عمری است که از حضور او جاماندیم …
در غربت سرد خویش تنها ماندیم …
او منتظر است تا که ما برگردیم …
ماییم که در غیبت کبری ماندیم …
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز اصلی طرح : DOWNLOAD
طرح مناسب پس زمینه رایانه
دریافت در ابعاد پس زمینه رایانه : DOWNLOAD
پی نوشت : داستان زیر برای خودم بسیار جذاب و آموزنده بود تو همین پست درج می کنم ان شاء الله که به کار شما هم بیاد.
داستان تشرف راننده کامیون به محضر امام مهدی (عج) :
به قصد یكی از شهرها از مشهد خارج شدم. در بین راه، هوا طوفانی شد و برف زیادی آمد، به طوری كه راه بسته شد و من در برف ماندم. وقتی ماشین را نگه داشتم، موتور ماشین هم خاموش شد و از كار افتاد. هر چه كوشش كردم حداقل ماشین را روشن نگه دارم و از سرمای طاقت فرسا خودم را حفظ كنم، نتوانستم.
پس از حدود چهار ساعت، در اثر شدت سرما، كمكم مرگ را جلوی خود مجسم دیدم. به فكر فرو رفتم كه خدایا راه چاره چیست؟ وقتی از همه راههای ظاهری برای نجات خود مأیوس شدم، یادم آمد سالهای پیش، واعظی در منزل ما منبر میرفت. بالای منبر گفت: مردم! هر وقت در تنگنا قرار گرفتید و از همه جا مأیوس شدید، به آقا امام زمان(ع) متوسل شوید كه انشاءالله حضرت كمك میكنند.
بیاختیار متوسل به آن حضرت شدم. سپس از ماشین پایین آمدم و باز هم موتور را بررسی كردم تا شاید بتوانم آن را روشن كنم، امّا موفق نشدم. دوباره داخل ماشین رفتم و پشت فرمان نشستم. غم و غصه تمام وجودم را گرفته بود. ناگاه وسوسههای شیطانی و القائات به ذهن من شروع شد كه متوسل به كسی شدی كه اصلاً وجود خارجی ندارد. فهمیدم این وسوسة شیطان است كه در لحظات آخر عمر، برای فریب من آمده است. ناراحتیام زیادتر شد. باز هم از ماشین پیاده شدم و از خداوند، مرگ خود یا نجات را طلب كردم. امّا چون خودم را روسیاه و شرمندهی درگاه الهی میدانستم، خجالت میكشیدم درخواستی كنم. چون تا آن زمان به نماز اهمیتی نمیدادم، گاهی میخواندم و گاه قضا میشد و گاه آخر وقت میخواندم. به گناهانی نیز آلوده بودم. به همین دلیل با حالت شرمندگی، با خداوند متعال عهد كردم كه اگر من از این مهلكه نجات پیدا كنم و دوباره زن و فرزندم را ببینم، از گناهانی كه تا آن روز آلوده به آن بودم، فاصله بگیرم و نمازهایم را هم اوّل وقت بخوانم.
به محض اینکه جدّی و حقیقی با خدا عهد بستم، متوجه شدم یك نفر با پای پیاده از داخل برفها، به طرف من میآید. در ابتدا چنین تصور كردم كمك رانندهای است، ماشینش خراب شده و برای كمك گرفتن به سوی من میآید، چون آچار به دست داشت. آهسته آهسته آمد تا نزدیك ماشین من رسید، من هم بدون آنکه از ماشین پیاده شوم، تنها مقداری شیشه ماشین را پایین آوردم. منتظر بودم چه كمكی از من میخواهد. یك وقت دیدم از همان پایین ماشین، گفتند: “سلام علیكم. چرا سرگردانی؟” من هم كه هنوز نمیدانستم آقا چه كسی هستند، شروع كردم ماجرای طوفان و برف و خاموشی ماشین را به طور مفصل برایشان گفتم. آن شخص فرمودند: “من ماشین را راه میاندازم”. بعد به من فرمودند: “هر وقت گفتم، استارت بزن”. كاپوت ماشین را بالا زدند. ندیدم اصلاً دست ایشان به موتور برخورد كرد یا نه، سوئیچ ماشین را كه حركت دادم، ناگهان ماشین روشن شد. فرمودند: “حركت كن برو!” با خودم گفتم الآن میروم جلوتر، باز هم در میان برفها میمانم. راه هم که بسته است. فرمودند: “ماشین شما در راه نمیماند، حركت كن!” من كه تعجب كرده بودم و شرمنده از اینکه آن شخص پیاده در میان برفها به سوی ماشین آمده بود، گفتم: ماشین شما كجاست؟ میخواهید من به شما كمكی بدهم؟ فرمودند: “من به كمك شما احتیاجی ندارم”. بر اثر شرمندگی زیاد، تصمیم گرفتم مقدار پولی كه داشتم به ایشان بدهم. شیشه ماشین پایین بود و من هم پشت فرمان و آقا هم پایین. گفتم: پس اجازه بدهید مقداری پول به شما بدهم. فرمودند: “من به پول شما احتیاج ندارم”. پرسیدم: عیب ماشین چه بود؟ فرمودند: “هرچه بود، رفع شد”. گفتم: ممكن است دوباره دچار نقص شود. فرمود نه! این ماشین شما دیگر در راه نمیماند. گفتم: آخر اینکه نشد، شما نه كمك از من خواستید و نه به پول من احتیاج دارید و از نظر استادی هم كه مهارت فوقالعاده نشان دادید، من از جهت وجدانم نمیتوانم از اینجا بروم تا خدمتی به شما بکنم، چون من راننده جوانمردی هستم كه باید زحمت شما را جبران كنم. آقا تبسمی نمودند و پرسیدند: “تفاوت راننده جوانمرد و ناجوانمرد چیست؟” من در حالی كه داخل ماشین نشسته و به شدت شرمندهی لطف و محبت آقا شده بودم، گفتم: شما خودت كمك رانندهای میدانی كه شوفر ناجوانمرد اگر از كسی خدمتی و نیكی ببیند، نادیده میگیرد و میگوید وظیفهاش را انجام داده، ولی شوفر جوانمرد اگر از كسی لطفی و خدمتی ببیند، تا جبران محبت و خدمت او را نكند وجدانش راحت نمیشود. من نمیگویم جوانمرد هستم، ولی ناجوانمرد هم نیستم و تا به شما خدمتی نكنم، وجدانم ناراحت است و نمیتوانم حركت كنم.
یك وقت دیدم آقا در حالی كه پایین ماشین روی برفها ایستاده بودند، فرمودند: “خیلی خوب! حالا اگر میخواهی به ما خدمت كنی، به عهدی كه با خدای متعال بستی، عمل كن. همین خدمت به ما محسوب میشود”. من كه از این جمله كاملاً متعجب شده بودم، پرسیدم: من چه عهدی با خدا بستم؟
دیدم آقا با صراحت فرمودند: “یكی اینکه از گناه فاصله بگیری و دوم اینکه نمازهایت را اوّل وقت بخوانی.”
وقتی این مطلب را شنیدم، بر خود لرزیدم؛ زیرا این همان مطلبی بود كه من وقتی دست از جان شسته بودم، با خدا درد دل كردم و متوسل به امام زمان علیهالسلام شدم. بلافاصله درب ماشین را باز كردم و پایین پریدم كه آقا را از نزدیك ببینم و در بغل بگیرم و ببوسم كه ناگهان دیدم هیچ كس آنجا نیست. فهمیدم همان توسلی كه به آقا و مولایم صاحبالزمان(ع) پیدا كرده بودم، اثر گذاشته و این وجود مبارك آقا بودند كه نجاتم داده بودند. نگاه كردم جای پای آقا را هم در برفها ندیدم. حالم منقلب بود.
پشت ماشین نشستم و پس از مدتی كه بر اعصابم تسلط پیدا كردم، با یاد امام زمان علیهالسلام ماشین را حركت دادم و با آن حضرت تجدید عهد کردم. وقتی حركت كردم دیدم كامیون من بدون هیچ توقفی روی برفها حركت میكند. بالاخره آن سفر تمام شد و من چنان تحول روحی پیدا كرده بودم كه همیشه همة نمازهایم را اوّل وقت میخواندم و همه گناهانی را كه به آن آلوده بودم، کنار گذاشتم.
چون به منزل رسیدم، زن و فرزندان را دور خود جمع نمودم و موضوع مسافرتم را با آنها در میان گذاشتم و گفتم از این به بعد، وضع زندگی ما كاملاً مذهبی است و همگی باید نمازهایمان را اوّل وقت بخوانیم. حتی به همسرم گفتم: اگر نمیتوانی اینگونه كه گفتم رفتار كنی یا با كسانی كه بیبندوبارند و نماز نمیخوانند یا حجاب ندارند، قطع رابطه كنی؛ میتوانی طلاق بگیری.
همسر من كه كاملاً تحت تأثیر صحبتهای من و این واقعه قرار گرفته بود، از پیشنهاد من استقبال نمود و گفت: شما قبلاً این چنین بودی و ما به رفتارهای شما عادت كردیم. یعنی شما نماز نمیخواندی، ماهم نمیخواندیم، شما افراد ناجور را میپذیرفتی و ما هم تابع شما بودیم، ولی از امروز ما هم رفتارمان تابع شماست و خوشحال هستیم كه رفتارمان در زندگی عوض شده است.
به لطف الهی زندگی ما كاملاً تغییر پیدا كرد. من دیگر آن رانندهی قبلی نبودم. از طرفی به خاطر آنکه اهل منزل چندان با مسائل و احكام اسلام و نماز آشنا نبودند، از یك شخص روحانی تقاضا كردم مرتب به منزل ما بیاید و به ما احكام اسلام را بگوید تا همه به وظایف خویش آشنا باشیم. در مسافرتها هم اوّل وقت نماز میخواندم. روزی در یكی از گاراژها، منتظر خالی كردن بار بودم كه ظهر شد. رانندههای كامیونهای دیگر گفتند: برویم غذا بخوریم و باهم باشیم. من گفتم: اوّل نماز میخوانم بعد غذا.
همگی به هم نگاه كردند، مرا مورد تمسخر قرار دادند و گفتند: این دیوانه شده، میخواهد نماز بخواند. من كه تا آن زمان مایل نبودم خاطرهی آن سفر را برای كسی نقل كنم و آن را از اسرار خود میدانستم، چون دیدم اینها به نماز توهین كردند، مجبور شدم سرگذشتم را برای آنها بگویم. بعد از گفتن ماجرا، دیدم چنان صحبتهای من روی آنها اثر گذاشت كه همگی دست مرا بوسیدند و از من عذرخواهی كردند. بعد هم حمالها و رانندهها همه به نماز ایستادند. معلوم بود كه تصمیم گرفته بودند از گناه هم فاصله بگیرند.
به دنبال این تحول روحی كه برای من اتفاق افتاد، تصمیم گرفتم حقالنّاسهایی را كه بر ذمّه داشتم و اجناسی را که در حین بار زدن حیف و میل كردهام، جبران كنم و رضایت صاحبان آنها را جلب نمایم. با شرمندگی نزد اولین نفر رفتم، وقتی فهمید برای كسب حلالیّت نزد او رفتهام، خیلی خوشحال شد و مرا تشویق كرد و گفت حالا كه حقیقت را گفتی، همه را بخشیدم و چیزی از من نگرفت. دومی و سومی نیز همینطور و فقط یك نفر از من طلبش را گرفت و خدا را شکر از این مظلمه هم به بركت حضرت بقیةالله(ع) نجات پیدا كردم.
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 9
سلام . افتخار میدید با هم تبادل لینک داشته باشیم ؟
ممنون
bashiran.ir
سلام علیکم ، اقدام کنید و خبر بدید
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/34732
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir — info@ammarname.ir
یا علی
سلام و سپاس
سلام …
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی ثائر الزهرا منتشرگردید.
—————————————————-
ما هم بروزیم
+اگه روضه ها برپاست کرم بی بی زهراست
سلام و سپاس
سلام بزرگوار
در فرآیند تربیت مهدوی، هفت سال دوم یا دوران نوجوانی را دوران (تربیت نوجوان مهدی باور) می نامیم؛ چرا که…
با مطلبی در این موضوع بروزیم و منتظر حضور شما هستیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام و سپاس
برا یه بنر دیگه هم نظر رو گذاشتم
من فایل شمایل امام زمان (عجل الله تعالی فرج الشریف )رو لایه باز میخوام یا برام ایمیل کنید البته لطفا
یا بزارید تو سایتتون
خیلی ممنون
یا علی
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.