بسم الله الرحمن الرحیم
***
یا اَبا عَبْدِ اللّهِ یا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِقُ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
***
پیش نمایش طرح ( کلیک کنید )
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
***
به انضمام :
شیعه جعفری کیست؟
گذشت زمان و فاصله افتادن بین شیعیان و زمان حضور معصومان از یک سو، تهاجم فرهنگهای مختلف به جامعه تشیّع از سوی دیگر، و راه یافتن برخی انحرافات و بدعتها از سوی سوم باعث شده است که در رفتار و فرهنگ شیعیان تغییرات و تحولاتی ایجاد شود. تا آنجا که عده ای نام شیعه داشتن و صرف اظهار محبّت اهل بیت علیهم السلام را باعث نجات خویش می دانند، هر چند گناهان زیادی مرتکب شده باشند؛ غافل از اینکه حضرت صادق علیه السلام در مورد صفات شیعه فرمود:
«از شیعیان ما نیست کسی که به زبان ]شیعه بودن را] اظهار کند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شیعه کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پیروی نماید و طبق رفتار ما رفتار کند. آنها شیعیان ما هستند».(۱)
لذا ضرورت دارد که اوصاف شیعیان حقیقی و راستین را در گفتار امام ناطق، حضرت صادق علیه السلام ـ که بر اصلاح و سازندگی شیعیان ـ سخت حساسیت و تأکید داشته است، بازخوانی کنیم تا بتوانیم خود و جامعه امروزی را با آن اوصاف مقایسه نموده و محک زنیم.
اصناف شیعیان
همیشه این گونه بوده و هست که مدعیان شیعه بودن و ولایت مداری فراوان، ولی شیعه راستین و امامت پذیر واقعی اندک است. امام صادق علیه السلام با تبیین علائم هر یک، صفوف شیعیان راستین را از مدعیان تشیّع جدا می سازد. در یک جا می فرماید:
«شیعه سه دسته اند؛ گروهی به وسیله ما زینت می یابند [و ما را وسیله عزت و آبروی خویش قرار می دهند] و گروهی به وسیله ما می خورند [و ما را وسیله درآمد زندگی دنیایی خویش قرار می دهند] و گروهی از ما و به سوی ما هستند، با امنیّت ما آرامش می یابند و با ترس ما ترسانند، بذر (های کاشته شده اسرار را) پخش نمی کنند و در برابر جفاکاران خودنمایی ندارند، اگر پنهان باشند کسی سراغ آنها را نمی گیرد و اگر آشکار باشند به آنها اعتنا نمی شود ]یعنی شهرت گریز و بی نام و نشانند[ آنها چراغهای هدایتند.»(۲)
اوصاف شیعیان
معروف است که می گویند «الناسُ عَلی دینِ مُلوکِهم» و رعیت همیشه رنگ و بوی شاهان و رهبران خود را دارا بوده اند، شیعه نیز باید چنین باشد و رنگ و بوی امامان خویش را دارا باشند؛ به گونه ای که هر کس آنها را مشاهده کند، بر امامان و مربیان آنها تحسین گوید.
امانتداری و صداقت
ابی اُسامه بن زید می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: سلام مرا به هر کس که پیرو ماست و به گفته های ما گوش می کند، ابلاغ کن و از طرف من بگو:
«أوصیکُمْ بِتَقْوی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالْوَرَعِ فی دینِکُمْ وَالإجْتِهادِ لِلّهِ وَصِدْقِ الْحَدیث، وأداءِ الأمانَهِ وَطولِ السُّجودِ وَحُسْنِ الجَوارِ… فَإنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إذا وَرَعَ فی دینِه وَصَدَقَ الْحَدیثَ وَأدّی الأمانَهَ، وَحَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ، قیلَ: هذا جَعْفَریٌ، فَیَسُرُّنی ذلک وَیَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرورُ، و قیلَ هذا أدَبُ جعفَرٍ وَ إذا کانَ عَلی غَیْرِ ذلک دَخَلَ عَلَیَّ بَلائُه وَ قیلَ هذا أدَبُ جَعْفَرٍ؛(۳) من شما را به تقوای الهی و پرهیزکاری در دینتان، و تلاش و کوشش در راه خدا، و راستگویی و امانت داری، و سجده های طولانی و نیکو همسایه داری و… سفارش می کنم؛ زیرا هر گاه کسی از شما در دینش ورع داشته باشد و راست بگوید و امانت را رد کند و اخلاقش را با مردم نیکو گرداند، مردم می گویند: این «جعفری مذهب» است و این مرا شادمان می سازد و از بابت آن شادمان می شوم و می گویند: این است روش ادب [و تربیت] امام صادق علیه السلام ، ولی اگر برخلاف این باشد، گرفتاری آن به من می رسد و گفته می شود که این هم اثر تربیتی امام صادق علیه السلام».
تقوا و نیکی
شیعه باید منشأ خیرات و خوبیها باشد؛ به همین جهت حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام می فرماید: «شیعَتُنا أهْلُ الهُدی وأهْلُ التُّقی وأهْلُ الخَیْرِ وَأهْلُ الایمانِ وَأهْلُ الْفَتْحِ وَالظَّفر؛(۴) شیعه ما اهل هدایت و اهل تقواو اهل نیکی و اهل ایمان و اهل پیروزی و موفقیت اند.»
حفظ نماز و اسرار
امام صادق علیه السلام فرمود: «شیعیان ما را در سه (وقت) امتحان کنید؛ در وقت نماز که چگونه بر آن محافظت می کنند، در نزد اسرار آنها که چگونه آن را از دشمنان ما حفظ می کنند و در نزد اموالشان که چگونه با آن با برادران خویش همدردی می کنند.» (۵)
عفت دامن و شکم
از مشکلات جامعه امروزی ما، رواج بی حیایی و بی عفّتی، ربا و حرام خواری است. حضرت صادق علیه السلام در این زمینه فرمود: «همانا شیعه علی کسی است که عفت شکم و دامن دارد، تلاشش زیاد، و عملش برای خدا باشد، و امید ثواب از او داشته باشد و از عقابش بترسد. پس اگر چنین افرادی را دیدی آنها شیعیان جعفر (امام صادق علیه السلام) می باشند.»(۶)
در روایت دیگر فرمود: «وَاللّهِ ما شیعَهُ عَلیّ إلاّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ؛(۷) به خدا سوگند شیعه علی نیست مگر کسی که عفت شکم دارد.»
همدردی با دیگران
برخی افراد در بعضی از عبادات مثل نماز و دعا نمره قابل قبولی دارند، ولی در مسائل مالی و انفاق به دیگران، رفت و آمد و… نقص دارند. این افراد قطعا بدانند که در شیعه بودن آنان نقص است. شیعه مانند امامان خود اهل انفاق و همدردی با دیگران است، امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:
«یَابْنَ جُنْدَب! إنَّما شیعَتُنا یُعْرَفونَ بِخِصالٍ شَتّی: بِالسّخاءِ وَالْبَذْلِ لِلاِْخْوانِ، وَبِأنْ یُصَلّوا الْخَمْسِیْنَ لَیْلاً وَنَهارا، شیعَتُنا لا یَهِرّونَ هَریرَ الْکَلْب، وَلا یَطْمعونَ طَمَعَ الْغُرابِ، وَلایجاوِرون لَنا عَدُوّا، وَلایَسْألونَ لَنا مُبْغِضا وَلَو ماتوا جُوعا…؛(۸) ای پسر جُندب! به راستی شیعیان ما با ویژگیهایی شناخته می شوند: با بذل و بخشش به برادران و با گزاردن پنجاه رکعت نماز [واجب و مستحب] در شبانه روز؛ شیعیان ما چون سگ زوزه نمی کشند، و چون کلاغ طمع کار نباشند، با دشمن ما همجوار [و همراه] نشوند، درخواست کمک از کسی که کینه ما را در دل دارد نکنند، گرچه از گرسنگی بمیرند.»
در روایت دیگری می خوانیم که وقتی یکی از شیعیان، از گروهی از شیعیان در نزد امام صادق علیه السلام تعریف و تمجید نمود و آنها را پاک و پاکیزه خواند، حضرت فرمود: «کَیْفَ عِیادَهُ أغْنیائِهم لِفُقَرائِهم؟ قال: قَلیلَهٌ، قال: وَکَیْفَ مُشاهَدَهُ أغْنیائِهِمْ لِفُقَرائِهِم؟ قال: قَلیلَهٌ، قال: فَکَیْفَ صِلَهُ أغْنیائِهِمْ لِفُقَرائِهِمْ فی ذاتِ أیْدیهِمْ؟ فقال: إنّکَ لَتَذْکُرُ أخْلاقا قَلَّ ما هی عِنْدَنا، قال: فقَالَ: فَکَیْفَ تَزْعُمُ هؤلاءِ أنّهُمْ شیعَهٌ؟!؛(۹) عیادت ثروتمندانشان از فقرایشان چگونه است؟ عرض کرد: کم است. فرمود: دیدن (و سر زدن) ثروتمندانشان از فقرای آنها چگونه است؟ عرض کرد: اندک است. فرمود: کمک نمودن ثروتمندانشان نسبت به فقرای آنها چگونه است؟ عرض کرد: شما اخلاقی را بیان می کنید که نزد ما کم است. فرمود: پس چگونه آنها خود را شیعه می پندارند.»
اوصاف راستین شیعه بیش از آن است که در یک مقاله بگنجد. آنچه بیان شد، مهم ترین اوصاف و ویژگیهای شیعیان بود.(۱۰) جامعه امروزی تشیّع با خواسته امامان و آنچه از اوصاف شیعیان در کلام آن امامان بزرگوار مخصوصا رئیس مکتب جعفری، حضرت صادق علیه السلام آمده است، فاصله زیادی دارد.
ما نمک گیر چنین لقمه بمانیم بد است اینکه از شیعه فقط نام بدانیم بد است
شیعه یعنی مِی عشقی ز خدا نوشیدن شیعه یعنی کفن سرخ بلا پوشیدن…
پی نوشت:
۱) «لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فی أعْمالِنا وآثارِنا وَلکِنْ شیعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَاتّبَعَ آثارَنا وعَمِلَ بَأعْمالِنا أولئکَ شیعَتُنا»؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۹۶؛ بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۶۴٫
۲) «الشّیعَهُ ثَلاثَهُ أصْنافٍ؛ صِنْفٌ یَتَزَیَّنونَ بِنا وِصِنْفٌ یَسْتَأکَلُونَ بِنا وَصِنْفٌ مِنّا وَإلَیْنا، یأمَنُون بِأمْنِنا ویَخافُونَ بِخَوْفِنا وَلَیْسوا بِالبُذُرِ المُذَیِّعینَ وَلا بالْجُفاهِ الْمُرائینَ، إنْ غابُوا لم یُفْقَدُوا وَإنْ شَهِدُوا لَمْ یُؤبَه بِهِمْ أولئکَ مَصابیحُ الهُدی»؛ المحجّه البیضاء، ج۴، ص۳۵۶٫
۳) وسائل الشیعه، ج ۸، ص۳۸۹، ح۲٫
۴) الکافی، ج۲، ص۲۳۳؛ المحجّه البیضاء، ج۴، ص۳۵۳٫
۵) «إمْتَحِنوا شیعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ؛ عِنْدَ مَواقیتِ الصّلاهِ کَیْفَ مُحافِظَتُهُمْ عَلَیْها وَعِنْدَ أسْرارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عَنْ عَدُوِّنا وَإلی أمْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتُهُم لاخْوانِهِمْ»؛ بحار الانوار، ج ۸۳، ص۲۲؛ جامع احادیث شیعه، ج۴، ص۵۸٫
۶) «إنّما شیعَهُ عَلِیٍّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ واشْتَدَّ جِهادُهُ، وَعَمِلَ لِخالِقِه، وَرَجا ثَوابَهُ، وَخافَ عِقابَهُ، فإذا رَأیْتَ أولئکَ فَاُولئکَ شیعهُ جَعْفَرٍ؛ الکافی، ج۲، ص۲۳۳، ح۹٫
۷) صدوق، صفات الشیعه، ص۴۹٫
۸) تحف العقول، ص۵۴۰٫
۹) الکافی، ج۲، ص۱۷۳، ح۱۰؛ منتخب میزان الحکمه، ص ۲۸۶٫
۱۰) برای آگاهی بیشتر به منابع ویژه؛ مثل کتاب صفات الشیعه، تألیف شیخ صدوق، با تحقیق مؤسّسه الامام المهدی علیه السلام ؛ أهل البیت فی الکتاب والسنّه، تألیف محمدی الری شهری، نشر دارالحدیث؛ بحار الانوار، ج۶۸، باب ۱۹، «صفات الشیعه»، و میزان الحکمه، واژه شیعه مراجعه شود.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
***
مقتل الصادق
سید بن طاووس (ره) در کتاب شریف «مهج الدعوات» فصل «ادعیه امام صادق علیه السلام » چنین مىنویسد: منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق علیه السلام را نزد خود احضار کرده است؛ گاهى در مدینه و در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد ، و در همه این جریانات تصمیم بر قتل امام داشت و در تمام این جریانات با امام بدرفتارى کرده و با وى سخن ناروا گفته است. در اینجا یکی از این وقایع تأسف برانگیز را از کتاب شریف «منتهی الآمال» اثر مرحوم شیخ عباس قمی (ره) نقل می کنیم.
روزى منصور در قصر خود نشست و هر روز که در آن قـصـر شـوم مى نشست آن روز را «روز ذبح» مى گفتند؛ زیرا که نمى نشست در آن عـمـارت مـگـر براى قتل و سیاست.و در آن ایام حضرت صادق علیه السلام را از مـدیـنه طلبیده بود و آن حضرت داخل شده بود. چون شب شد و مقداری از شب گذشت ربیع را طـلبـیـد و گـفت: … بـرو و جـعـفـر بن محمّد را در هر حالتى که یافتی بیاور و نگذار که هیئت و حالت خود را تغییر دهد. ربیع گفت: بیرون آمدم و گفتم «اِنّا للّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راَجِعُونَ» هلاک شدم ؛ زیرا که اگـر آن حـضـرت را در ایـن وقـت بـه نزد منصور بیاورم با این شدت و غضبى که او دارد البته آن حضرت را هلاک مى کند و آخرت از دستم مى رود و اگر نیاورم مرا مى کشد و نسل مرا بر مى اندازد و مالهاى مرا مى گیرد، پس مردد شدم میان دنیا و آخرت و نفسم بـه دنـیـا مـایـل شد و دنیا را بر آخرت اختیار کردم.
چـون از نـمـاز فـارغ شد گفتم بیا که خلیفه تو را مى طلبد، فرمود: بـگذار که دعا بخوانم و جامه بپوشم ، گفتم نمى گذارم فرمود که بگذار بروم و غسلى بکنم و مهیاى مرگ گردم ، گفتم اجازه ندارم و نمى گذارم ، پس آن مرد پیر ضعیف را که بیشتر از هـفـتـاد سـال از عـمـرش گـذشته بود با یک پیراهن و سر و پاى برهنه از خانه بیرون آوردم
محمّد پسر ربیع گفت که چون پدرم بـه خـانـه آمـد مـرا طـلبـیـد و مـن از هـمـه پـسـرهـاى او سـنـگـیـن دل تـر بـودم پس گفت برو به نزد جعفر بن محمّد و از دیوار خانه او بالا برو و بى خبر بـه سـراى او داخـل شـو، بـه هـر حـالى کـه او را یـافتى بـیـاور. پـس آخـر شـب بـه مـنـزل آن حـضـرت رسـیـدم و نـردبـانـى گـذاشـتـم و به خانه او بى خبر درآمدم دیدم که پـیـراهـنـى پـوشـیـده و دسـتـمـالى بـر کـمـر بـسـتـه و مـشـغـول نـمـاز اسـت، چـون از نـمـاز فـارغ شد گفتم بیا که خلیفه تو را مى طلبد، فرمود: بـگذار که دعا بخوانم و جامه بپوشم ، گفتم نمى گذارم فرمود که بگذار بروم و غسلى بکنم و مهیاى مرگ گردم، گفتم اجازه ندارم و نمى گذارم، پس آن مرد پیر ضعیف را که بیشتر از هـفـتـاد سـال از عـمـرش گـذشته بود با یک پیراهن و سر و پاى برهنه از خانه بیرون آوردم، چون پاره اى راه آمد ضعف بر او غالب شد و من رحم کردم بر او و بر اسب خـود سـوار کـردم و چـون به در قصر خلیفه رسیدم شنیدم که با پدرم مى گفت: واى بر تو اى ربیع ! دیر کرد و نیامد.
پس ربیع بیرون آمد و چون نظرش بر امام علیه السلام افـتـاد و او را با این حالت مشاهده کرد گریست! زیرا ربیع اخلاص زیادی خدمت حضرت داشت و آن بزرگوار را امام زمان مى دانست. حضرت فرمود: که اى ربیع! مى دانم که تو به جانب ما میل دارى این قدر مهلت بده که دو رکعت نماز به جا بیاورم و بـا پـروردگـار خـود مـنـاجـات نـمـایم، ربیع گفت: آنچه خواهى بکن، پس دو رکعت نـمـاز کـرد و زمـانی طولانی را بـا دانـاى راز عرض نیاز کرد و چون فارغ شد ربیع دست آن حضرت را گرفت و داخل ایوان برد، پس در میان ایوان نیز دعایى خواند،
آن حضرت را به سبب زهری که منصور دوانیقی به ایشان خورانیده بود، چندان لاغر و باریک دید که گویا هیچ چیز از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش.
و چون امام عصر را بـه درون قصر برد و نگاه منصور بر آن حضرت افتاد از روى خشم گفت : اى جعفر! تـو تـرک نـمـى کـنـى حـسـد و سرکشی خود را بر بنی عباس و هر چند سعى مى کنى در خـرابـى حکومت ایـشـان فـایـده نـمـى بـخشد، حضرت فرمود: به خدا سوگند! اینها که مى گـویـى هـیـچ یک را نکرده ام ، و تو مى دانى که من در زمان بنى امیه که دشمن ترین خلق خـدا بـودنـد بـراى مـا و شـمـا، بـه آن آزارهـا کـه از ایـشـان بـر مـا و اهل بیت ما رسید چنین اراده ای نکردم و از من به ایشان بدى نرسید و نسبت به شما نیز این چنین اراده نکرده ام … ، پس منصور ساعتى سر در زیـر افکند و در آن وقت بر بالشى تکیه کرده بود، او همیشه در زیر تخت خـود شمشیر مى گذاشت ، سپس گفت: دروغ مى گویى و دست در زیر تخت کـرد و نـامـه هـاى بـسیار بیرون آورد و به نزدیک آن حضرت انداخت و گفت: این نامه هاى تـو اسـت کـه بـه اهل خراسان نوشته اى که بیعت مرا بشکنند و با تو بیعت کنند، حضرت فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد که اینها به من افترا است و من اینها را ننوشته ام و چنین اراده ای نـکـرده ام …، ناگهان منصور شمشیر را به قدری از غلاف بیرون کشید، ربیع گفت: چون دیـدم کـه منصور دست به شمشیر برده است بر خود لرزیدم و یقین کردم که آن حضرت را شـهـیـد خـواهـد کـرد، ولی شـمشیر را در غلاف کرد و گفت : شرم ندارى که در این سن مى خـواهـى فتنه به پا کنى که خونها ریخته شود؟
حضرت فرمود: نه به خدا سوگند که ایـن نـامـه هـا را مـن نـنـوشـته ام و خط و مهر من در اینها نیست و بر من افترا بسته اند . پس منصور باز آتش غضبش مشتعل گردید و شمشیر را تمام از غلاف کشید، در حالی که آن حضرت نزد او ایستاده بود و مترصد شهادت بود ولی ناگهان منصور بار دیگر شـمشیر را در غلاف کرد و ساعتی سر به زیر افکند و سر برداشت و گفت: راست می گویی، سپس آن حضرت را نزدیک خود طلبید و بر کنار خود نشاند و پس از اکرام بسیار ایشان را راهی منزل نمود.
ربـیـع گـفـت کـه مـن شـاد بـیـرون آمـدم و مـتـعـجـب بـودم از آنـچـه مـنـصـور اول در بـاب حـضـرت اراده داشـت و آنـچـه آخـر بـه عـمـل آورد، چـون بـه صـحـن قـصـر رسـیـدم گـفـتـم: یـابـن رسـول اللّه! مـن مـتـعـجـبـم از آنـچـه او اول بـراى شـمـا در خـاطـر داشـت و آنـچـه آخـر در حـق شـمـا بـه عمل آورد ….،و هر چه منصور اظهار خشم مـى نـمود هیچ اثر ترس و اضطرابی در شما مشاهده نمى کردم ، حـضـرت فـرمـود: کـسـى کـه جـلالت و عـظـمـت خـداونـد ذوالجلال در دل او جلوه گر شده است ابهت و شوکت مخلوق در نظر او مى نماید، و کسى که از خدا مى ترسد از بندگان پروا ندارد.
…. ربـیـع گـفـت به نزد خلیفه برگشتم و هنگامی که خلوت شد سبب آن رفتار عجیب را از منصور پرسیدم. گفت: اى ربیع ! در وقتى که او را طلبیدم بر قتل او مصرّ بودم و بر آنکه از او عذرى قبول نکنم زیرا بودن او برای من، هر چند قیام به شمشیر نکند، گرانتر است از آنها که قیام مى کنند؛ زیرا که مى دانم او و پـدران او را مـردم امـام مـى دانـنـد و ایـشان را واجب الاطاعه مى شمارند و از همه خلق، عـالمـتـر و زاهـدتـر و خـوش اخـلاق تـرنـد و در زمـان بـنـى امـیـه مـن بـر احـوال ایـشـان مـطـلع بـودم ، هنگامی که در مـرتـبـه اول قـصـد قتل او کردم و شمشیر را مقداری از غلاف بیرون کشیدم دیدم که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله براى من متمثّل شد و میان من و او قرار گرفت و دستهایش را گشوده بود و آستینهاى خود را بالا زده بـود و رویش را تـرش کـرده بـود و از روى خـشم به سوى من نظر مى کرد من به آن سـبـب شـمـشـیـر را در غـلاف کردم. در مـرتـبـه دوم دیـدم کـه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بار دیگر نـزد مـن مـتـمـثـّل شـد، نـزدیـکـتـر از اول و خـشـمـش بسیار بـود و چـنـان بـر مـن حـمـله کـرد کـه اگـر مـن قـصـد قـتـل جـعـفـر مـى کردم او قصد قتل من مى کرد….، به این جهت از آن اراده برگشتم و او را اکرام کردم. ایشان فرزندان فاطمه اند و به حق ایشان جاهل نمى باشد مگر کسى که بهره از دین نـداشـتـه بـاشـد.
همچنین از «مشکاه الانوار» نـقـل شـده است که در آخرین لحظات عمر مبارک امام صادق علیه السلام یکی از اصحاب ایشان خدمت آن حضرت رسید، ولی آن حضرت را به سبب زهری که منصور دوانیقی به ایشان خورانیده بود، چندان لاغر و باریک دید که گویا هیچ چیز از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش. پس آن مرد به گریه درآمد. حضرت فرمود: براى چه گریه مى کنى؟ گـفـت: گـریـه نـکـنم با آنکه شما را به این حال مى بینم ؟ فرمود: چنین مکن ، همانا مؤمن چـنـان است که هرچه عارض او شود خیر او است، اگر بریده شود اعضاى او براى او خیر است و اگر مشرق و مغرب را مالک شود براى او خیر است …
امام موسى کاظم علیه السلام پدرش را پس از شهادت در میان دو تکه پارچه سفید که لباس احرام او بود به اضافه پیراهن و دستارى که یادگار جدش حضرت على بن الحسین علیه السلام بود، پیچید و در قبرستان بقیع در کنار اجداد طاهرینش به خاک سپرد؛ امام کاظم علیه السلام ضمناً دستور داد، چراغ اطاقى را که پدرش در آن مى زیست همچنان روشن نگاه دارند و این چراغ تا زمانی که امام کاظم در مدینه بود، همه شب روشن بود تا اینکه او به عراق احضار شد.
ابوالفضل صالح صدر
بخش عترت و سیره تبیان
***
پلاکارد شهادت امام صادق (ع) ، طرح پلاکارد شهادت امام صادق (ع) ، بنر پلاکارد شهادت امام صادق (ع)
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 0
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.