هفت سال پس از سوم تیر ۸۴
تحلیل رهبر معظم انقلاب از ویژگیهای گفتمان سوم تیر چه بود؟ / وقتی سوم تیر نگذاشت عدالت فراموش شود
اتفاقی که سوم تیر ۸۴ در جغرافیای سیاسی ایران اسلامی افتاد زمینه سازی تحولاتی بود که سالهای بعد ایران را در عرصه، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بین المللی درگیر خود کرد. باز گشت به انقلاب اسلامی شاید مهمترین معنای انتخاب مردم در سوم تیر هفت سال پیش و پس از حاکمیت ۱۶ ساله رویکردهایی غیر انقلابی و صرفا وارداتی و غربی بود.
اما گفتمانی که پس از آن و در قالب دولت انقلابی نهم و خاطرات خوشی چون سفرهای استانی، رسیدگی به محرومین، مبارزه با اشرافیگری، فسادستیزی و استقلال طلبی در عرصه بین المللی، خود را به نمایش گذاشت، چه مولفهها و ویژگیهایی داشت که توانست مردم را در سوم تیرماه به خیزش در آورد و در طول چهار سال حاکمیت دولت مردمی نهم به پای حمایت از این دولت انقلابی بیاورد؟ شاید بهترین پاسخ به این پرسش را بتوان در سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع هیات دولت نهم در اولین روزهای تشکیل این دولت پیدا کرد.
رجانیوز برای تبیین مولفههای شکل دهنده گفتمان سوم تیر فرمایشات رهبر معظم انقلاب در جمع هیات دولت در شهریورماه سال ۱۳۸۴ را باز نشر میدهد. هر چند نگاهی به تصاویر برجای مانده از آن جلسه، چهرههای انقلابی و خدومی را در اذهان حامیان گفتمان سوم تیر تداعی میکند که امروز و هفت سال پس از خلق شگفتی سوم تیر، به دلیل نفوذ جریانی منحرف در دولت محبوب و مردمی نهم، دیگر در میان مدیران دولتی نیستند و جای خود را اشخاصی نزدیک به این جریان در دولت داده اند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از بیانات مفید و پُرمغز جناب آقاى احمدىنژاد خیلى متشکریم. مناسبت خوبى است براى تجدید یاد این دو شهید عزیز و عالىقدر؛ شهید رجایى و شهید باهنر. این حرف درستى است که این دو نفر حقاً نماد دولتمردان متعهد و پایبند و مردان جمهورى اسلامى بودند. امیدواریم انشاءاللَّه خداوند متعال با رحمت و مغفرت و فضل بىپایانش با آنها رفتار کند و ما را هم موفق بدارد تا بتوانیم انشاءاللَّه در همان راه و مسیر حرکت کنیم.
شروع دولت جدید مصادف است با ایام متبرک رجب و شعبان و روزها و شبهاى یاد و ذکر و خشوع. مناسبت بسیار مهمى است؛ اینها را دستکم نگیرید و به نام خدا و با یاد خدا شروع کنید. بنا بگذارید که در همهى آنات و احوال و در فرصتى که خداى متعال در اختیار شما گذاشته، خودتان را، دلتان را، عملتان را از خداى متعال منقطع نکنید. ارتباط با خدا تضمینکنندهى صحت عمل و استقامت در راه است. اگر بخواهیم در این جاده درست حرکت کنیم، با ظواهر دلفریب زودگذر از راه پرت نیفتیم و به سمت هدف، مستقیم حرکت کنیم، حتماً در این کار، یاد خدا و اتکاء به خدا و اتصال دائمى به خدا مورد نیاز است؛ این را باید دستور همیشگى خودمان قرار دهیم.
اینکه شاعر مىگوید «خوشا آنان که دائم در نمازند»، منظورش این نیست که دائم رو به قبله نشستهاند یا ایستادهاند و یا رکوع و سجود مىکنند؛ منظور، روح نماز و ذکر و یاد خداست. باید دائم در یاد خدا بود. در هر تصمیمى، در هر اقدامى، در هر حرفى که مىزنیم – که حرف من و شما، حرف یک آدم عادى نیست؛ تأثیراتش خیلى وسیع است – در هر گزینشى که مىکنیم، در هر جذبى، در هر دفعى، معیار خدایى را در نظر داشته باشیم. ملاک هم این است که هواى نفس و اغراض شخصى در کار نباشد. در هر چیزى اغراض شخصى و هواى نفس وارد شود، غیر خدایى است. اگر اینها دخالتى نداشت، عامل اصلى و عمده عبارت خواهد بود از اداى وظیفه و انجام تکلیف؛ این خدایى است. همیشه به این یاد باشید.
کاری بزرگ را شروع کردهاید
کار جدیدى که شروع کردهاید، ماهیتاً با خدمات قبلى شما متفاوت است. همهى شما – غیر از تعداد معدودى که در دولت قبل مشغول انجام خدمت بودند – قبلاً مشغول خدماتى بودید؛ آن خدمات هم باارزش است؛ لیکن این کار جدید ماهیت دیگرى دارد؛ این کار، دستهجمعى است؛ آن هم در یک گسترهى عظیم ملى. بنابراین، این مجموعه دارد یک کار انجام مىدهد. باید همواره متوجه این حقیقت بود که کارهاى شما اگرچه انواع مختلفى دارد، اما همهى آنها در حقیقت یک کار است؛ مظهرش هم هیأت وزیران است که دور هم جمع مىشوید.
هدایت کننده و به تعبیرى که بنده تکرار مىکنم، پلیس راهنماى این بیست و چند راه، رئیسجمهور محترم است که هماهنگى ایجاد مىکند تا بشود این کار واحد بزرگ را انجام داد؛ و آن کارِ واحدِ بزرگ عبارت است از پیشرفت و ارتقاء کشور به سمت و سوى اهدافى که براى خودمان ترسیم کردهایم، که همان اهداف انقلاب اسلامى است و ریزتر شده، آنچه در سند چشمانداز بیستساله تبیین شده است.
براى این کار بزرگ، همهى این مدت را قدر بدانید. شما چهار سال، یعنى حدود ۱۴۵۰ روز وقت دارید. هر روزى که مىگذرد، یکى از این عددها برداشته مىشود و مجموعه به صفر نزدیک مىشود. هر یک روزتان غنیمت است. این ۱۴۵۰ روز، چشمانداز و گسترهى وسیعى است. براى این مدتِ نسبتاً طولانى خیلى کارها مىشود کرد. امیرکبیر که یک چهرهى ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهاى بزرگى هم کرده، همهى حکومت او سه سال بود؛ یعنى یک سال از مدتى که بناست علىالعجاله شما در این مسؤولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آنقدر این کار، مهم و بزرگ و جدى بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمىکند؛ والّا قبل از اینکه بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد، و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزى در پروندهى او وجود ندارد؛ همین سه سال است.
بنابراین، این چهار سال وقت کمى نیست؛ یک گسترهى طولانى است. از الان که شما شروع کنید و به آفاق بلندى که جلوى چشم دارید، نگاه کنید، همه کار مىتوانید انجام دهید. روزى خواهد رسید که شما وقتى به جلوى رویتان نگاه مىکنید، مىبینید دیگر فرصتى باقى نمانده؛ مثلاً سه ماه یا شش ماه مانده. در آن سه ماه و شش ماه، دیگر نمىشود کار جدى انجام داد؛ مگر استمرار و به نتیجه رساندن این کارها. از الان به فکر باشید و یک روز را هم غنیمت بشمارید؛ یعنى یک روز هم نباید هدر برود. اینطور نباشد که بگوییم چهار سال وقت هست؛ انشاءاللَّه سرِ فرصت بهکار مىرسیم؛ نه، از همین روز اول و ساعت اول باید کار را بهطور جدى شروع کنید. چون مىدانم نیتهایتان خوب و خدایى است و براى خدمت وارد این مقوله شدهاید، مطمئنم که اگر انشاءاللَّه همین نیت را براى خودتان حفظ کنید، خداى متعال کمک خواهد کرد. البته بدانید حفظ نعمت بمراتب مشکلتر از کسب نعمت است. در قرآن مىگوید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». فقط «ربّنا اللَّه» گفتن کافى نیست؛ «ثمّ استقاموا» هم لازم است؛ آن وقت «تتنزّل علیهم الملائکه».
استقامت در این مسیر اساس کار است
استقامت کردن اساس کار است؛ والّا یک وزنهى سنگین را آدم ضعیفى مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمىتواند نگه دارد؛ آن را مىاندازد. قوى و کنندهى کار، کسى است که بتواند این وزنهى سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد. خیلى از ماها نیتهایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد مىشویم؛ اما نمىتوانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثناى راه به موانعى برخورد مىکند؛ سایش پیدا مىکند؛ کمرنگ و ضعیف مىشود و احیاناً یک جاذبهى قوىِ معارضى دل را – که جایگاه نیت، دل است – به سوى خودش جذب مىکند؛ یک وقت نگاه مىکنید، مىبینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض مىشود.
اگر مىبینید بعضىها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جاى کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز ۱۸۰ درجه در جهت عکس آن شعار حرکت مىکنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثناى راه، جاذبهها پیدا مىشود.
لابد شنیدهاید که کسى نیت کرد چهل روز ریاضت بکشد؛ اما روز دوم، روز پنجم، روز بیستم ناگهان عوامل شیطانى شروع به دخالت کردند؛ زنى با این چهره وارد شد، غذایى با آن شکل جلویش گذاشته شد؛ پولى به آن صورت به او عرضه شد؛ لذا نتوانست خودش را نگه دارد؛ بنابراین تسلیم شد و زحمات آن بیست روز و سى روزى هم که قبلاً کشیده بود، باطل شد. اینها ممکن است واقعیت داشته باشد؛ اما اگر واقعیت هم نداشته باشد، مفهوم نمادین آن براى ما درسآموز است.
ویژگیهای دولت اسلامی
یک نکته در باب دولت اسلامى عرض کنیم. یکى از شعارهاى خوبى که آقاى رئیسجمهور، هم در دورهى انتخابات، هم بعد از آن تکرار کردند، مسألهى دولت اسلامى است. من به این موضوع در نماز جمعه اشارهیى کردم. باید قدرى بیشتر این مفهوم را بشکافیم. نظام اسلامى پس از انقلاب اسلامى تشکیل شد. شورش انقلابى و نهضت انقلابى مىتوانست انجام بگیرد، اما نظام غیراسلامى تشکیل شود. خیلى جاها اینطور شده؛ در الجزایر همینطور بود. در الجزایر، نهضت، اسلامى بود. اصلاً پایگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آنکه نهضت به نتیجه رسید، کسانى که اعتقادى به مبانى تفکر اسلامى نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اینجا هم همین کارها داشت مىشد. در همان روز ۲۱ بهمن و ۲۲ بهمن و ۲۳ بهمن از این کارها داشت مىشد. بنده از نزدیک در جریان برخى از کارها بودم؛ داشتند حرکت مىکردند که به اصطلاحِ خودشان یک جنبش کارگرى و یک حرکت کارگرى را بر این حرکت عمومى تغلیب کنند و همان فرمولى که در روى کار آمدن نظامهاى سوسیالیستى در دنیا معمول است – یعنى انقلاب طبقهى کارگر – تحقق بدهند و بعد هم یک چند نفر سر کار بیایند؛ منتها امام را محاسبه نکرده بودند؛ یعنى این گوهر خدشهناپذیرِ شکستناپذیر را در محاسباتشان ندیده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّى روز سومِ بعد از پیروزى انقلاب راه افتادند آمدند جلوى بیت امام در مدرسهى علوى و تظاهرات کردند و مطالباتِ بهاصطلاح سوسیالیستى و کارگرى را مطرح کردند. ولى نظام اسلامى تشکیل شد.
نظام اسلامى یعنى چه؟ یعنى منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیمگیرى در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت – قوهى مجریه، قوهى مقننه، رهبرى، قوهى قضاییه و دیگر ارکان – چیده شد و قانون اساسى آمد همهى اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایهگذارىهاى اصولى انجام گرفت. این نظام اسلامى فقط شکل نیست؛ محتوایى دارد؛ یعنى کارهایى باید در واقعیت زندگى مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگى مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را – که داراى صفات و خصوصیات لازم هم باشند – مىطلبد؛ این مىشود دولت اسلامى. دولت اسلامى شامل همهى کارگزاران نظام اسلامى است؛ نه فقط قوهى مجریه؛ یعنى حکومتگران و خدمتگزاران عمومى. اینها باید جهتگیرىها و رفتار اجتماعى و رفتار فردىِ خود و رابطهشان با مردم را با معیارهاى اسلامى تطبیق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم باید آن جهتگیرىها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بسرعت به سمت آن جهتگیرىها حرکت کنند؛ این مىشود دولت اسلامى.
بعضىها مىگویند شما بعد از ۲۷ سال مىخواهید دولت اسلامى تشکیل دهید؟
از همان اوان کار، تلاش براى تشکیل دولت اسلامى شروع شد. بعضىها مىگویند شما بعد از ۲۷ سال مىخواهید دولت اسلامى تشکیل دهید؟ نه، تلاش و اقدام براى تشکیل دولت اسلامى از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایى موفق بودیم، در برههیى موفق نبودیم. بعضى از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضى از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضى از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبستهى به رفتارهاى طاغوتى شدیم.
اسم ما که دولت اسلامى باشد، کافى نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهورى اسلامىِ دیگر در منطقهى ما و آفریقا و جاهاى دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایى دولتى تشکیل شد که ما شوخى مىکردیم و مىگفتیم جمهورى اسلامى امریکایىِ فلان جا! آن دولت با نام جمهورى اسلامى هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامى باشد، کافى نیست؛ باید عمل و جهتگیرى ما اسلامى باشد. اگر در اینها اختلال پیدا شد، حرکت مستمر و مداوم و پویندهیى که لازم است تا دولت اسلامى به صورت کامل شکل بگیرد، دچار نُکث مىشود و طبعاً کار عقب مىافتد.
البته دولت اسلامىِ کامل به معناى واقعى کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ انشاءاللَّه. خوشا به حال کسانى که آن روز را درک مىکنند. همهى ما انسانهاى ناقصى هستیم. ما به قدر توان و تلاشِ خود مىخواهیم مجموعهى کارگزاران حکومت را – که خودمان هم جزو آنها هستیم – به نقطهیى برسانیم که با نصاب جمهورى اسلامى تطبیق کند. ما مىخواهیم خود را به حد نصاب نزدیک کنیم. اگر دولتى مىآید و مىگوید هدفم این است که این را تحقق ببخشم، خیلى چیز مبارک و خوبى است.
من چهار پنج سال پیش همینجا در حسینیه این مطلب را با مجموعهى کارگزاران مطرح کردم؛ گفتم انقلاب اسلامى، نظام اسلامى، دولت اسلامى و بعد کشور اسلامى. اگر دولت ما اسلامى شد، آن وقت کشورمان اسلامى خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازارى، از آن عنصر در ردههاى پایین دولتى، از آن کارگر، از آن روستایى، از آن شهرى چه توقعى مىتوانیم داشته باشیم که اسلامى عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت مىکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودى هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ «لوموا انفسکم».
اول، ما اسلامى مىشویم؛ وقتى اسلامى شدیم، «کونوا دعاه النّاس بغیر السنتکم»؛آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعى خواهد کرد و کشور، اسلامى خواهد شد؛ هم احکام و مقررات اسلامى است، هم اجرا اسلامى است، هم دولتمردان اسلامىاند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقى اسلامى خواهند شد. البته شیطان نمىمیرد؛ شیطان زنده است. همیشه عدهیى، جریانى، مجموعههایى هستند که تسلیم شیطان بشوند؛ اما شکل کلى، اسلامى خواهد شد.
معناى شعار دولت اسلامى این است که ما مىخواهیم اعمال فردى، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهاى بینالمللى و نظام سلطهى امروز جهانى را به معیارها و ضوابط اسلامى نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ انشاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدىتر، بىآسیبتر و واقعىتر کنید؛ چون گامى بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها؛ و همانطور که عرض کردم، رسیدن به آن هدفها مردان خودش را مىخواهد. البته «مردان» که مىگوییم، به معناى «رجال» در قانون اساسى نیست؛ شامل خانمها هم مىشود؛ یعنى کسان و عناصر و کارگزارانِ خودش را مىخواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند این صد من بار را بردارند.
عدالت محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود
نکتهى دوم: یکى از شعارهاى این دولت، عدالت است. عدالت یقیناً محور انقلاب بود؛ در این شکى نیست. هیچ دولتى هم از اول نیامده صریحاً بگوید من نمىخواهم طبق عدالت رفتار کنم؛ لیکن من باید از آقاى احمدىنژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدى کردند؛ عدالت محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود. وقتى که ایشان تبلیغات انتخاباتى مىکردند، به افراد خانوادهى خودم مىگفتم اگر آقاى احمدىنژاد رأى هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محورى را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ این شعار بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهنها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند. این کار، کار مهمى است. بنابراین عدالتمحور بودنِ این دولت حرف بزرگى است؛ طرح این شعار به عنوان محور حرکت دولت، یک کار جدید است؛ خودش یک تحول است؛ به این پایبند باشید.
براى تحقق عدالت، خیلى کار شده است. از اول انقلاب همهى فعالیتهایى که به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ یعنى بردن امکانات رفاهى، امکانات آموزشى و امکانات بهداشتى به اقصى نقاط کشور – که واقعاً از بس زیاد است، قابل شمارش نیست – در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً این خدمترسانى، اوضاع را زیر و رو کرده. کسانى که در دورهى قبل اوضاع طبقات محروم را دیدند، مىتوانند بفهمند.
من خودم در نقاط محروم بودم و جاهاى محروم را در آن دوره دیدم؛ حالا هم که خیلى اوقات رفتم و از نزدیک دیدم؛ واقعاً زیر و رو شده. همین زیرساختهاى عظیمى که براى استفادهى عموم است، همهى اینها کمک به عدالت است؛ در این تردیدى نیست؛ منتها نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجهى دو کمکم در مقابل ارزشهاى دیگر به فراموشى سپرده شود؛ در نظام ما این خطر وجود داشته است. ارزشهاى دیگر هم خیلى مهم است؛ مثلاً ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگى، ارزش آزادى و مردمسالارى. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقاً به معناى نفى اینها نیست؛ اما وقتى ما این ارزشها را عمده مىکنیم و مسألهى عدالت و نفى تبعیض و توجه به نیازهاى طبقات محروم در جامعه کمرنگ مىشود، خطر بزرگى است؛ اما با عدالتمحور بودن یک دولت، این خطر از بین مىرود یا ضعیف مىشود.
اصلاً عدالت چیست؟ عدالت، بهحسب ظاهر، مفهوم سادهیى است و همه مىگویند و آن را تکرار مىکنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلى دشوار است؛ همان نکتهیى که امیرالمؤمنین دربارهى حق فرموده است: «الحق اوسع الاشیاء فى التواصف و اضیقها فى التناصف». در مورد عدل هم عیناً همینطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نیستند. به یک معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است؛ حتّى شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهى خیلى مشکل است؛ کجا عدالت است، کجا بىعدالتى است. من نمىخواهم الان عدالت را تعریف کنم که چیست. تعریفهاى کلى و عمدهیى از عدالت شده؛ تقسیم عادلانهى امکانات و از این قبیل حرفها، که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینى هم هست؛ یعنى شما در هر یک از بخشهایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزى حاصل مىشود.
من مىخواهم این نکته را هم عرض کنم که اگر بخواهیم عدالت به معناى حقیقىِ خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بشدت در هم تنیده است؛ یکى مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتى که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانیت بهخاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت بهکار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مىشود؛ خیال مىکند چیزهایى عدالت است، در حالىکه نیست؛ و چیزهایى را هم که عدالت است، گاهى نمىبیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه، یکى از شرایط لازمِ رسیدن به عدالت است.
عقلانیت و محاسبه که مىگوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معناى محافظهکارى، عقلگرایى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظهکارى فرق دارد. محافظه کار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بیمناک است؛ هرگونه تغییر و تحولى را برنمىتابد و از تحول و دگرگونى مىترسد؛ اما عقلانیت اینطور نیست؛ محاسبهى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظیمى مىشود. انقلاب عظیم اسلامى ما ناشى از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بىحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیمِ آنچنانى را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانى و کار عقلانى و کار فکرى شده بود. در طول سالهاى متمادى – به تعبیر رایج امروز – یک گفتمان حقطلبى، عدالتخواهى و آزادىخواهى در بین مردم به وجود آمده بود و منتهى شد به اینکه نیروهاى مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایى کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهى منشأ چنین تحولات عظیمى است. الان هم همینطور است. الان در نظام ما برخى از تحولات هست که مُنتجهى یک نگاه عقلانى و دقیق و موشکافانهى به وضع موجود و وضع دنیاست. من در زمینهى مسائل گوناگون این را دارم مشاهده مىکنم. حالت خوابرفتگى و تن دادن به آنچه در جریان عمومىِ سیاسى و اقتصادى دنیا دارد مىگذرد و تسلیم شدن به آن، خطر بزرگ جامعهى ماست و اگر کسى درست بفهمد و بیندیشد، مىفهمد که باید با یک تحرک و تحول، این وضع را دگرگون کرد؛ هم در زمینهى مسائل اقتصادى، هم در زمینهى مسائل سیاسى. بنابراین عقلانیت با محافظهکارى فرق دارد. محاسبهى عقلانى را با محاسبهى محافظهکارانه به هیچوجه مخلوط نکنید؛ اینها دو چیز است.
تا مىگوییم محاسبه و عقلانیت، عدهیى مىگویند مواظب باشید، دست از پا خطا نکنید، عقل را رعایت کنید؛ نبادا یک حرفِ آنچنانى بزنید که در دنیا آنطورى بشود؛ نبادا یک کارِ آنچنانى بکنید که دنیا صفآرایى کند. اینها عقلانیتِ محافظهکارانه است؛ من به این اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراین اگر بخواهید عدالت را بدرستى اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبهى عقلانى و بهکار گرفتن خرد و علم در بخشهاى مختلف، تا بفهمید چه چیزى مىتواند عدالت را برقرار کند و اعتدالى را که ما بناى زمین و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادى مىدانیم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمین کند.
اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم – یعنى عدالتى که با معنویت همراه نباشد – این هم عدالت نخواهد بود. عدالتى که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبدیل خواهد شد؛ مثل نظامهاى کمونیستى که شعارشان عدالت بود. ما مىگفتیم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همهى کشورهایى که حرکت کمونیستى در آنجا به شکلى از اشکال – انقلاب یا کودتا – تحقق پیدا کرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعیت زندگى آنها مطلقاً نشاندهندهى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عدهیى به اسم کارگر سر کار آمدند، که همان طبقهى اشرافىِ رژیمهاى طاغوتى بودند و هیچ تفاوتى با آنها نداشتند.
زندگى سران کشورهاى مارکسیستى اینطور بود. بنده زمان مسؤولیت ریاستجمهورى وضعیت اقشار پایین بعضى از کشورهاى سوسیالیستى را دیده بودم؛ آن چیزى که اسمش عدالت است و آن مفهومى که عدالت دارد، مطلقاً در آنجاها وجود نداشت. طبقهى اشراف جدیدى در آنجا وجود داشت که با معیارهاى حزبى و سیاسىِ خاص خودشان روى کار آمده بود و از همهى امکانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهیدستى و بدبختى زندگى مىکردند. این وضعیت حتّى در بعضى از کشورهاى درجهى یکشان هم دیده مىشد. بنابراین، اینگونه عدالتطلبى بىدوام خواهد بود و از طریق درستِ خودش منحرف و ریاکارانه و دروغین خواهد بود.
عدالت بدون معنویت یعنی انحراف
عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنى باید شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشید؛ در این صورت مىتوانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بُعدى است. بعضىها اهل معنایند، اما هیچ نگاهى به عدالت ندارند؛ این نمىشود. اسلام، معنویتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم». آدم معنوىیى که با ظلم مىسازد، با طاغوت مىسازد، با نظام ظالمانه و سلطه مىسازد، این چطور معنویتى است؟ اینگونه معنویت را ما نمىتوانیم بفهمیم. بنابراین معنویت و عدالت در هم تنیده است.
این نکته را هم در باب عدالت عرض کنیم که بعضىها مىگویند عدالت یعنى توزیع فقر. نخیر، کسانىکه بحث عدالت را مىکنند، بههیچوجه منظورشان توزیع فقر نیست؛ بلکه توزیع عادلانهى امکانات موجود است. آنهایى که مىگویند عدالت توزیع فقر است، مغزا و روح حرفشان این است که دنبال عدالت نروید؛ دنبال تولید ثروت بروید تا آنچه تقسیم مىشود، ثروت باشد. دنبال تولید ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چیزى مىشود که امروز در کشورهاى سرمایهدارى مشاهده مىکنیم. در غنىترین کشور عالم – یعنى امریکا – کسانى هستند که از گرسنگى و از سرما و گرما مىمیرند؛ اینها که شعار نیست؛ واقعیتهایى است که مشاهده مىکنیم. کسانى هستند که در آرزوى یک آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاى سال تلاش مىکنند و چون به جایى نمىرسند، مىروند خیانت مىکنند تا به این امکانات برسند.
دو سه سال قبل یک عضو عالىرتبهى سى.آى.اى را به جرم جاسوسى براى شوروى سابق و دنبالهاش روسیه، دستگیر کردند. در مصاحبهیى از او پرسیدند – که ما این مصاحبه را در مطبوعهیى خواندیم – چرا این کار را کردى؟ گفته بود من دلم مىخواست یک ویلاى سه اتاقه داشته باشم، اما دیدم با این حقوق و درآمد نمىشود؛ مجبور شدم بروم نوکرى شوروى را بکنم؛ با آن دشمنى و نقاضتى که آن روز بین آن دو کشور وجود داشت.
وقتى دنبال تولید ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به این جاها مىرسد که در جامعهیى، کسانىکه زرنگتر و باهوشترند، یکشبه به ثروتهاى کلان و انبوه مىرسند؛ کسانى هم که خودشان خانوادهى ثروتند؛ اکثریتى هم هستند که در زندگىهاى معمولى همراه با حسرت، و تعدادى هم در زندگىهاى بسیار سخت و دشوار بهسر مىبرند. بنابراین، اینکه ما بگوییم عدالت را مطرح نکنید، تولید ثروت را مطرح کنید؛ بهانه را هم این بیاوریم که بعد از تولید ثروت سراغ عدالت مىرویم، این نمىشود. عدالت یعنى امکاناتى که در کشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم کنیم – نه عادلانهى بىحساب و کتاب – و سعى کنیم همین امکانات را بیشتر کنیم تا به همه بیشتر برسد؛ نه اینکه به قشر خاص و به دستهى خاصى بیشتر برسد. این وظیفه از وظایف دولت اسلامى بود که شما شعارش را دادید؛ خیلى هم خوب کردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ و این اساس کار شماست.
عدالت را واقعاً محور همهى برنامهریزىهاى خودتان قرار دهید و ببینید در بخشهاى مختلف چگونه مىشود آن را تأمین کرد. در این زمینه، بخصوص سازمان مدیریت و برنامهریزى نقش خیلى زیادى دارد و بعد هم بخشهاى مالى و اقتصادى دولت و بخش خدماتى و دیگر بخشها.
گسترش علم و دانش ویژگی مهم دولت اسلامی
وظیفهى حتمىِ دیگرِ دولت اسلامى، گسترش علم و دانایى است؛ چون دولت اسلامى بدون گسترش علم و دانایى به جایى نخواهد رسید. گسترش آزاداندیشى هم مهم است. واقعاً انسانها باید بتوانند در یک فضاى آزاد فکر کنند. آزادى بیان تابعى از آزادى فکر است. وقتى آزادى فکر بود، بهطور طبیعى آزادى بیان هم هست. عمده، آزادى فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضاى آزاد فکرى، امکان رشد وجود ندارد. براى فکر، براى علم، براى میدانهاى عظیم پیشرفت بشرى اصلاً جایى وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامى و مباحث فلسفى هرچه پیشرفت داشتیم، در سایهى مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم.
اشکالى که ما همواره به بخشهاى فرهنگى داشتهایم، این بوده که به نقشِ خودشان به عنوان یک دولت اسلامى در صحنهى کارزار فکرى درست عمل نمىکنند. کارزار فکرى باید باشد؛ منتها کارزار فکرى عملاً به این شکل درنیاید که ما به قول سعدى، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فکرى که حق مىدانیم، بگیریم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاریم که هر بلایى مىخواهند، سر جوانهاى ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنید و در جامعه فکر تزریق کنید. ما به تجربه دریافتهایم که آنجایىکه سخن حق با منطق و آرایش لازمِ خودش به میدان مىآید، هیچ سخنى در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت کردن نخواهد داشت.
مبارزه با فساد وظیفه دولت اسلامی
مبارزهى با فساد، یکى دیگر از وظایف بسیار مهم است. من دربارهى مبارزهى با فساد اینقدر در صحبتهاى عمومى و خصوصى حرف زدهام که فکر مىکنم تکرارى است. البته بحمداللَّه ارکانى در این دولت هم خودشان به این مسأله کاملاً توجه دارند.
تامین عزبت ملی ثمره حاکمیت دولت اسلامی
نکتهى بعد، تأمین عزت ملى است. یک ملت اگر احساس عزت کرد، پیشرفت خواهد کرد و خواهد بالید؛ اما اگر توسرى خورد، استعدادها در او خفه خواهد شد. عزت ملى و آنچه را که امروز به آن غرور ملى گفته مىشود – البته تعبیر «غرور» با توجه به معناى لغوىاش خیلى رسا نیست، اما رایج است – باید در ملت تقویت کرد تا احساس عزت و توانایى کند. آنچه مایهى عزت یک ملت است، مثل تُراث عظیم فکرى و فرهنگى و علمى در مقابل چشم آنها قرار مىگیرد؛ شخصیتهاى برجستهشان، گذشتهى روشنشان، استعداد والایشان.
مبارزهى با سلطه هم یکى از وظایف دولت اسلامى است. نظام سلطه، نظامى است که مثل بختک سنگینى روى پیکر جامعهى بشرى مىافتد – و افتاده است – و او را نابود مىکند و از بین مىبرد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطهگر و سلطهپذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزهاش هم با شمشیر نیست؛ مبارزهاش با عقل، با کار حرفهیىِ سیاسى، و با شجاعت در میدانهاى لازم و متناسبِ خودش است.
دولت اسلامى دشمنانى هم دارد. دولت اسلامى دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهى سلطهگران و دیکتاتورهاى دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامىاند؛ چون دولت اسلامى با اصل سلطه و دیکتاتورى مخالف است. کسانى هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهى زندگى معتقد نیستند – به اصطلاح سکولارها – اینها هم با دولت اسلامى مخالفند؛ مىگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگى اجتماعى از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهاى مردمىِ عمومى از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعى انجام مىگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههاى جدى کردن.
مترفین بینالمللى – یعنى ثروتمندان عظیم جهانى که نفت و منابع عمدهى جهانى را در اختیار خودشان مىخواهند و براى این کار دارند حداکثر تلاش علمى و عملى را مىکنند – اینها هم جزو دشمنان بیرونى دولت اسلامىاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنى نمىکنند؛ بعضى از آنها دشمناند، بعضى دشمنى کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضى وارد میدان مىشوند و گلاویز مىشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنى وجود دارد و باید با هر کدام به نحوى برخورد کرد.
دستهى دوم دشمنان درونىاند؛ یعنى آفتها، بیمارىها و میکروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشى از این باشد که دیگرى بیاید ما را بکُشد، ناشى از این است که در درون خودمان اختلافى بهوجود مىآید. غالباً مرگهاى ما ناشى از ویروسى، میکروبى، بیمارىیى و سلول عاصىیى است که سرطان درست مىکند؛ کمتر ناشى از این است که کسى بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامى هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهاى درونىاش باشد؛ اینها آفتهایش است.
آفتهای دولت اسلامی: احتمال افزایش ریاکاری
یکى دو مورد از این آفتها را بگویم. اولِ صحبت به بخشى از این آفتها اشاره کردم. غفلت کردن و از راه منحرف شدن، یکى از آفتهایش این است که ما ادبیات دینى را غلیظ کنیم؛ بدون اینکه مابازایى در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاکارى مىکشاند و هم ریاکارى را در بین مردم تشویق مىکند. اینکه ادبیات دینى تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتى ندارم؛ ولى باید مابازا داشته باشد. بیش از آنچه در رفتارمان اسلامى عمل مىکنیم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهیم خود را جلوه دهیم. بیشتر اهمیت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست.
محتوا را باید اسلامى کرد. اگر مىخواهیم حقیقتاً اسلامى شویم، باید در نحوهى مدیریتمان تحول ایجاد کنیم. یکى از حرفهاى خوب آقاى رئیسجمهورمان در تبلیغات انتخاباتى – که به نظر من این حرف، عدهى زیادى را جذب کرد – تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه کسى باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم. اولین گام در تحول این است که رفتار خودمان، کیفیت کارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مدیریت خودمان، جذبهیى که به خرج مىدهیم، انعطافى که به خرج مىدهیم، برخوردى که با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام مىدهیم، اسلامى باشد.
البته اینکه گفتم ادبیات دینى را غلیظ کردن بدون مابازا، یکى از آفتهاست، اشتباه نشود با کارى که بعضىها گوشه و کنار دنبالش هستند که پرچمهاى اسلامى و نشانههاى اسلامى را از بین مردم بردارند؛ نخیر، بنده این را نمىگویم. مطلقاً نباید نشانههاى اسلامى را تضعیف کرد. «و من یعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوى القلوب»؛ اصلاً بناى شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضىها به اسم اینکه ما اهل ریا نیستیم و نمىخواهیم تظاهر کنیم، شعائر اسلامى و علامتهاى اسلامى و سیماى اسلامى و وجههى اسلامى و رفتار اسلامى و پرچمهاى اسلامى را از زندگىِ خودشان و زندگى مردم جمع مىکنند؛ نخیر، بنده مطلقاً این را توصیه نمىکنم؛ بلکه بعکس، توصیه مىکنم مقید باشید اینها را نگه دارید. منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم، واقعاً روى آن جانماز نماز هم بخوانیم؛ والاّ انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار بیندازد، فایدهیى ندارد.
اگر گفتند متحجرید و طالبانی رفتار می کنید جدی نگیرید
ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانى عمل مىکنید، به این حرفها خیلى گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفتهاند و مىگویند. ما با هر حرکت و گرایشى از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانى که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموختهها و درسهاى غربى تحجر دارند. هرچه غربىها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرفهاى جدید غربىها را به گوش ما نمىرسانند؛ حرفهاى قرن نوزدهمى، حرفهاى کهنه شده و حرفهاى منسوخ را مىآورند در جامعه مطرح مىکنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینى، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه مىایستند؛ اینکه بیشتر طالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دورى از عقلانیت، مظهرش همین است. ما به تعقل توصیه مىکنیم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پیدا شده.
مطلب دیگرى که عرض مىکنم، این است که کارى کنید خدمترسانى شما محسوس شود. واقعاً گاهى اوقات دولتها سرمایهگذارىهایى کردند که خیلى هم کلان نبوده؛ اما اثرش را مردم در مقابل چشمشان دیدند. گاهى هم چند برابرِ آن سرمایهگذارى مىکنیم و اینجا و آنجا هم گفته مىشود فلانجا سرمایهگذارى شد یا از صندوق ذخیرهى ارزى فلان مبلغ برداشت شد؛ اما هیچ اثرى در زندگى مردم مشاهده نمىشود. سعى کنید خدمترسانى شما مابه ازا داشته باشد؛ یعنى واقعاً در همهى بخشها و در همهى وزارتخانهها تحول در خدمترسانى بهوجود بیاید.
لزوم ایجاد نظام پاسخگویی
در کنار این، نظام پاسخگویى را براى خودتان متحتّم بدانید. واقعاً وزیر در حوزهى کار خودش، مدیران وزارتى در حوزهى کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزهى کارِ خودشان پاسخگو باشند. یعنى هم در برابر خطایى که انجام مىگیرد، واقعاً پاسخگو باشند؛ هم در برابر کار لازمى که باید انجام مىگرفته و انجام نمىگیرد، پاسخگو باشند. در خیلى از موارد خلافى انجام نگرفته؛ اما خلاف این بوده که کارهاى زیادى باید انجام مىگرفته، ولى انجام نگرفته. کار نکردن به مقدار لازم هم یک نوع تخلف است.
توصیهى دیگر، کار جمعى و متوازن است. از جمله چیزهایى که ما همیشه در طول این چند سال توصیه کردهایم و صورت هم نگرفته است و تا همین آخر هم مسؤولان دولتى به ما شکایت کردند، عدم همکارى در بخشهاى مختلف و در جاهاى حساس است؛ مثلاً بخشهاى اقتصادى ما با وزارت خارجهى ما. وزراى خارجه – چه زمان آقاى دکتر ولایتى، چه زمان آقاى دکتر خرازى – همیشه به من شکایت مىکردند که ما با فلان کشور در زمینهى سیاسى مشکلى داریم، که این مشکل را مىتوان با یک کار اقتصادى و با محاسبه حل کرد؛ ولى دستمان خالى است. یک وقت مىبینیم بخش اقتصادى ما آمده یک کار اقتصادى کرده که ما اصلاً از آن باخبر نشدیم؛ که اگر باخبر مىشدیم، مشکل سیاسىمان را بهوسیلهى او حل مىکردیم. وزراى محترم خارجهیى که اسم آوردم، مکرر گفتهاند که گاهى اوقات مسؤولان بخشهاى اقتصادى در خارج معاملهیى مىکنند که سفیر و وزارت خارجهى ما اصلاً از آن خبر ندارد. اینگونه کارها ناهماهنگى است. همانطور که اول عرض کردم، کار شما یک کار است؛ همه دارید بخشهاى یک عمارت را مىسازید؛ یکى دیوار مىچیند، یکى تیر سقف مىگذارد، یکى گِل درست مىکند، یکى آب مىآورد. هر کدام شما یک کار دارید مىکنید تا اینجا ساخته شود. اگر کارهاى شما نامتوازن باشد، آنچه از آب درمىآید، چیز خوبى نخواهد بود.
ساده زیستی در حد شعار باقی نماند
نکتهى بعد، توجه به سادهزیستى است. یکى از شعارهاى خوب آقاى احمدىنژاد مسألهى سادهزیستى است. این شعار، شعار بسیار مهمى است؛ این را نباید دستکم گرفت. یک وقت هست که ما در زندگى شخصى خود مثلاً حرکت اشرافگونهیى داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوى چشم مردم یک مانور اشرافىگرى مىدهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اینکه تعلیمدهندهى اشرافىگرى است به: اولاً زیردستهاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مىشوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانى پولدار باشند و ریخت و پاش کنند – البته این کار بدى است، ولى به خودشان مربوط است – اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیتالمال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها.
در یکى از تاریخها خواندم زمانى که ولیدبنعبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلى اهل جمعکردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتى بود، مردم کوچه و بازار وقتى به همدیگر مىرسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنى مردم همهاش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتى و امثال اینها حرف مىزدند. بعد از ولید، سلیمانبنعبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمانسازى بود و به کاخسازى و ساختمانسازى خیلى عشق مىورزید. این مورخ مىگوید مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مىآمدند، یکى مىگفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگرى مىگفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگرى مىگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربنعبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مىگوید مردمِ کوچه و بازار وقتى به هم مىرسیدند، یکى مىگفت: آقا! راستى شما دیروز دعاى ماه رجب را خواندید؟ دیگرى مىگفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهرى در رفتار مردم دارد. سادهزیستى بسیار چیز خوبى است.
هر روز قرآن بخوانید
برادران عزیز و خواهران عزیز! بارتان سنگین و کارتان دشوار است. اگر خوب عمل کنید، اجرتان دو برابر است؛ اما اگر خداى نکرده بد عمل کنید، مؤاخذهتان هم دو برابر است. براى اینکه بتوانید این راه را سالم طى کنید و ۱۴۵۰ روزى را که در پیش دارید، بخوبى سپرى کنید، باید خود را به خدا وصل کنید. قرآن خواندنِ هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید؛ هر مقدارى مىتوانید. آنهایى که ترجمهى قرآن را مىفهمند، با تدبر به ترجمه نگاه کنند. آنهایى که ترجمهى قرآن را نمىفهمند، یک قرآن مترجَم خوب – که الحمدللَّه زیاد هم داریم – کنار دستشان بگذارند و به ترجمهى آن نگاه کنند.
ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید؛ اما هر روز بخوانید؛ این را یک سیرهى قطعى براى خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنبالهاش بخوانید. تا آنجایى که مىتوانید، به نماز و توجه و ذکر در نماز و به نوافل اهمیت دهید. خداى متعال به پیغمبر اکرم مىفرماید: «قم اللّیل الّا قلیلاً. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا. انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا»؛ یعنى نصف شب را بیدار بمان، یا دو ثلث شب را بیدار بمان و عبادت کن – که این براى پیغمبر است؛ من و شما خیلى دهنمان مىچاید که از این حرفها براى خودمان بزنیم – چرا؟ «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا»؛ ما مىخواهیم سخن سنگینى را به تو القاء کنیم؛ مىخواهیم حرف بزرگى را به تو بزنیم؛ بنابراین باید خودت را آماده کنى.
بار سنگین احتیاج به آمادگى روحى دارد؛ این آمادگى روحى هم همینطورى به دست نمىآید. اینکه ما بگوییم آقا برو دلت را صاف کن، بله، اساس همان صاف کردن دل است؛ اما صاف کردن دل فقط از راه نماز، از راه توسل، از راه توجه و از راه ذکر به دست مىآید.
اگر کسى خیال کند که مىتوان دل و روح را بدون اینها صاف کرد، سخت در اشتباه است. از راه گریهى نیمهشب، از راه خواندن قرآن با تدبر و با دقت، از راه خواندن ادعیهى صحیفهى سجادیه، دل انسان صاف مىشود؛ والّا اینطورى نیست که بگوییم آقا برو دلت را صاف کن؛ هر کارى هم کردى، کردى.
خداوند انشاءاللَّه این حرفها را اول در دل بنده مؤثر کند تا بلکه یک خرده آدم شویم؛ بعد هم در دل شما دوستان و برادران و خواهران انشاءاللَّه مؤثر قرار دهد. خداوند انشاءاللَّه از شما راضى باشد و بتوانید در طول این مدت طبق وظیفهى الهىتان عمل کنید و در پایان این مدت هم خرسند و خوشحال باشید.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه
۱۳۸۴/۰۶/۰۸
منبع :
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=129966
گفتمان سوم تیر در بیان امام خامنه ای
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 8
به مادرم زهرا:
مادرم سلام من که میدانم نامه را میخوانی آخر نامه از یک دل شکسته درآمده
مادرم حال و هوای این روزهای شهرما دیدنیس هر کس به دنبال تهیه وسایل عید
مادرم دغدغه مردم گرانی پسته و مد جدید لباس های بهاری و تعطیلات هوای کدام شهر بهتر است و…
مادرم به نظر تو امسال عید چگونه است؟؟؟
میگویندسال خوش یمنی است
مادرم راستی فاطمیه چندم است؟؟
میگویند چهارم عید است اشکال ندارد تا چهارم عید شادی ها ودید و بازدید هایمان را میکنیم بعد شما…
اصلا میگویند روایت اول معتبر نیس روایت دوم هم که بعد عید پس خیالمان راحت شد
مادرم خاک بر دهان من که نمیدانم چه میگویم
آخر مگرمادر مرده عید دارد؟
مادر این مردمان مارا نمیفهمند به ما میگویند شما افراطی هستید میگویند یعنی چیه
محرم عزا صفر عزا فاطمیه عزا رمضان عزا
مادرم از ماهم انتظار نداشته باش ماهم حرفی بیش نیستیم
اگر ما عزادار بودیم این وضعمان نبود این همه گناه این همه….
ولی مادرم ما پسران و دختران تو هستیم اینروزها که همه در تکاپوی شادی هستند
ما در غم شما عزاداریم لباس های عید ما پیراهن های مشکی و شال های عزایی است که
محرم برای پسرشما و حال برای شما بر تن میکنیم
سردار بدر و خیبر دیگر ز پا فتاده
دستی به دوش سلمان ، دستی به سر نهاده
مهدی بیا کمک کن جد مطهرت را
بیرون ببر ز خانه تابوت مادرت را
………….
فقط حیدر امیرالمومنینه
به نظرت کسی همه این رو میخونه
خلاصه اش را بزار ما بخونیم
من واسه اینکه بفهمم قضیه چیه این مقاله و سایر رو خوندم
و وقتی بیانات آقارو خوندم بسیار دلگیر و ناراحت شدم
یاد امیرالمومنین افتادم که هی می گفت راه و چاه رو اما نمیفهمیدند . فاصله میگرفتند .
کلید مشکلات ما توی همین بینات آقاست
یا امیرالمومنین روحی فداک
آخ آخ کاش ادامه پیدا میکرد
سلام دادا.ایمیلی نیومده بود
سلام
کاش…..
جداً
احتمالا اشتباهی رفته با ایمیل یکی دیگه
سلام علیکم برادر – خسته نباشی – خدا قوت – مطلب خوب و به موقعی بود
خیلی ممنون از این که به ما سر زدید و نظر گذاشتید .
چشمتون بی بلا برادر . ان شا الله . دست شما درد نکنه . بابت تبادل لینک خیلی ممنون .
بازم به ما سر بزنید . ما رو با نظراتون راهنمائی کنید
فعلا یا مهدی
التماس دعا
سلام علیکم
هم اکنون با افتخار لینک شدید
ایدکم الله
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.