر ایشان توان و قدرت شعر گفتن را داشتند هر آینه این شبهه براى دیگران به وجود مىآمد که نکند این آیات از همان اشعار باشد که ایشان با استفاده از ذوق و قریحه شعرى آنها را مىسراید.(۴)
سوم. اصلاً خداوند این ذوق و قریحه شعرى را در وجود مقدس پیامبر ننهفته است.(۵)
نظریه دوم. پیامبر ذوق و قریحه شعرى داشتهاند.
در مقابل قول اول ـ که مشهور بین مفسران همان بود ـ کسانى از مفسران هستند که این نهى را دلیلى بر نداشتن ذوق و قریحه شعرى پیامبر صلى الله علیه و آله ندانسته و اعتقاد دارند که ایشان طبع و ذوق شعر داشتهاند لکن چون منهى عنه بودهاند از آن استفاده نمىکردهاند.(۶)
انگیزه رأى به قول دوم:
شاید بتوان گفت که طرفداران قول دوم به این علت که پیامبر را جامع تمام کمالات مىدانسته و به علاوه ذوق شعرى از فطریات انسان است به این که حضرت ذوق و قریحه شعرى داشته نظر دادهاند؛ اما باید توجه داشت که شاید ذوق و طبع شعرى از کمالات باشد اما براى پیامبر که پرورش یافته مکتب وحى است و خود فرمودهاند: ادبنى ربى فاحسن تأدیبى(۷)
ذوق و قریحه شعرى کمالى محسوب نمىشود که هیچ بلکه موجب نقص هم هست؛(۸) چرا که او موجودى است ملکوتى و از منبع لایزال وحى بهره مىگیرد که هر چه هست حق است و واقعیت. اما شعر چیزى است خیالى آمیخته با توهمات و اکاذیب که مشهور است. «احسن الشعر اکذبه».
مطلب دوم. آیا پیامبر شعر سروده و انشاء فرمودهاند؟
با توجه به توضیحات مطلب اول معلوم مىشود که پیامبر شعرى انشاء نفرمودهاند. چنانکه علامه طباطبایى فرمودهاند:
لم یقل رسول الله (ص) شعراً قط؛ پیامبر هرگز شعرى نگفتند.(۹)
اشعار منسوب به پیامبر صلى الله علیه و آله
بیت و یا ابیاتى موزون و مقفى به پیامبر نسبت داده شده است.
مثل این که فرمودهاند:
انا النبى لا کذب
انا ابن عبدالمطلب
یا در جنگ حنین فرمودهاند:
هل انت الاّ اصبع رمیت و فى سبیل الله مالقیت(۱۰)
تمام مفسرین و علما این مسأله را به چند وجه جواب دادهاند:
۱- این بیت و ابیات شعر نیستند تا مورد اشکال واقع شوند؛ چرا که شعر باید با قصد به وزن و قافیه و نظم گفته شود در حالی که در قرآن نیز آیات نسبتاً موزون و مقفى داریم و یا بعضى مردم گاه بدون هیچ قصد و ارادهاى در محاورات روزمره خود جملات موزون و مقفى به کار مىبرند اما هیچ کدام از اینها شعر به حساب نیامده و گوینده را شاعر محسوب نمىکنند.(۱۱)
۲- این ابیات اگر شعر هم باشد اتفاقاً از پیامبر صادر شده و حضرت قصد شعر گفتن را نداشتهاند.
۳- مشهور بین ادیبان آن است که کلام منظوم یک بیتى و دو بیتى را شعر نمىگویند.(۱۲)
اگر جواب دوم را بپذیریم باید قبول کنیم که پیامبر ذوق و قریحه و قدرت شعر گفتن را داشته ولى به علت آن که منهى عنه بوده استفاده نمىکردهاند.
نظر مؤلف روح البیان
ایشان در کتاب تفسیرش در بیان ما علمناه الشعر و آیات مربوطه شعر را به دو نوع تقسیم کردهاند:
۱ ـ شعر منطقى. که تألیف شده است از مقدمات کاذبه و خیالى؛
۲ ـ شعر اصطلاحى. کلام موزون و مقفى که گوینده با اراده و قصد آنرا به وزن و قافیه در مىآورد.
ضمن این که معتقد است شعر در نزد قدما عبارت از چیزى بوده که از مقدمات تخیلى و کاذب تشکیل مىشده و وزن و قافیه در آن نقشى نداشته و بعدها این دو رکن مهمى را در شعر به وجود آوردند. سپس اضافه مىکند: منظور از قرآن در ما علمناه الشعر(۱۳) و ما هو بشاعر(۱۴) شعر منطقى است نه اصطلاحى،(۱۵) لذا در جاى دیگر مىگوید:
این که پیامبر را شاعر مىدانستند منظور از شاعر بودن کاذب بودن بود؛ چرا که بلیغان عرب مىدانستند این کلماتى که پیامبر مىفرماید شعر نیست.(۱۶)
نقد نظریه صاحب روح البیان
۱ـ این که در نزد قدما شعر خالى از وزن و قافیه بوده صحیح است؛ اما در عصر جاهلیت قبل از اسلام وزن و قافیه جزو ارکان اصلى شعر محسوب مىشده و اصطلاحاً شعر به کلامى مىگفتند که ضمن این که از مقدمات خیالى و کاذب تشکیل مىشده است داراى وزن و قافیه نیز بوده است و این امر از اشعارى که از شاعران جاهلیت به ما رسیده است و یا اشعار شاعران مخضرم و همچنین شاعران صدر اسلام مثل حسان و دیگران این موزون و مقفى بودن کاملاً مشهود است و قریب به اتفاق مفسران و ادیبان بر این امر اتفاق دارند؛ پس منظور همان شعر اصطلاحى موزون و مقفى است نه نظر صاحب تفسیر روح البیان.
۲ـ این که مقصود از شاعر بودن پیامبر کاذب بودن ایشان باشد و به تناسب آیات دیگر مثل: ما علمناه الشعر. والشعراء یتبعهم الغاوون. شاعر مجنون. سازگارى ندارد.
۳ـ این که بلغاى عرب مىدانستند این کلماتى که پیامبر مىفرماید شعر نیست صحیح است. چنانکه در بیان شأن نزول آیات به طور مفصل گفته شد؛ یا این که ولید(۱۷) بعد از شنیدن آیاتى از کلام الله مجید از زبان پیامبر قرآن را چنین توصیف کرد و گفت:
من از محمد صلى الله علیه و آله امروز سخنى شنیدم که از سنخ کلام انس و جن نیست. و ان له لحلاوه و ان اعلاه لَمُثمر و ان اسفله لمعذق. و انه یعلو و ما یعلى علیه. به درستى که سخن او شیرینى خاصى دارد و زیبایى مخصوص. شاخسار آن پر میوه و ریشههاى آن پر برکت است. سخنى است برجسته و هیچ سخنى از آن برجستهتر نیست. (۱۸)
۴ ـ در آیه شریفه سوره انبیاء قبل از شاعر بودن نسبت مفتر بودن را به ایشان دادهاند که همان کذب است. پس معلوم مىشود منظور از شاعر بودن کاذب بودن حضرت نبوده است. و همچنین موارد دیگر که تماماً دلیل بر رد نظر مؤلف روح البیان است. الله اعلم.
مطلب سوم. آیا پیامبر شعر و اشعار دیگران را انشاد(۱۹) مىفرمودهاند؟
مرحوم علامه امینى تصریح دارند به این که حضرت شعر دیگران را انشاء مىفرمودهاند.(۲۰)
در عین حال ایشان بیت یا ابیاتى که پیامبر از شاعران انشاد فرموده باشد ذکر نکردهاند.
مرحوم طبرسى، علامه طباطبایى، ابوالفتوح رازى، قرطبى، دکتر جواد على و دیگران نوشتهاند که:
پیامبر هر وقت مىخواست شعر شاعرى را انشاد فرمایند در آن تغییر و تصرف مىکردند.(۲۱)
چنانکه از عایشه چنین نقل کردهاند:
روزى پیامبر به شعر ابن قیس
«ستبدى لک الایام ما کنت جاهلاً و یأتیک بالاخبار من لم یتزود»
تمثل جستند؛ اما آن را با تغییر و تصرف چنین انشاد فرمودند:
ستبدى لک الایام ما کنت جاهلاً و یأتیک من لم یتزود بالاخبار
ابوبکر گفت: یا رسول الله صلى الله علیه و آله شعر چنین نبود.
حضرت در جواب او فرمودند: من شاعر نیستم و گفتن شعر مرا سزاوار نیست.(۲۲)
پس اگر پیامبر در مواردى به شعر دیگران استناد مىفرموده و تمثل مىجستند در آن تغییر و تصرف کرده و وزن آن را بر هم مىزدند و این امر هم بسیار محدود بوده است که پیامبر شعر دیگران را مورد استناد قرار دهد. چنانکه از عایشه سؤال شد آیا پیامبر به چیزى از اشعار شاعران تمثل مىفرمودند؟ عایشه در جواب گفت:
«شعر» مبغوضترین سخنان نزد او بود؛ هر چند گاهى به شعر ابن قیس تمثل مىفرمودند اما آن را دگرگون کرده و اول و آخر بیت را عوض مىکردند.(۲۳)
ابوالفتوح رازى به روایتى غیر از روایت عایشه و به شعرى غیر از شعر ابن قیس استشهاد کرده است که پیامبر اکرم آن را با تغییر و تصرف خواندند وقتى ابوبکر اعتراض کرد پیامبر در جواب او فرمودند: دانیم تا چگونه گفته است؛ لیکن نه شعر کار من است.(۲۴)
مطلب چهارم: علم و اطلاع پیامبر به شعر دیگران
در این که پیامبر علم و آگاهى به اشعار دیگران داشته و آنها را مىشناخته است شکى نیست. چنانکه از عبارت ابوالفتوح رازى و نظر صاحب روح البیان ـ که سابقاً مطرح کردیم ـ این نظر به خوبى تأیید مىشود. مضافاً این که مرحوم علامه امینى در تأیید این نظر چنین فرمودهاند:
روزى پیامبر فرمودند: چه کسى شعر ابوطالب را براى ما انشاد مىکند؟ عمر بلند شد و گفت: یا رسولالله شاید این ابیات را در نظر دارید.
و ما حملت من ناقه فوق ظهرها ابر و ادنى ذمه من محمد
پیامبر فرمود: خیر. این که از اشعار ابوطالب نیست این شعر حسان بن ثابت است.
سپس حضرت على علیه السلام برخاسته و فرمود شاید این را اراده فرمودهاید:
و ابیض یستسقى الغمام بوجهه و بیع الیتامى عصمه للارامل
و ابیات دیگر را نیز خواندند. پیامبر فرمود: آرى.(۲۵)
تا اینجا در طى چهار مطلب وجه ما علّمناه الشعر و این که پیامبر شاعر نیست معلوم شد. ضمن این که انه لقول رسول کریم. و ما هو بقول شاعر نیز از نظر به دور نماند. انشاء الله.
اما این که خداوند فرموده است: و ما ینبغى له (یس / ۶۹) شعر گفتن شایسته پیامبر نیست. و این در حالى است که پیامبر اسلام آنقدر براى شعر ارزش قایل بودند که مردم را به حفظ و ثبت و ضبط آن امر مىفرمودند. چنانکه آنها را به تعلم و تعلیم قرآن دستور مىدادند و آن را یارى دین و جهاد در راه خداوند و تعالى دین مىدانستند و مرحوم علامه امینى مکررا به این مسأله تصریح فرمودهاند.(۲۶) و یا حضرت براى حسان بن ثابت منبرى قرار مىداد و حسان بر فراز آن در مدح پیامبر شعر مىسروده است و حضرت در شأن او چنین مىفرمودهاند:
خداوند حسان را تا موقعى که از ما دفاع مىکند تأیید فرماید.(۲۷)
و یا گاهى در سفرهاى طولانى حسان را به خدمت خود مىخواندند تا از شنیدن اشعار او کسب نیرو و استراحت کنند.(۲۸) همچنین پیامبر در تأیید و تشویق شاعران اسلامى مکرر مىفرمودهاند:
والذى نفس محمد بیده فکانما تنضحونهم بالنبل فیما تقولون من الشعر(۲۹)؛ سوگند به آن کسى که جان محمد در دست قدرت اوست با این اشعارگویى تیرهایى به سوى آنها پرتاب مىکنید.
آرى عنایت پیامبر در باره شعر و شاعران به قدرى است که وقتى کعب بن زهیر قصیده لامیهاش را در مسجد در محضر پیامبر قرائت کرد حضرت لباسى از برد یمانى به عنوان صله به او تقدیم فرمودند که بعداً معاویه همان لباس را به بیست هزار درهم خریدارى کرده و خلفا در عید فطر و قربان آن را به تن مىکردند.(۳۰)
پیامبر در مورد یکى از شاعران مدافع اسلام چنین فرمودهاند:
اهج المشرکین فان روح القدس معک ما هاجیتهم.(۳۱)
مشرکین را هجو کن به درستی که تا زمانی که آنها را هجو مىکنى جبرئیل همراه توست.
و همچنین موارد متعدد دیگرى که همه حکایت از توجه و عنایت پیامبر به شعر و شاعران دارد.
آرى این را مىدانیم که جبرئیل همان فرشتهاى است که حامل وحى الهى به پیامبر اکرم است؛ اما به نص صریح حضرت در مواردى به کمک و تأیید شاعران اسلامى مىآید و این نیست مگر عنایت ربانى و لطف نبوى به شعر و شاعران.
عنایت و توجه ائمه (علیهم السلام)
در زندگى ائمه (علیهم اسلام) که نظر مىافکنیم مىبینیم هر کدام به طریقى شعر و شاعرى را مورد عنایت و لطف خود قرار دادهاند و چه بسا بعضى از آن بزرگواران خود نیز شعر و اشعارى سروده باشند. چنانکه از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز اشعار زیادى نقل کردهاند و حتى دیوانى به امام على علیه السلام نسبت داده شده است.(۳۲) و از جمله توصیههاى امام صادق علیه السلام به شیعیان این است:
به فرزندان خود اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خداست.(۳۳)
با توجه به این دیدگاه از پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و به تبع آنها علما و بزرگان از دانشمندان اسلامى که همه لطف و عنایت خاصى به شعر و شاعران دارند چرا خداوند متعال فرموده و ما ینبغى له؛ شعر گفتن شایسته پیامبر نیست.
در جواب این بیان شریف و ذکر حکمت این قول رفیع با اتکا به تفسیر شریف نمونه(۳۴) که معیار کلى مباحث این قسمت مدیون آن نوشتار است، توضیحاتى داده مىشود.
۱ـ همانطورى که گفته شد اگر پیامبر شعر مىسرودند، با توجه به تهمتهاى قریش از جمله این که حضرت شاعر است ممکن بود این شبهه براى عدهاى پیش بیاید که این آیات نازله واقعاً شعر است و پیامبر نیز شاعر است؛
۲ـ شأن و مقام پیامبر بالاتر از آن است که شعر بگوید؛ چرا که شعر مرکب از مخیلات و مکذوبات و آمیختههاى دیگرى است و این براى پیامبر که رسول خداست جداً مناسب نبوده بلکه موجب کسر شأن حضرت مىباشد. در حالی که پیامبر گرامى با وحى الهى آن معدن حقایق و واقعیتها که خود سرچشمه از منبع لایزال الهى دارد بهرهمند مىشده است؛ لذا شخصیتى با این مقام و موقعیت احتیاجى به شعر ندارد؛(۳۵)
۳ـ شعر از عواطف متغیر انسانى سرچشمه مىگیرد و همیشه در حال دگرگونى است. در حالی که پیامبر و افکار عالى او حقایق ثابت و غیر قابل تغییر آسمانى است که تا روز قیامت براى تمام جهانیان مطرح است؛
۴ ـ معمولاً شاعران در موارد زیادى لطافت شعر خود را با اغراق و مبالغهگویى مىرسانند. در حالی که پیامبر از طریق وحى بدون هیچ اغراق و مبالغهاى افکار عالى اسلام و قرآن را به بهترین وجه به مردم ابلاغ فرمودند.
آرى این قرآن است که از ابتدا تا انتها با آن گستردگى فوق العاده و جذابیت فوق تصورش ذرهاى از اغراق و مبالغه را در آن نمىیابیم؛
۵ ـ شاعر در موارد بسیارى به جهت زیبایى و لطافت و ردیف شدن قافیه و سجع خود را تسلیم الفاظ مىکند و نوعاً از حقایق و واقعیتها به دور است؛ اما قرآن با همین الفاظ متداول بهترین حقایق و واقعیتها را با بیانى جذاب و فوق العاده گیرا مطرح فرموده است؛
۶ـ شعر هر چقدر جالب و عالى باشد محدود به زمان و مکان و گروه خاصى است؛ اما قرآن به دور از هر گونه محدویت بیانگر بهترین و کاملترین واقعیتها بوده و گاهی با عباراتى کوتاه بالاترین معارف را به بشریت معرفى نموده است؛
۷ـ با نگاهى به موقعیت شعر در زمان جاهلیت که بیشتر مولود زندگى شاعر، اموال طبیعى و اجتماعى او بود و مشهورترین موضوعات او وصف، مدح، رثا و هجاء، فخر و غزل و خمر بود. خصوصا با توجه به این که مردم اعتقاد به این داشتند که شاعر را شیطان و یا جنى است که مطالب را به او القاء مىکند، بهتر مىتوان به حکمت آیه شریفه پى برد.
تذکر این نکته خالى از اهمیت نیست که تمام این موارد نسبت به مقام رفیع نبوت است و موقعیت ناهنجار شعر جاهلیت. والا شعر نفساً امرى است مطلوب و مىتواند در تعالى امور مثمر ثمر باشد. چنانکه پیامبر فرمودهاند:
ان من الشعر لحکمه و ان من البیان لسحرا(۳۶)؛ بعضى اشعار حکمت و پارهاى از سخنان سحر هستند.
دیدگاه قرآن در باره شاعران
گفته شد که شاعر از مقام و موقعیت فوقالعادهاى برخوردار بوده به حدى که بالاتر از خطیب و رفیعتر از جنگنجو بوده است. و با پیدا شدن شاعرى در قبیله مجالس جشن و سرور برگزار مىگردید که قبیله صاحب شاعرى شده است که در واقع او زبان گویاى قبیله خواهد بود و با اشعارش هم مىتواند تألیف قلوب نماید و هم دشمنان را هجو کند. و با رجزهایش جنگجویان را تشویق کرده و پیروزیها را نصیبشان نماید. و با رثاهایش مصائب و مصیبتها را بیان کند و مصیبت زدگان را تسلى خاطر دهد…
از جمله آیات نازله در این کتاب شریف چند آیه است که با بیان اوصاف شاعران دیدگاه خود را نسبت به آنها بیان داشته و به همین مناسبت یک سوره از قرآن به نام الشعراء (۳۷) نام گرفته است.
خداوند در آیاتى از این سوره ابتدا در مقام نفى و رد شاعران آنها را طرد کرده اما براى این که این توهم پیش نیاید که چرا؟ و علت رد آنها چیست؟ اوصافشان را به خوبى بیان فرموده که علت طرد آنها وجود آن خصائص است. در آخر با یک استثنا شاعران مورد نظر را با بیان اوصافشان مورد توجه و عنایت خاص خود قرار داده است.
آیات دسته سوم از آیات مربوط به شعر و شاعرى که شامل چهار آیه آخر سوره شعراء مىباشد بیانگر همین دیدگاه است.
شأن نزول آیات
بعضى گفتهاند که آیات در باره تنى چند از شاعران قریش که پیامبر را ناسزا گفته بودند نازل شده است. اما مشهور بین مفسران این است که آیات در برگیرنده تمام شاعران جاهلیت و کفار بوده و همچنین در تمام مکانها و زمانها شاعران هم فکر و عقیده و مشترک در این اوصاف را در بر مىگیرد.
خط مشى و سیر فکرى شاعران با پیامبر اکرم متفاوت است.
خداوند در این آیات ضمن رد و طرد اینگونه شاعران خط مشى آنها را که مغایر با سیر فکرى و عملى پیامبر اکرم است معرفى کرده که به مواردى از آنها اشاره مىشود:(۳۸)
۱ـ شاعران در عالم خیال و پندار حرکت مىکنند ولى پیامبر مملو از واقعبینى براى نظام بخشیدن به جهان بشریت سیر مىکند؛
۲ـ شاعران غالباً طالب عیش و نوشند و در بند زلف و خال یار؛
۳ـ آنها معمولاً در پندارها و تشبیهات شاعرانه خویش گرفتارند؛ حتى هنگامى که قافیهها آنها را به این سمت و آن سمت مىکشاند، در هر وادى سرگردان مىشوند؛
۴ ـ آنها غالباً در بند منطق و استدلال نبوده و اشعارشان از هیجاناتشان تراوش مىکند و این هیجانات و جهتهاى خیالى هر زمان آنان را به وادى دیگرى سوق مىدهد؛
۵ ـ هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدائح خود به اوج آسمانها مىبرند هر چند که او مستحق قعر زمین باشد و از او فرشتهاى زیبا مىسازند هر چند شیطانى لعین باشد و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مىپردازند که گوئى مىخواهند به اسفل السافلینش بکشانند هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد؛
۶ـ شاعران غالباً مردان بزمند نه جنگاوران رزم؛ اهل سخنند نه اهل عمل.
خدا فرموده است: «انهم یقولون ما لایفعلون.» و این در حالى است که پیامبر با خط مشى با محتوا و حساب شده وحى و قرآن که سرتاسر عمل به موازین و مبانى عالى کمال است و سیر فکرى و عملى قابل توجهش هیچ سنخیت و ارتباطى با آن سیر فکرى شاعران نداشته و ندارد.
بیان آیات
با توجه به آن سیر فکرى بیان شده اوصافى را که قرآن براى شاعران مطرح فرموده است به شرح زیر هستند:
۱ ـ پیروان آنها گروهى گمراهند؛ یتبعهم الغاوون.
۲ ـ آنها مردمى بى هدف و متأثر از هیجانهایند؛ انهم فى کل واد یهیمون.
۳ ـ سخنانى مىگویند که خود به آن عمل نمىکنند. انهم یقولون مالا یفعلون.
با مراجعه به تاریخ، عقل، عرف و … کاملاً معلوم مىشود که پیامبر اکرم دقیقاً در مقابل این اوصاف است.
بیان اوصاف شاعران اسلامى
۱٫ مؤمن به خدا و اسلام و مبانى قرآن؛ الا الذین آمنوا…
۲٫ اعمال صالح پیشه مىکنند؛ و عملوا الصالحات…
۳٫ همیشه به یاد خدا هستند؛ و اذکروا الله کثیراً …
۴٫ در مقابل ظلم و ستم مقاوم بوده و دادخواه مظلومانند. و انتصروا من بعد ماظلموا …
در روایات است وقتى که این آیات نازل شد عدهاى از شاعران خدمت پیامبر رسیدند. در حالی که گریه مىکردند و مىگفتند ما هم جزو شاعران هستیم در حالی که خداوند این آیات را نازل فرموده است. پیامبر قسمت آخر آیه را براى آنها تلاوت نموده و فرمود: شما از اینها هستید.(۳۹) الا الذین آمنوا …
پس معلوم شد که نفس شعر مذموم نیست چنانکه هر که شاعر شد مطرود و مغضوب الهى نخواهد بود. بلکه همانطورى که شعر در مواردى بسیار مورد پسند است شاعر نیز به تناسب آن مورد نظر و عنایت است.
به قول منوچهرى دامغانى(۴۰) که در یکى از قصایدش چنین سروده است:
گر مدیح و آفرین شاعران بودى دروغ شعر حسان بن ثابت کى شنیدى مصطفى؟
بر لب و دندان آن شاعر که نامش بابغه است کى دعا کردى رسول هاشمى، خیر الورى؟
در خاتمه بحث جملههایى از گفتار دانشمند محترم جناب آقاى قرشى را یادآور مىشویم.
«ناگفته نماند در قرآن به شعر جاهلیت و شعر غیر مسئول حمله شده است. شعرى که در خدمت هوسهاى شخصى است و به جهت آن شعر سروده مىشود و قابل پیاده شدن در عمل نیست. مثل تابلوهاى خیالى که نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص میلیونر آنها را با قیمت گزاف مىخرند. آرى اینگونه اشعار غیر مسئول و مضر و محصول خیالبافى مورد حمله قرآن قرار گرفته است و قرآن نسل آنها را قطع کرد. ولى بعدها خلفا آن را زنده کردند و به شاعران مطرب کیسههاى زر دادند.»(۴۱)
و گرنه شعر مفید و مبین حقیقت مورد نظر قرآن و اولیاى دین است چنانکه از استثنا در آیه اخیر روشن گردید.
اصولاً سخنى که از روى وهم و خیال باشد خواه به صورت نظم باشد، یا نثر، در اسلام مذموم است. ولى بیان حقایق در هر قالبى که باشد ممدوح و مورد نظر است.(۴۲)
پینوشتها:
۱ ـ تفسیر مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۷۴٫
۲ ـ ر. ک، تفسیر المیزان، ج ۱۷، ص ۱۰۸٫ ترجمه فارسى ج ۱۷، ص ۱۶۹٫ و نیز تفسیر احسن الحدیث، سید على اکبر قرشى ج ۹، ص ۱۰۳٫
۳ ـ تفسیر کبیر، فخر رازى ج ۲۶، ص ۱۰۴٫ انه معلم من عنداللّه فعلمه ما اراده و لم یعلمه ما لم یرد.
۴ ـ تفسیر التبیان، ج ۸، ص ۴۷۳٫ لانه لو علمناه ذلک لدخلت به الشبهه على قوم فى ما اتى به من القرآن و انه قدر على ذلک لما فى طبعه من الفطنه للشعر.
۵ ـ ر. ک، تفسیر تبیان، ج ۸، ص ۴۷۳٫ تفسیر روح المعانى، جزء ۲۳، ص ۴۳٫ تفسیر الجامع، ج ۱۵، ص ۵۱ تا ۵۵٫ تفسیر الجواهر، ج ۷، جزء ۱۷، ص ۱۴۲٫
۶ ـ تعلیقه بر تفسیر ابوالفتوح، ج ۹، ص ۲۸۹ ـ آیه اللّه میرزا ابوالحسن شعرانى.
۷ ـ نهج الفصاحه، حدیث ۱۱۸٫
۸ ـ ر. ک: ترجمه المیزان، ج ۱۷، ص ۱۷٫
۹ ـ المیزان، ج ۱۷، ص ۱۱۷، به نقل از تفسیر القمى.
۱۰ ـ تفسیر الجامع قرطبى، ج ۱۵، ص ۵۱ تا ۵۵٫
۱۱ ـ لغتنامه علاّمه دهخدا، حرف شین، ص ۳۹۸٫ ترجمه الاتقان، ج ۲، ص ۳۸۶٫
۱۲ ـ اعجاز القرآن. ابوبکر باقلانى صص ۸۰ ـ ۸۱٫
۱۳ ـ سوره یس، آیه ۶۹٫
۱۴ ـ سوره حاقه، آیه ۴۱٫
۱۵ ـ تفسیر روح البیان، ج ۷، صص ۴۲۹ و ۴۳۰٫
۱۶ ـ تفسیر روح البیان، ج ۶، ص ۳۱۵٫ انما رموه بالکذب فان الشعر یعبر به عن الکذب و للشاعر الکاذب.
۱۷ ـ ولید از قضات عرب بوده و بسیارى از مشکلات عرب به دست او حل مىگردد؛ فروغ ابدیت. ج ۱، ص ۲۳۹٫
۱۸ ـ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۲۴۰٫ الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج ۱، ص ۳۶۵٫ الوفاء بأحوال المصطفى، ج ۱، ص ۲۰۳، با اندکى تغییر.
۱۹ ـ انشاد از نشد به معنى خواندن شعر است. حال گوینده خود او باشد یا شعر دیگرى را بخواند. انشاء از نشأ به معنى ایجاد کردن. کسى که شعر بسراید.
۲۰ ـ ر. ک: الغدیر، ج ۲، ص ۳٫
۲۱ ـ المیزان، ج ۱۷، ص ۱۱۷٫ در بین صاحب نظران نامبرده عبارت علامه نوشته شد.
۲۲ ـ همان.
۲۳ ـ المفصل فى تاریخ العرب، ج ۹، ص ۲۴۴٫ اما اینکه عایشه گفته شعر مبغوضترین سخنان نزد او بود بعداً خواهیم گفت این بستگى به نوع شعر دارد. و الاّ حضرت مکرراً به اشعار شاعران اسلامى توجه و عنایت خاص داشتند.
۲۴ ـ تفسیر ابوالفتوح رازى، ج ۹، ص ۲۸۸٫
۲۵ ـ الغدیر، ج ۲، ص ۴٫ دلائل الاعجاز، عبدالقاهر الجرجانى، ص ۱۷٫
۲۶ ـ الغدیر، ج ۲، ص ۷٫
۲۷ـ همان.
۲۸ ـ تاریخ ادبیات عرب. عبدالجلیل ترجمه آذرنوش ص ۶۵٫
۲۹ ـ الغدیر، ج ۲، ص ۷٫ دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص ۱۴، با اندکى اختلاف.
۳۰ ـ الغدیر ج ۲، ص ۶٫ التمهید، ج ۴، ص ۳۲۱٫
۳۱ ـ همان. دلائل الاعجاز، عبد القاهر الجرجانى، ص ۱۳، با اندکى اختلاف.
۳۲ ـ راجع به انتساب این دیوان که حدود ۱۵۰۰ بیت دارد به امام على (ع) شک و تردید فراوان وجود دارد که در جاى خود متذکر شده ایم
۳۳ ـ تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص ۳۸۵٫ یا معشرالشیعه علموا اولادکم شعرالعبدى فانه على دین اللّه.
۳۴ ـ تفسیر نمونه، ج ۱۸٫
۳۵ ـ ترجمه الاتقان، ملا جلال سیوطى، ج ۲، ص ۳۸۴ و التمهید، ج ۴، ص ۴۹ به نقل از راغب اصفهانى.
۳۶ ـ سفینه البحار، ج ۱، ص ۷۰۳٫ اعجاز القرآن، عبدالکریم خطیب، ج ۱، ص ۱۰۳٫
۳۷ ـ سوره ۲۶ از قرآن کریم.
۳۸ ـ این موارد برگرفته از تفسیر شریف نمونه است. ج ۱۵، ص ۳۷۸٫
۳۹ ـ الغدیر، ج ۲، ص ۹٫
۴۰ـ شعر و شاعرى در ایران اسلامى، ص ۲۴، معظمه اقبالى.
۴۱ ـ یک نفر شاعر با گفتن یک سطر شعر در ولادت فرزند فضل بن خالد برمکى سى و شش هزار «درهم» جایزه گرفت. تفسیر احسن الحدیث، على اکبر قرشى، ج ۹، ص ۱۰۶٫
۴۲ ـ قاموس قرآن، على اکبر قرشى، ج ۴، ص ۴۶٫
منبع:
فصلنامه نامه مفید، شماره ۴، محمد صفر جبرئیلى .
***
محمد ، طرح محمد ، پوستر محمد ، پیامبر محمد ، رسول محمد
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 9
سلام بر اخوی عزیز و گرامی
خوش امدی به پاتوق عمارها
کار اولت هم بسیار نو و زیبا بود
بسی فیض بردیم
اجرکم عندالله
در ضمن برای سئوی خوب پست باید متن نسبتا خوبی در پست بگذاری ، یعنی اینقدر تلگرافی ننویسی 🙂
السلام علیک یا اباالفضل العباس
سلام علیکم
لطف داری
گفتم سنت شکنی کنم مث بیرق زیاد حرف نزنم یا حرف زیادی نزنم :d
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته و ….
خیر مقدم …
ارادت
بسیار عالی و زیباست …
علی علی
السلام علیک یا اباالفضل العباس
سلام
قربان شما
السلام علیک یا اباالفضل العباس
سلام سید عزیز
شرمنده بی هماهنگی شما بود
با سلام و خدا قوت به شما همسنگر گرامی.
با پست مطلب جدیدی با عنوان ” به همین راحتی : بروز شدم
زیادم طولانی نیست وقت بگذارید و مطالعه کنید
منتظر حضور تون هستم
یا زهرا (س)
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/29873
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir — info@ammarname.ir
یا علی
سلام بر اخوی گرامی …
خوب هستید ؟!؟
شما هم لینک و لوگوتون در وبلاگم قرار گرفت …
درسته حق با شما بود …
ببخشید …
تصحیحش کردم …
سلام علیکم
کلیپ اکسیر اهل بیت (ع) برای گناه ناخواسته قلب و چشم + دانلود
با بیان شیوا و دلنشین “جناب استاد حجت الاسلام میلانی نژاد” در برنامه ی عطر عاشقی
http://aseman313.ir/1392/11/04/dl-exir-ahle-beit
“السلام علیک یا ابا عبدالله”
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.