بسم الله الرحمن الرحیم
***
السلام علیک یا اباعبدالله
***
پیش نمایش طرح ( کلیک کنید )
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
***
به انضمام :
مهمانی مادر مفقودالاثر زیر نور یک لامپ 100
این هفته (91/12/16) برنامه دیدار با خانواده شهید مفقود الاثر سید کاظم فاضلی بود. آدرس منزل آخراسفالت بود. از مسجد حرکت کردیم سمت محل. کلی گشتیم اما خونه رو پیدا نکردیم. از بچه ها جدا شدم و شروع به گشتن کردم. سر یه چهار راه یه پیرزن عرب زبان اومدم جلو و شروع به صحبت کرد. بش گفتم متوجه نمی شم چی میگی. گفت شما اینجا چکار دارین. گفتم برا کاری اومدیم. بم نزدیک تر شد و گفت چه کاری. با بی محلی یکم گاز به موتور دادم و گفتم برا خونه فاضلی اومدیم. پیرزن که داشت همراهم می اومد گفت من فاضلی ، من مادر فاضلی. یه دفعه ترمز کردم و با خوشحالی گفتم شما مادر شهید فاضلی هستید؟ مادر تایید کرد و منزل رو نشون داد. من حاجی و بچه ها رو خبر کردم و با شرمندگی همراهش شدم.
خونه فاصله ی کمی نداشت. تعجب کردم که چطور این همه راه اومده برا پیدا کردن ما!
خودش خوش آمد می گفت و به داخل خونه راهنماییمون می کرد ، گفت که پسرش سرکار هست. خانه ی ساده ای داشت. وارد پذیرایی که شدیم سادگی خونه بیشتر تحت تاثیرمون گذاشت. خیلی تاریک بود. دنبال کلید چراغ که گشتم متوجه شدم یه دونه لامپ 100 بیشتر نیست. مادر با شادی خیرمقدم می گفت و چند بار این جمله رو تکرار کرد که امشب که آمدید پیش من انگار دنیا رو به من دادن.
مادر هم از غم دوری فرزندش گفت و سختی نداشتن مزاری برای سر زدن به پسرش. گفت ، دوستان پسرش که اهل شوشتر بودند تا مدتها به اون برای پیدا کردن ردی از شهید کمک میکردن. تا اینکه دیگه ناامید شدن.
از ما پذیرایی کرد. به ما شربتی داد که هرچند طعم شربت های درجه یک را نمی داد ، اما توش یه چیزی بود که برام تازگی داشت.
آخر جلسه یه هدیه کوچیک به مادر دادند و جلسه تمام شد.
خونه فاصله ی کمی نداشت. تعجب کردم که چطور این همه راه اومده برا پیدا کردن ما!
خودش خوش آمد می گفت و به داخل خونه راهنماییمون می کرد ، گفت که پسرش سرکار هست. خانه ی ساده ای داشت. وارد پذیرایی که شدیم سادگی خونه بیشتر تحت تاثیرمون گذاشت. خیلی تاریک بود. دنبال کلید چراغ که گشتم متوجه شدم یه دونه لامپ 100 بیشتر نیست. مادر با شادی خیرمقدم می گفت و چند بار این جمله رو تکرار کرد که امشب که آمدید پیش من انگار دنیا رو به من دادن.
مادر هم از غم دوری فرزندش گفت و سختی نداشتن مزاری برای سر زدن به پسرش. گفت ، دوستان پسرش که اهل شوشتر بودند تا مدتها به اون برای پیدا کردن ردی از شهید کمک میکردن. تا اینکه دیگه ناامید شدن.
از ما پذیرایی کرد. به ما شربتی داد که هرچند طعم شربت های درجه یک را نمی داد ، اما توش یه چیزی بود که برام تازگی داشت.
آخر جلسه یه هدیه کوچیک به مادر دادند و جلسه تمام شد.
از منزل که خارج شدم با خودم گفتم چرا نپرسیدم چطور شد که سر ساعتی هم که دقیق مشخص نکرده بودیم اومده بودی سر چهار راهی که معلوم نبود از اونجا بیایم…
اصلا از کجا فهمیدی ما گم شدیم..
اصلا از کجا فهمیدی ما گم شدیم..
پلاکارد روز بزرگداشت شهدا
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 2
سلام دوست عزیز
خدا قوت
طرحهای شما بسیار زیباست .
یک نکته که اگر درست بشود خوب است .
سالگرد تشکیل بنیاد شهید و روز شهدا 22 اسفند می باشد که شما در طرح زیبای خود 12 اسفند قید نمودید.
التماس دعا…
سلام علیکم
تشکر از تذکر شما
اصلاح شد
خداخیرتون بده
یاعلی
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.