این طرح هم گرچه ساده، تقدیم به امام حاضر و ناظر بر اعمالم.
ان شاء الله که با اعمالمون باعث ناراحتی امام زمانمان نشویم و منتظر خوبی باشیم و زمینه ظهورشان را فراهم کنیم.
امام مهدی (عج) :
فَإِنَّا یُحِیطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِكُم.
علم ما به شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست . (بحارالانوار ، ج 53 ، ص 175)
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
***
*******
به انضمام :
از تشرف یافتگان محضر امام مهدی (عج)
سيد بن طاووس رحمه الله
از ميان علماى عصر غيبت كبرى، كمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پايه سيدبن طاووس قدس سره مىرسد كه واسطه او با امام عصر خويش بسيار خصوصى و داراى اسرار بسيارى بوده است(1) ؛ شخصيتى كه آنقدر به امام عصرعليه السلام خويش قرب روحى و معنوى پيدا كرد كه امام زمانعليه السلام او را فرزند خويش ناميد.(2) وى داراى مكاشفات، مشاهدات و رؤياهاى صادقه و تشرفات بسيارى بوده كه هر يك از آنها بازگو كننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است كه به وضوح مىتوان عنايات امام عصر ارواحنافداه را به اين شخصيت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضيه زير است كه خود صداى دلرباى امام عصر خويش را شنيده است كه آن عزيز دست به دعا بلند كرده و براى شيعيان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در اين باره مىگويد:
در يك سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه اين مناجات را شنيدم كه مىفرمود: خدايا شيعيان ما را از شعاع نور ما و بقيه طينت ما خلق كردهاى ؛ آنها گناهان بسيارى با اتكا بر محبت ما و ولايت ما كردهاند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است كه در ارتباط با تو است، از آنها درگذر كه ما را راضى كردهاى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بين آنها را اصلاح كن و از خمسى كه حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)
آن عارف كامل در فرازى از كتاب ارجمند مهج الدعوات، پيرامون لطفى ديگر از امام عصر خويش مىفرمايد:
در شب چهارشنبه، سيزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرين امام معصوم، حضرت قائمعليه السلام را شنيدم كه براى دوستانش دعا مىكرد و عرضه مىداشت:… خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چيرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(4)
پي نوشتها :
1) محدث نورى در مستدرك الوسائل در اين باره يم گويد:«از برخى فرازهاى كتاب ابن طاووس خصوصاً كشف المحجه ايشان ظاهر مىشود كه باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله عليه باز بوده»؛ مستدرك، ج 3، ص 499.
2) تشرف «اسماعيل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج 52، صص 61-64.
3) نجم الثاقب، ص 296.
4) مهج الدعوات، ص 368.
سيّد محمدحسن طباطبائى ميرجهانى
دانشمند فرزانه، علامه ميرجهانى (قدس سره الشريف)، بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار پدرش به اصفهان بازگشت و به نشر معارف و فضائل اهلبيت عصمت و طهارت (عليهم الصلاة و السلام) پرداخت و بعد از فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گرديد و در آنجا ساكن شد. در اين بين مدتى به كسالت نقرس، سياتيك و عرق النساء، مبتلا شده بود و چندين سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود؛ ولى اصلاً بهبودى حاصل نشده بود، تا اينكه خود ايشان مىفرمود: «بعضى از دوستان آمدند و مرا به شيروان بردند و در مراجعت، در قوچان توقف كرديم. روزى به زيارت امامزادهاى كه در خارج شهر قوچان و معروف به «امامزاده ابراهيم» است رفتيم و چون هواى لطيف و منظره جالبى داشت، رفقا گفتند: «ناهار را در اينجا بمانيم، خيلى خوب است.» گفتم: «عيبى ندارد.»
پس آنها مشغول تهيه غذا شدند و من گفتم: براى تطهير به رودخانه مىروم. گفتند: راه قدرى دور است و براى درد پاى شما، مشكل است. گفتم: «آهسته آهسته مىروم» و رفتم تا به رودخانه رسيدم و تجديد وضو نمودم و در كنار رودخانه نشستم و به مناظر طبيعى نگاه مىكردم. ناگهان ديدم شخصى كه لباس نمدى چوپانى در بَر داشت آمد و سلام كرد و گفت: آقاى ميرجهانى! شما با اينكه اهل دعا و دوا هستى، هنوز پاى خود را معالجه نكردهاى؟!
گفتم: تاكنون كه نشده است. گفت: آيا دوست دارى (يا مايل هستى) من درد پايت را علاج كنم؟ گفتم: البتّه!
پس آمد و كنار من نشست و از جيب خود چاقوى كوچكى در آورد و اسم مادر مرا پرسيد (يا بُرد) و سر چاقو را به موضع درد گذاشت و به پائين كشيد، تا به پشت پا آورد و فشارى داد كه بسيار متألم شدم. آخ گفتم. چاقو را برداشت و گفت: برخيز خوب شدى. خواستم مانند هميشه با كمك عصا برخيزم، عصا را از دست من گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. ديدم پايم سالم است؛ برخاستم ايستادم و ديگر ابداً پايم درد نداشت.
به او گفتم: شما كجا هستيد؟ فرمود: من در همين قلعهها هستم و دست خود را به اطراف گردانيد. گفتم: من كجا خدمت شما برسم؟ فرمود: تو آدرس مرا نخواهى داشت؛ ولى من منزل شما را مىدانم و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضى باشد، خودم نزد تو خواهم آمد و رفت. در همين موقع رفقا رسيدند و گفتند: آقا عصا كو؟ گفتم: آقا را دريابيد! هر چه تفحص كردند، اثرى از او نيافتند.»
به نقل از: محمد رضا بافقى اصفهانى – عنايات حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب – نصايح قم – چاپ اول 1379 – ص 184و 185.
مقدس اردبيلى رحمه الله
عنايات امام مهدىعليه السلام به ملاّاحمد مقدس اردبيلىرحمه الله[متوفاى 993 ه. ق]
از ديگر علمايى كه داراى مقامات والاى معنوى و روحى بوده و داراى ارتباط روحى و ملاقات حضورى با امام عصرارواحنافداه بوده است و سوالات خويش را بدون هيچ مانعى با آن نور مقدسعليه السلام در ميان گذارده و جواب دريافت مىنموده است ؛ آيتالله ملاّاحمد مقدس اردبيلىقدس سره است ؛ شخصى كه در عصر غيبت كبرى تشرفات بسيارى به محضر آن حضرت داشته است و خود مستقيماً از آن امامعليه السلام بهرهمند مىشده است؛ از ميان تشرفات بسيار ايشان، تشرف زير است كه خود نشانه مقام والا و عظمت روحى و روحانى آن عالم بزرگوار است:
سيد ميرعلاّم تفرشى كه از شاگردان فاضل مقدس اردبيلى است، مىگويد:
شبى در صحن مقدس اميرالمؤمنينعليه السلام راه مىرفتم؛ پاسى از شب گذشته بود ؛ ناگاه شخصى را ديدم كه به سمت حرم مطهر مىآيد. من نيز به سمت او رفتم ؛ وقتى نزديك شدم، ديدم استاد ما ملاّاحمد اردبيلى است. خود را از او مخفى كردم تا آنكه نزديك در حرم رسيد و با اينكه در بسته بود، باز شد و مقدس اردبيلى داخل حرم گرديد. ديدم مثل اينكه با كسى صحبت مىكند. بعد از آن بيرون آمد و در حرم بسته شد. به دنبال او به راه افتادم ؛ به طورى كه مرا نمىديد تا آنكه از نجف اشرف بيرون آمد و به سمت كوفه رفت. وارد مسجد جامع كوفه شد و در محرابى كه حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام شربت شهادت نوشيدهاند، قرار گرفت؛ ديدم راجع به مسئلهاى با شخصى صحبت مىكند و زمان زيادى هم طول كشيد. بعد از مدتى از مسجد بيرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نيز من به دنبالش مىرفتم تا نزديك مسجد حنانه(7) رسيدم. در آنجا سرفهام گرفت ؛ به طورى كه نتوانستم خودم را نگه دارم. همين كه صداى سرفه مرا شنيد، متوجه من شد و فرمود: آيا تو ميرعلاّم هستى؟ عرض كردم: بلى. فرمود: اينجا چه كار مىكنى؟ گفتم: از وقتى كه داخل حرم مطهر شدهايد تا الان با شما بودم ؛ شما را به حق صاحب اين قبر (اميرالمؤمنينعليه السلام) قسم مىدهم اتفاقى را كه امشب پيش آمد، براى من بگوييد. فرمود: مىگويم، به شرط آنكه تا زندهام آن را به كسى نگويى. من هم قبول كردم و با ايشان عهد و ميثاق بستم ؛ وقتى مطمئن شد، فرمود: بعضى از مسائل بر من مشكل شد و در آنها متحير ماندم و در فكر بودم كه ناگاه به دلم افتاد به خدمت اميرالمؤمنينعليه السلام بروم و آنها را از حضرتش بپرسم ؛ وقتى كه به حرم مطهر آن حضرت رسيدم، همان طورى كه مشاهده كردى، در بر روى من گشوده و داخل شدم ؛ در آنجا به درگاه الهى تضرع نمودم تا آن حضرت جواب سوالاتم را بدهند؛ در آن حال صدايى از قبر شنيدم كه فرمود: به مسجد كوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس ؛ زيرا او امام زمان تو است. به نزد محراب مسجد كوفه آمده و آنها را از حضرت حجتعليه السلام سوال نمودم ؛ ايشان جواب عنايت كردند و الان هم بر مىگردم.(8)
با بررسى حالات علماى گذشته، خواهيم ديد كه علماى ربانى كه مرتبط با امام عصرشان بوده و مورد عنايات آن جناب بودهاند بسيارند، از آن جمله مىتوان به علمايى همچون: شيخ انصارى، حاج ملاّ آقاجان زنجانى، آيتالله شيخ محمد كوهستانى، آيت الله بافقى، آيت الله بهاءالدينى و… قدس سرهم اشاره نمود كه با بررسى زندگى سراسر معنويت آنها مىتوان عنايات خاص امام عصرارواحنافداه را در زندگى آنها مشاهده نمود.
………………………………
5) فوائد الرجاليه، مقدمه 38 و 39.
6) بركات حضرت ولى عصرارواحنافداه، ص 40؛ به نقل از العبقرى الحسان، ج 2، ص 99.
7) مسجدى است كه ديوارش خم شده است و علت آن اين است كه وقتى جنازه اميرالمؤمنين عليه السلام را براى دفن در نجف اشرف، از آنجا عبور مىدادند، ديوار اين مسجد، روى ارادت به آن حضرت خم شد.
8) بركات حضرت ولى عصر(ع)، صص 37 و 38، به نقل از كتاب العبقرى الحسان، ج 2، ص 64.
احوال ايت الله ابوالحسن اصفهانى
يكى از علماء بزرگ كه بارها امام مهدى (عليهالسلام) را ملاقات نموده، حضرت آية اللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى (1365 1284 ه.ق) مىباشد.
مهاجرت سيد ابوالحسن اصفهانى به ايران
وى پس از فوت آية اللّه حاج سيّد محمّد كاظم يزدى به مقام مرجعيّت رسيد.
در سال (1341 ه.ق) به دليل مخالفت با سياستهاى دولت استعمارگر انگليس، از طرف دولت عراق به همراه عدهاى از علماى بر جسته ديگر تدريجاً به ايران تبعيد گرديدند. عظمت و محبت ايشان در قلوب مردم به اندازهاى بود كه علاوه بر استقبالى باشكوه از ايشان، در روز دوم اقامتشان، شاه وقت ايران شخصاً به همراه جماعتى از اعضاء هيئت دولت و نمايندگان مجلس به محضر ايشان شرفياب گرديده و اظهار علاقه و ارادت نمودند. هم چنين به مدت 8 ماه سكونت در شهر مقدس قم، مردم از دور و نزديك براى زيارت ايشان به خدمتشان مشرف مىشدند.(1)
مقام مرجعيت و معنوى سيد ابوالحسن اصفهانى
گرچه آية اللّه اصفهانى ملاقاتهايى با امام عصر (عليهالسلام) داشتهاند لكن ما در اينجا به ذكر تشرف يكى از علماء كه بسى بيشتر از ملاقات مستقيم خود ايشان با حضرت، درجه و مقام يشان رامشخص مىكند اكتفاء مىنماييم.
جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج سيّد محمّد مهدى مرتضوى لنگرودى كه از علماء و نويسندهگان مشهور مىباشد، اين واقعه را بدون واسطه از مرحوم آية اللّه شيخ عبدالنبى اراكى شنيدهاند و چنين نقل مىنمايد: «روزى آية اللّه اراكى براى ديدن مرحوم پدرم به منزل ما آمدند، در ضمن ملاقات، آقاى اراكى به پدرم گفت: شما از طرز تفكر ما نسبت به آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى تا اندازهاى با اطلاع بوديد و مىدانستيد كه ما نه تنها براى ايشان ترويج نمىكرديم بلكه در مجامع علماء و فضلاء درباره ايشان مىگفتيم كه ما از آية اللّه اصفهانى آنقدر كمتر نيستيم كه ترويج مرجعيّت شان را بنماييم.
پدرم گفتار ايشان را تصديق نموده و گفتند: بله، شما چنين ادعايى مىكرديد، ولى در واقع به مراتب از ايشان كمتر بوديد حتّى مىتوانم بگويم قابل مقايسه با ايشان نبوديد».
آية اللّه اراكى گفتند: به هر حال امروز مىخواهم عظمت و شخصيّت آية اللّه اصفهانى را براى شما بيان نمايم: يك روز در نجف اشرف مشهور شد كه يك نفر مرتاض هندى كه از راه حق، رياضت كشيده و به مقاماتى رسيده، به نجف اشرف آمده است. فضلاء و علماء به ديدار او مى رفتند؛ از جمله من هم رفتم و به وى گفتم: آيا در مدت رياضت خود دستورى به دست آوردهايد كه بوسيله آن بتوان به محضر امام زمان (عليهالسلام) شرفياب شد. او گفت: بله، من يك دستور كه تجربه هم شده دارم و آن چنين است كه: شخص بايستى با طهارت بدن و لباس به بيابانى برود و جايى را انتخاب نمايد كه محل رفت و آمد نباشد، بعد با حالت وضوء رو به قبله بنشيند و خطى دور خود بكشد و اذكارى را بگويد پس از اتمام اين اذكار، هر كس نزد اين شخص بيايد خود آقا امام زمان (عليهالسلام) است. من هم به بيابان سهله رفتم و همان اعمال را انجام دادم. همين كه تمام شد، سيدى را كه عمامّه سبزى داشت، ديدم به من فرمود:بمن چه نياز داريد؟ من فوراً در جواب گفتم: به شما نيازى نيست. آن آقا فرمودند: شما ما را خواستيد كه به اينجا بياييم. من گفتم: شما اشتباه مىكنيد، من شما را نخواستم. آقا فرمودند: ما هرگز اشتباه نمىكنيم. حتماً شما ما را خواستهايد كه به اينجا آمدهايم وگرنه ما در اقطار دنيا كسانى را داريم كه در انتظار ما بسر مىبرند، ولى چون شما زودتر اين درخواست را كردهايد اول به ديدار شما آمدهايم ؛ تا حاجت شما را بر آورده، آنگاه به جاى ديگر برويم.
گفتم: اى آقاى سيّد، من هر چه فكر مىكنم، مىبينم با شما كارى ندارم شما مىتوانيد به نزد آن كسانى كه شما را مىخواهند برويد من در انتطار شخص بزرگى بسر مىبرم آن آقا لبخندى بر لبانش نقش بست و از كنار من دور شد، چند قدمى بيش دور نشده بود كه اين مطلب در خاطرم خطور كرد كه نكند اين آقا حضرت مهدى (عليهالسلام) باشند، به خودم گفتم: شيخ عبد النبى! مگر آن مرتاض نگفت، هر كس بعد از انجام اعمال نزد تو آمد خود حضرت است، تو هم كه غير از اين سيّد كسى را نديدهاى حتماً خود حضرت هستند. فوراً به دنبالش روان شدم امّا هر چه تلاش كردم، نرسيدم، ناچار عبا را تا كردم و زير بغل قرار دادم و نعلين را هم به دستم گرفتم و با پاى برهنه دوان دوان مىرفتم ولى با آنكه سيّد آهسته مىرفت من به ايشان نمىرسيدم. در اينجا يقين كردم كه آن سيّد بزرگوار آقا امام زمان (عليهالسلام) مىباشند.
بعلت دويدن زياد خسته شدم مقدارى استراحت كردم ولى چشمانم را از حضرت برنداشتم تا ببينم آقا به كداميك از خانهها كه از دور نمايان شده بود مىروند تا من هم همانجا بروم و از همان دور ديدم كه وارد يكى از خانهها شدند پس از رفع خستگى به آنجا رفتم، درب منزل را زدم، شخصى آمد و گفت: چكار داريد؟ گفتم: سيّد را مىخواهم گفت: سيّد نياز به اذن دخول دارد، صبر كن بروم تا براى شما اجازه بگيرم رفت و پس از چند لحظه آمد و گفت: آقا اجازه فرمودند، وارد شدم ديدم همان سيّد روى تخت كوچكى نشسته، سلام كردم و حضرت جواب مرحمت كردند و فرمودند بياييد روى تختبنشينيد، من اطاعت كردم و روبروى حضرت نشستم.
بعد از احوالپرسى مىخواستم مسائلى را كه برايم مشكل بود سئوال كنم، هر چه فكر كردم يادم نيامد بعد از مدتى ديدم آقا در حال انتظار هستند خجالت كشيدم و با شرمندگى تمام عرض كردم: آقا اجازه مرخصى مىفرماييد، فرمود: بفرماييد، از آنجا خارج شدم.
هنوز چند قدمى راه نرفته بودم كه آن مسائل به يادم آمد به خود گفتم من با اين همه زحمت به اينجا رسيدهام و نتوانستهام از آقا استفادهاى بنماايم بايد خجالت را كنار گذاشته و مجدداً درب خانه را بزنم، درب را كوبيدم همان شخص آمد به او گفتم: مىخواهم دوباره خدمت آقا برسم، وى گفت: آقا نيست. گفتم: دروغ نگو، من براى كلاّشى نيامدهام، مسائل مشكلى دارم مىخواهم بوسيله پرسش از آقا برايم حل گردد. او گفت: چگونه نسبت دروغ به من مىدهى؟ استغفار كن من اگر قصد دروغ كنم هرگز جايم در اينجا نخواهد بود ولى اين مطلب را اجمالاً بدان كه اين آقا مثل افراد ديگر نيستند، اين امام والا مقام كه در مدت 20 سال افتخار نوكرى ايشان را دارم، براى يك مرتبه هم زحمت درب بازكردن را به من ندادهاند.
گاهى مشاهده مىكنم بر روى تخت نشستهاند و مشغول عبادت يا ذكر و گاهى مشاهده مىنمايم كه تشريف ندارند ولى صداى مباركشان به گوش مىرسد و گاهى ابداً، در خانه نيستند و برخى اوقات پس از گذشت چند لحظه مجدداً مى بينم كه برروى تخت مىباشند و گاهى سه روز يا ده روز و يا تا چهل روز مىبينم كه تشريف ندارند، كارهاى اين آقاى بزرگوار با ديگران فرق دارد.
گفتم: معذرت مىخواهم، از اين نسبتى كه دادم استغفار مىكنم اميد است كه مرا ببخشيد،
گفت: بخشيدم.
گفتم: آيا راهى هست براى اين كه مسائل من حل شود؟ گفت: آرى، هر وقت آقا امام زمان (عليهالسلام) در اينجا تشريف ندارند، نائبشان در اينجا ظاهر مىگردد و براى حل جميع مشكلات آمادگى دارد.
گفتم مىشود خدمتشان رسيد؟ گفت: بله وارد شدم ديدم جاى آقا امام زمان (عليهالسلام) آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى نشسته است، سلام كردم و ايشان جواب دادند.
بعد لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ گفتم الحمد للّه.
سپس مسائل خود را يكى پس از ديگرى مطرح كردم و ايشام بدون تأمل جواب آنها را با آدرس بيان مىكرد و جوابها كاملاً قانع كننده بود.
بعد از تمام شدن سؤال و جوابها دستش را بوسيدم و از خدمتش مرخص گرديدم.
همينكه بيرون آمدم با خود گفتم: آيا اين آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى بود يا شخص ديگر ى به شكل و قيافه ايشان؟ لذا شك داشتم و با خود گقتم: براى بر طرف شدن شك بايستى به منزل ايشان در نجف بروم و همان سؤالها را بپرسم، اگر غير از آن جوابها را داد معلوم مىشود كه ايشان سيّد ابو الحسن نبوده و الّا خودشان بودهاند. به نجف كه رسيدم سريعاً به منزل ايشان رفتم پس از سلام و جواب سلام، همانگونه كه آنجا لبخندى زده بود، لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ و سپس سؤالها را مطرح كردم و ايشان به همان صورت بدون كم و زياد جواب دادند، بعد فرمودند: حالا يقين كردى و ترديدت بر طرف شد؟ گفتم: اى آقاى بزرگوار بله.
وقتى كه پس از بوسيدن دستش خواستم خارج شوم به من فرمود: در حال حياتم راضى نيستم اين جريان را براى كسى نقل كنى امّا پس از مرگ مانعى ندارد.(2)
نمونه ديگر از مقامات معنوى ايشان
آرى! مرحوم سيّد ابوالحسن اصفهانى از چنان تقوا و وارستگى برخوردار بود كه وقتى فرزند برومندش سيّد حسن شهيد شد، نه تنها صبر نمود بلكه به قاتل وى عفو و ترحّم روا داشت، سپس وقتى خواست از امر زعامت مسلمين كنارهگيرى كند و درب منزب خويش را ببندد نامهاى (توقيع) از ناحيه حضرت مهدى (عليهالسلام) توسط يكى از افراد موثّق بنام شيخ محمّد كوفى شوشترى كه مكرراً مفتخر به ملاقات حضرت گرديده است، به دستشان رسيد كه حضرت به او فرموده بودند: «ارخص نفسك و اجعل مجلسك فى الدهليز … نحن ننضرك» يعنى «از اتاق خصوصى بيرون بيا و در راهرو منزل بنشين تا به آسانى در دسترس عموم مردم باشى و به حل مشكلات و دستگيرى از آنان بپرداز (و در مقابل مسائل و خطرات احتمالى نگران نباش زيرا) ما تو را يارى مىكنيم».(3)
………………………………………………………….
1) محمّد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، اسلاميه تهران، 1352 (ه.ش)، ج 1، ص 216، ج 3، ص81.
2) احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عليهالسلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، (1373 ه.ش)، ج 1،ص 115.
3) محمّد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، اسلاميه تهران، 1352 (ه.ش)، ج 1، ص 218.
4) احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عليهالسلام) مؤسسه نشر و حاذق، قم، 1373 ه.ش، ج 1، ص 122.
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 5
سلام.
مثل همیشه طرح هاتون عالیه، حرف نداره.
و این هم خیلی کار خوبیه که در کنار طرح هاتون، روایات رو هم ضمیمه میکنید…
در طوفان های زندگی با خدا بودن همیشه بهتر از ناخدابودن است…
عید شما هم مبارک
یاهو
سلام و سپاس. عید شما هم مبارک
با سلام
پست شما تو پيوندهای وبلاگ “جای شهدا” لينک شد:
http://www.jayeshohada.ir
اجرتون با امام زمان
التماس دعا
سلام و سپاس.
احسنتم …
بسیار زیبا …
ان شا الله در پناه حق موفق و موید باشید …
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.