پوستر : شهادت حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
4/5 - (1 امتیاز)

4/5 - (1 امتیاز)

ایام شهادت حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) خدمت حضرت صاحب الزمان (عجل الله) و همه شیعیان تسلیت.

ان شاءالله که فیض کامل رو از این ایام ببریم و اینکه التماس دعا داریم در مراسمات و روضه های حضرت مادر علیها السلام.

طرحی که تقدیم میشه رو میتونید به عنوان طرح سن فاطمیه با یک نور پردازی و دکور سازی خوب به طور ویژه به کار ببرید.

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

http://bayanbox.ir/view/7253277198629082792/Demo-Fatemieh-94-1.jpg

دریافت سایز اصلی   :    DOWNLOAD

دریافت طرح به صورت مربع با کلیک روی تصویر

http://bayanbox.ir/view/8779527658604436681/Demo-Fatemieh-94-2.jpg

***

به انضمام :

فاطمه شب ازدواج با علی چه چیزی را به یاد آورد؟

به گزارش خبرنگار سرویس اندیشه روضه نیوز ؛به مناسبت ایام فاطمیه در پرونده ویژه “زندگی زهرایی” به احادیث و روایاتی از کلام حضرت سیده نساء العالمین خواهیم پرداخت که افق های نورانی زندگی ایشان را برایمان روشن تر کند.

امام على علیه السلام در شب ازدواج، همسرشان را نگران دیدند و علت آن را پرسیدند.حضرت فاطمه علیهاالسلام گفتند:

تَفَکرتُ فى حالى وَاَمرى عِندَ ذِهابِ عُمرى وَنُزُولى فى قَبرى، فَشَبهتُ دُخُولى فى فِراشى بِمَنزِلى کَدُخُولى اِلى لَحَدى وَقَبرى، فَأنشِدُکَ الله َ اِن قُمتَ اِلَى الصلاهِ فَنَعبُدَ الله َ تَعالى هذِهِ اللیلَهَ؛ 

در پیرامون حال و وضع خود اندیشیدم و پایان عمر و منزلگاه قبر را به یاد آوردم و انتقال ـ از خانه پدر ـ به منزل خودم، مرا به یاد ورود به قبرم انداخت! تو را به خدا بیا تا در آغاز زندگى مشترک به نماز برخیزیم و امشب را به عبادت خدا بپردازیم. 

[احقاق الحق ۶ و ۲۳: ۴۸۱ و ۴۸۹٫]

***

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهی

به گزارش خبرنگار روضه نیوز ؛سخنرانی آیت‌الله قرهی در ایام شهادت أم الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(س) برای علاقه مندان در پی می آید؛

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیمعرفت و درک حقایق در سایه انعکاس نور نیره الهی به عقل سلیم

دیشب عرض کردیم پروردگار عالم بعنوان خالق، برای بهره بردن از معارف، مثال نور را زدند و فرمودند: «الله نور السموات و الارض» و عرض کردیم: این نور الهی باعث اداراکات عقل می‌شود، همانگونه که نور ظاهری مادی خورشید و نورهای دیگر که بعنوان نور کاذب بیان می‌شود، باعث انعکاس نور به اشیاء و رؤیت اشیاء از طریق چشم می‌شود.

چشم می‌بیند بواسطه اینکه نور، به اشیاء منعکس می‌شود و حتی اگر کسی جدی عقل سلیم هم داشته باشد، عقل، ادراک می‌کند آن وقعی که به نور اقدسیه الهیه که آن نور، بصورت نازله، تجلی آن در حضرات معصومین(ع) است و بالاخص اصل این نور «من نیره الله» حضرت فاطمه الزهرا(س) است. بواسطه انعکاس این نور که اس و اساس نور است به نورهای حضرات معصومین و آن نورها به عقول سالمه، عقل سلیم، حقایق را ادراک می‌کنند و معارف را متوجه می‌شوند و اگر اینطور نشود معارف را درک نمی‌کنند.

 عرض کردیم دلیل و برهان آن روایت شریفه‌ای که پروردگار عالم به لسان معصوم، آن‌هم به لسان حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «فاطمه و هی صدیقه الکبری و علی معرفتها دارت القرون لاولی» اولاً بی بی دو عالم صدیقه کبری است و ثانیاً بواسطه اوست که بر محور شناخت، معرفت، همه برنامه‌ها انجام شد و معرفت اوست، در قرون گذشته «داره القرون الاولی» چند تا نکته اولیاء خدا بیان کردند که من مختصراً عرض بکنم آنهم اشاره اجمالیه به بعضی از نکات لطیف و حقیقه است.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیمبصر اعضا و قوای انسان عقل است

یکی از آنها این است وقتی تبیین می‌شود «داره القرون الاولی»؛ یعنی همه انبیاء گذشته که همه انبیاء آنها امت داشتند، چون یک دلیل این است، انعکاس معرفت برای خلق و برای عقول سالمه، عقل سلیم، فقط و فقط از طریق انبیاء و وحی است. وحی که از طریق انبیاء بیان می‌شود: این نور الهی است برای این که انسان معرفت پیدا بکند و در حقیقت عقل سلیم در استخدام وحی است به یک تعبیری عقل سلیم اعلام می‌کند. بعنوان ناظم القوا و بعنوان مبصر الاعضاء که بصیر است و مبصر است.

 در مدارس در دبستان به بعد می‌گویند مبصر، مبصر چون می‌بیند معلم کی دارد می‌آید؟ اعلام می‌کند برپا و مبصر اعلام می‌کند برجا، لذا این عقل سلیم، مبصر الاعضاء است، بصیر است و عقل سلیم، ناظم القوا است؛ یعنی خودش چیزی ندارد بلکه مبصر است از اینکه وقتی وحی نازل شد، می‌گوید: گوش بده! نسبت به اوامر الهی برپا! «قم!»  قیام کن و نسبت به نواهی دست بکش، برجا! بنشین. این عمل را انجام نده! این را صاحب وحی شریعت، نهی کرده است. عقل سلیم، این است: مبصر الاعضاء و ناظم القوا است.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیمعرفت انبیاء گذشته به بی بی دوعالم، انعکاس نور به عقول سالمه

اما اصل برای انبیاء است وحی است و آن نور الهی از این طریق ورود پیدا می‌کند، حسب این روایت شریفه: «فاطمه و هی صدیقه الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی» او صدیقه کبرایی است که بر محور شناخت او قرن های گذشته دور زده شده است. این قرون اولی این است که معرفت به او را هم گذشتگان داشتند. گذشتگان در آن زمان، که حال فیزیکی خلقت انسیه آن «انسیه الحورا» بوجود نیامده، هنوز حال فیزیک آن حضرت بصورت یک انسان، موجود نیست، نیره است. اینجا معلوم می­شود، باید انبیا به او معرفت داشته باشند «دارت القرون الاولی»

 لذا اینکه دیشب عرض کردیم و تمثیل زدیم، گفتیم: شما چشم سالم داری ولی وقتی همین الان برق برود، تاریکی مطلق است. یا چشم شما را ببندند و ببرند به یک سالنی و چشم را باز کنند، آنجا تاریکی مطلق است و بعد بگویند: شما که چشم داری، چشمت سالم است، اشیاء داخل اتاق و رنگهایش را بگو، نمی­تواند.

مثل شما مثل اعمی می­شود چرا؟ چون انعکاس نور است به اشیا که شما می­توانید اشیا را ببیند. بله چشم دارید و چشمتان هم سالم است اما شما فکر می­کردید خود چشم می‌بیند، عنبیه، شبکیه همه اینهاست که دارد کارش را انجام می­دهد، اینها باعث است، ولی نمی­دانستید انعکاس نور است و اگر نور نباشد، نمی­بینید؛ چون خورشید دارد نورش را به اشیا منعکس می­کند و شما هم  اشیا و رنگها را می­بینید. ولو نور به صورت کاذب باشد، نور مهتابی است و انرژی است اما نور است. انسان اگر عقل داشته باشد، عقل سلیم و بگوید من به واسطه عقل می­توانم جلو بروم، نه. باید انعکاس نور، آن هم نور معرفت الهی باشد. فرقش با این نور مادی این است که به حقایق خلقت و معارف بخورد تا عقل سلیم، این معارف را درک کند. پس اینجاست که عقل بما هو عقل نمی­تواند ادراکاتی داشته باشد الا از طریق وحی و از طریق نور.

حضرات انبیای عظام انها هم دارای عقل سلیم هستند که اگر نبودند، اصلا نمی­ توانستند برای مردم، حامل وحی الهی بشوند و  خود نورند اما نور نازله هستند، این نور را از کجا گرفتند؟ از همان نیره، اگر معرفت به او را نداشتند، همان طور که بیان شد اگر ولایت امیرالمومنین  و حضرات معصومین را نمی­ پذیرفتند نبی نمی­شدند، رسول خدا نمی­شدند.

 لذا یک معنای «دارت القرون الاولی» این است که یعنی در گذشتگان  هم بوده است و معرفت نسبی را داشتند منتها کی وکجا؟ چون حضرت جسم نبود. تازه آن موقعی هم که جسم بود و حضرت به صورت انسیه امد، مردم معرفت پیدا نکردند، اگر معرفت پیدا می­کردند که مابین در و دیوار  او را قرار نمی ­دانند! و وقتی حضرت خطبه فدکیه خواند امر او را گوش می­داندند.

 اگر معرفت پیدا می­کردند وقتی با امیرالمومنین درب خانه ها را می­زد، معرفت پیدا می­ کردند. مردم معرفت پیدا نکردند نه به مولی الموالی به عنوان  ولی الله و نه به عصمت الکبری به عنوان نیره، ابداً اینها معرفت پیدا نکردند.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیوجود انبیاء عامل گردش خلقت و همه عالم برای انسان

  در قالب جسم نفهمیدند، حالا آن موقع که اصلاً معلوم است، بانوی مکرمه در جسم انسانی نیست.   پس این «دارت القرون الاولی» به  انبیا برمی­ گردد، انبیا و بعضا اوصیایشان باید به خانم معرفت پیدا می­کردند تا مطلب را بفهمند. لذا اتفاقاً برای اینکه بیان می­ شود مال هشتاد سال، دویست سال قبلش نیست بلکه برای هر پیغمبری که مبعوث می­شد و مراد همه دوران است «دارت القرون الاولی» خود پیامبران عظیم الشان و اولوالعزم من الرسل، سادت المرسلین، در حدیث داریم می­فرمایند: «اولوالعزم من الرسل  و ساده المرسلین و النبیین علیهم دارت الرحی» پیغمبران اولوالعزم این آقایان پیغمبران، اینها کسانی هستند که آسمانها و زمین دور ایشان می­گردند. دارت الرحی، یعنی اصلا وجود آنها عامل چرخش است. انبیا در هر زمان نباشند زمان معنا ندارد، در هر مکان نباشند، مکان معنا ندارد، انبیا نباشند، انسان معنا ندارد؛ چون پررودگار عالم خودش فرمود: من عبث، خلق نکردم  و چون می­خواهد بگوید: عبث بودن عالم، معنا ندارد و هدف دارد، خلقت انبیا  را فرستاد.

 پررودگار عالم از «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم» هدف دارد.   لذا اگر انبیا نباشند، پند، هیچ نیست، چون کرات هم معلوم می­شود همه این طور است، کرات و همه خلقت را پررودگار عالم برای انسان قرار داد؛ یعنی این مقدمه را فراهم کرد و بعد  آن چیزی که به ظاهر جسم کوچکی است و به قول امیرالمومنین «اتزعم انک جسم صغیر» آیا تصور کردی جسم کوچکی هستی؟ آن طور نیستی بلکه تو غوغایی، محشری، جسم کوچکی، انسانی که جسمش کوچک است.

اما مهمتر از همه فرمود: «نفخت فیه من روحی» که هیچ جا نفرمود الا انسان و آنقدر این انسان مقام دارد  که پررودگار عالم فرمود: «لقد خلقنا لانسان فی احسن تقویم»، آنقدر مقام دارد که پررودگار عالم فرمود: «انی جاعل  فی الارض خلیفه»، برای اینکه ذوالجلال و الاکرام اثبات کند، جدی تو خلیفه هستی، تو جانشین من هستی، پررودگار عالم به ملائکه­اش فرمود: «واذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم …» همه اینها دلالت بر این دارد، این کراتی که خلق کرد این کهکشانها همه و همه برای انسان است خودش هم فرمود: «خلقت الاشیاءلاجلک و خلفتک لاجلی» وقتی پررودگار عالم می­فرماید: همه اینها را برای تو خلق کردم و عبث هم نیست، برای این است که انبیا را فرستاد و در هر قرونی انبیا بودند و زمین خالی از حجت نخواهد بود  و خالی از حجت نیست و الا اصلاً پروردگار عالم چه نیازی داشت به این که آسمان‌ها را خلق کند!؟ چه نیازی داشت به این که کهکشان‌ها را خلق کند و …!؟ همه را خلق کرد برای ما.

فرمود: همه برای توست. همان‌جا هم که حتی جنت، بیان می‌شود، برای جسم و نفس ماست، نه برای حقیقت ما. حقیقت ما که متعلق به خودش است، «إنا لله و إنا الیه راجعون» (لام، لام تعلقیه است). «یا أیتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربک» به خود من رجوع کن، نه جنات و رضوان، نه این که به جایی رجوع کنی که دست دراز نکرده، میوه برایت می‌آید و هر طوری که دوست داشته باشی، نهرها هست، فرح و شادی ابدی است و نه سرما و نه گرمایی است. پروردگار عالم نمی‌خواهد این‌ها را بیان کند. بلکه به انسانی که برای خودش هست، می‌گوید: «إرجعی»، «إنا لله و إنا الیه راجعون»، برگرد به سوی من.

لذا پروردگار عالم همه خلقتش را برای انسان می‌خواهد. انبیاء آمدند، بدون انبیاء، حتی آسمان‌ها و زمین، معنا ندارد. در حدیث است: «أُولُوا العَزمِ مِنَ الرُسُلِ سَادَهُ النَبِیِینَ وَ المُرسَلِینَ ‌ ‌ وَ عَلَیهِم‌ دَارَتِ‌ الرَحَى»، زمین و هر آنچه موجود است بر دایره وجودی آن‌ها می‌چرخد. دوران زمین و آسمان به وجود این چند پیامبر اولوالعزم است.

لذا خیلی جالب است حالا آن‌جا که همه خلقت دور انبیاء هستند، انبیاء دنبال یک معرفت هستند و آن این است که این «وَ عَلَى‌ مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولی» برای انبیاء می‌شود. البته ما باز هم نمی‌فهمیم، ولی باز هم اگر بخواهیم در یک حد ساده‌ای متوجه شویم، باید بگوییم: همین است که آن‌جا که همه خلقت بر محور انبیاء می‌چرخند، انبیاء هم اگر خواستند به چیزی برسند، باید به معرفت نسبی به بی‌بی‌دوعالم دست یابند، «وَ عَلَى‌ مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولی».

پس انبیاء عظام به دنبال معرفت بی‌بی‌دوعالم بودند، با این که هنوز در جسم انسانی هم نیامده است و این، عظمت بی‌بی دوعالم است.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیعالمه‌ بی معلم!

این‌ها را مخصوصاً داریم بیان می‌کنیم که بدانیم ما نمی‌خواهیم فقط راجع به بی‌بی‌دوعالم صحبت کنیم. ما وقتی راجع به حضرت زینب کبری هم که دخت بی‌بی‌دوعالم است و صلب هم دیده است، می‌خواهیم صحبت کنیم، می‌گوییم: خود زینب کبری به‌خودی‌خود موضوعیت دارد، نه به واسطه این که پدرش، امیرالمؤمنین و مادرش، بی‌بی‌دوعالم یا برادرانش، امام حسن و امام حسین هستند. خود زینب کبری که من این را قبلاً در ولادت ایشان بیان کردم، موضوعیت دارند.

یک نمونه‌اش این است که خود معصومین در مورد ایشان فرمودند: «عالمه غیر معلمه» یعنی ایشان، عالمه‌ای است که معلم ندیده است. یعنی حتی پدرش امیرالمؤمنین هم معلم او نبوده است. یعنی علم او، الهی است. یک موقع کسی می‌گوید: بالاخره در دامن امیرالمؤمنین رشد کرده است و از علم ایشان بهره برده است، اما وقتی شما گفتید: «عالمه غیر معلمه»، یعنی اصلاً معلمی ندیده است و به خودی‌خود عالمه است.

یک نمونه دیگر این است که وقتی به هنگام تولد حضرت زینب، پیامبر تشریف آوردند، پدر و مادر گرامی‌شان فرمودند: یا رسول الله! ما از شما برای نام‌گذاری سبقه نمی‌گیریم، پیامبر هم فرمودند: من هم از پروردگار عالم سبقه نمی‌گیریم. لذا اسم زینب از عرش برای ایشان آمد.

لذا ما داریم راجع به این موضوع صحبت می‌کنیم که بدانیم هر چه جلو برویم، نمی‌توانیم معرفت پیدا کنیم. این‌طور نیست که فکر کنیم دختر رسول الله است. البته صورت ظاهر دختر رسول الله است، اما خدای متعال همه آنچه را داشت به قالب جسمانی درآورد و به رسول الله عطا کرد.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیخلقت انسان، توسط احسن الخالقین در احسن تقویم!

البته این که نیره الله را به صورت جسمانی درآورد هم اعجاز خداست. همان‌طور که وقتی من و شما را خلق کرد، فرمود: «فتبارک الله أحسن الخالقین». أحسن در باب أفعل‌التفضیل است. لذا وقتی انسان را خلق کرد، فرمود: سجده کنید. ابلیس تعجب کرد و به تعبیری جورچینش به هم خورد، چون می‌دانست سجده مختص به خداست. حالا باید به یک جسم کوچک که تازه به دنیا آمده، سجده کنم!؟ اما یادش رفت اوبلاً که این آدم «نفخت فیه من روحی» است، ثانیاً خدا امر می‌کند، اصلاً به تو چه ربطی دارد!؟ خدا می‌گوید: این کار را انجام بده، باید بگویی: چشم. چون همان‌طور که بیان کردیم خدا که امر بیهوده‌ای نمی‌کند، او، علیم و حکیم است و نعوذبالله عبث و بر روی هوی و هوس امر نمی‌کند، حتماً مطلبی دارد.

کما این که خودش هم فرمود: «وَ عَلَمَ آدَمَ الأَسماءَ کُلَها ثُمَ عَرَضَهُم عَلَى المَلائِکَهِ فَقالَ أَنبِئُونی‌ بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقین»، حالا اگر راست می‌گویید بگویید: این اسماء چیست!؟ مگر اعتراض نمی‌کنید، این گنجایش همه اسماء را داشت، اگر شما هم دارید، بگویید چیست؟ گفتند: خدایا! ما هیچ نمی‌دانیم، مگر آنچه تو مرحمت کردی و إلا ما چیزی نمی‌دانیم. البته آن‌ها اعتراض هم نداشتند، بلکه برایشان سؤال پیش آمد، چون می‌دانستند سجده مختص به خداست، لذا من و شما هم به پیامبر سجده نمی‌کنیم، اما ملک به من و شما سجده می‌کند و خادم هم می‌شود. پیامبر فرمودند: «إن الملائکه خدام المؤمنین» ملائکه خادم برای مؤمنین هستند.

لذا آن‌ها تعجب کردند که این جسم کوچک مگر چه دارد که امر به سجده بر او می‌شود!؟ بعد هم فهمیدند که خدا از آن همان نفخه روح در او غوغایی قرار داده است. لذا ما هم اگر مقام انسانیتمان را حفظ کنیم و در تقوا رشد کنیم، اصلاً چیز دیگری هستیم.

لذا برخی از بزرگان این حرف را غلط می‌دانند که من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. می‌گویند: چه کسی می‌گوید که ما ملک بودیم!؟ ملک، خادم ماست. ما انسان بودیم، «إن الملائکه خدام المؤمنین». ما انسان بودیم و انسان هم باید بمانیم، اگر بدانیم انسان کیست. ما لله بودیم، متعلق به خدا بودیم «إنا لله» و باید به خود خدا هم رجوع پیدا کنیم، «و إنا الیه راجعون».

پس ملک چیست؟ خدا فرموده: «أحسن الخالقین» این را درست کرده است. آن هم کسی است که در «أحسن تقویم» است. پس ما أحسنیم که باب افعل التفضیل است، کما این که خودش به عنوان خالق، أحسن است، ما را هم در «أحسن تقویم» آفریده؛ قوام ما بالاتر از همه است. أحسن قوام در عالم، انسان است، بعد جنیان هستند و بعد ملائکه هستند.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیشناخت بی‌بی‌دوعالم، محال است!

این‌جا هم همین‌طور است، ما راجع به کسی داریم صحبت می‌کنیم، آن هم به قدر عقول خودمان «و عجزت العقول عن کنه معرفتها» عقول عاجز است و ما فقط به اندازه خودمان مطلبی را بیان می‌کنیم. گفت: آب دریا را گر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. ما درک نمی‌کنیم و چیزی نمی‌فهمیم. این چند سال هر وقت دهه فاطمیه آمده، من راجع به این موضوعات صحبت کردم. شاید برخی هم برایشان سنگین بیاید. من نیامدم فقط راجع به زندگی حضرت صحبت کنم.

اتفاقاً برخی هم می‌گویند: این مطالب به درد ما نمی‌خورد. اتفاقاً شاید از یک جهت درست بگویند، اما از جهات دیگر به درد می‌خورد. شاید از این جهت به درد نخورد که انبیائش هم به درک معرفت ایشان نرسیدند، حالا چه برسد به من کوچک، چه طور می‌خواهم درک کنم!؟ چه می‌فهمیم!؟ اما اتفاقاً همین ورود به این مطلب است که انسان متوجه می‌شود نمی‌تواند و هر چه جلوتر می‌رود عاجز بودن خودش را متوجه می‌شود و خود این است که سبب می‌شود سر تعظیم فرود بیاورد. اما آن‌گونه فقط می‌گوییم: دختر رسول الله بود، همین! بله، همسر امیرالمؤمنین هم هست! مادر ائمه هدی نیز می‌باشد! یعنی شأن بانو را نزول می‌دهیم، گرچه خود آن‌ها شأن باعظمتی است، اما خود خانم، این‌ها نیست که این‌ها هست، اما این‌ها نیست! این‌ها را هم دارد، دختر پیامبر است، همسر مولی‌الموالی است، مادر ائمه‌ای مانند امام حسن و امام حسین و است، اس و اساس همه حضرات ائمه هدی و مادرشان، بی‌بی‌دوعالم است، اما ما می‌گوییم: فقط این‌طور نیست. او کسی است که عقول از معرفتش عاجز هستند و به این مطلب دست ‌پیدا نمی‌کنند که او کیست.

لذا شاید یک عده بگویند: مدام جلو می‌رویم و هر چه هم می‌رویم، می‌بینیم چیزی دستمان نیامد. اگر دو مطلب اخلاقی از ایشان می‌دانستیم که بهتر بود تا این مطالب که راجع به نور، حالت قدسیه و … است. درست است اتفاقاً چیزی گیرمان نیامده، اصلاً هدف ما همین است که بگوییم: چیزی از شناخت ایشان گیرمان نمی‌آید. اما اثبات این که چیزی از شناخت ایشان گیرمان نمی‌آید، خودش یک نوع روش است. یعنی اگر کسی گفت: شما چرا این‌قدر بیان می‌کنید که شناخت ایشان، محال است، باید همین را بگوییم. ضمناً من دارم فرمایشات اولیاء و بزرگان را که بسیار سنگین است، عرضه می‌دارم که خود این فرمایشات باید باز پایین آورده شود تا قابل درک باشد.

لذا هدف این است که برویم ببینیم ایشان شخصیتی است که با یک جلسه و دو جلسه و بیست و سی جلسه و … هم نمی‌توان به شناخت ایشان رسید. اما اگر این مطالب گفته نشود، برخی از این وهابیت ملعون یا تعدادی از اهل جماعت که به بی‌بی‌دوعالم معرفت ندارند، می‌گویند: شما دیگر خیلی بزرگ‌نمایی می‌کنید. چرا مدام فاطمیه می‌گیرید!؟ بیان می‌کنیم: این است، مگر فقط دختر پیامبر است!؟ خدا چیزی را به پیامبرش مرحمت فرمود که برای خودش بود. چون او قبل از خلقت هم بوده و انبیاء هم باید ایشان را می‌شناختند و به ایشان، ولو نسبی، معرفت پیدا می‌کردند، «وَ عَلَى‌ مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولی». لذا معرفت خود انبیاء هم نسبی است. اما ولو نسبی باید معرفت پیدا کنند. حالا خدا این‌قدر حبیبش را دوست داشت، او را در قالب انسانی آورد و به ایشان مرحمت کرد.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیچرا بی‌بی‌دوعالم را «انسیه الحوراء» نامیدند؟

آخرش هم که دیگر ماندیم که به ایشان چه بگوییم، می‌گوییم: انسیه الحوراء. انسیه الحوراء به این معنی نیست که ایشان، حوریه است. حوریه یک بند انگشت انسان مؤمن نمی‌شود، آن‌وقت این بانوی مکرمه را بگوییم حوریه است!؟ حوریه در باب مؤمنینی است که بهشت می‌خواستند، اما این‌طور نبود که آن مقام لقاء پروردگار را بخواهند و «إرجعی الی ربک راضیه مرضیه» باشند. لذا حوریه برای آن‌هاست، یعنی انسان‌هایی که اعمال صالح انجام می‌دهند، گناه انجام نمی‌دهند و حالا به بهشت می‌روند، آن هم در خانه هایی که برای هر مؤمنی موجود است و بیان شده کمترین آن، به اندازه کره زمین است، اما آن مقام حقیقت انسانیت را که عبدالله بشوند و متصل به پروردگار عالم شوند و به لقاءالله برسند، ندارند. لذا چیزهایی که در آن بهشت برای مؤمنین موجود است، باغ‌ها و میوه‌ها و شیرهایی نه مانند این شیرها، جویهای عسل نه مانند این عسل‌ها و … که یکی از آن‌ها هم حوری است.

لذا انسیه الحوراء منظور آن حوری نیست، آن حوری در استخدام مؤمن است و در سطح پایین است. این انسیه الحوراء چیز دیگری است و به نظر می‌آید مجبور شدند برای تفهیم به ما انسان‌ها که بالاخره در این جسم هستیم و به دنبال اسماء و گیر الفاظ هستیم، این‌طور بگویند و إلا چطور می‌شود این بانوی مکرمه را معرفی کرد!؟ این بانوی مکرمه‌ای که در موردشان بیان شده: تمام انبیاء در همه ازمنه و قرن‌های گذشته، باید نسبت به ایشان معرفت پیدا می‌کردند. بیان کردیم که حضرت در آن زمان جسمی نداشته که بخواهند معرفت پیدا کنند، لذا فقط مختص به انبیاء است.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیعامل تقویت نور انبیاء

کیست که باید انبیاء هم به معرفتش، ولو نسبی دست یابند!؟ انبیائی که عامل انعکاس نور معرفت‌اللهی هستند و این نور یا خورشید اگر نباشد، چشممان جایی را نمی‌بیند، رنگ نمی‌بینیم، اشیاء را نمی‌بینیم. بعد بگویند: شما که چشم داری، ببین. بعد می‌گویی: برق نیست که ببینم. پس آن کسی که اعمی است، نمی‌بیند، تو هم نمی‌بینی. تازه متوجه می‌شوی تا نور نباشد، با این که چشم داری و این سلطان بدن در وجودت هست و بینایی، اما اشیاء را نمی‌بینی. روز روشن، به این خاطر که آفتاب می‌زند، می‌بینی. شب هم به خاطر وجود این نورها که از انرژی درست شده‌اند، داری می‌بینی و إلا در تاریکی مطلق، اگر بگویند: این‌جا چند شیء است و چه رنگی هست؟ می‌گویی: نمی‌بینم که بگویم. چشم دارم، اما چون نوری نیست که انعکاس پیدا کند، لذا نمی‌بینم.

می‌گوید: مگر نمی‌گویی: عقل سلیم داری؟ پس بگو. می‌گویی: وحی نیست که متوجه شوم. وحی، نور است از طریق انبیاء برای ما که بفهمیم. مثل این که چشم دارم، اما بدون نور، وقتی تاریکی مطلق باشد، نمی‌توانم اشیاء را ببینم. وقتی نور انبیاء و معرفت وحی نباشد، چیزی نمی‌بینم.

حالا این انبیاء که عامل اتصال نور الهی برای مطالب معرفتی هستند، «اللَهُ نُورُ السَماواتِ وَ الأَرض»، این‌ها خودشان نیاز دارند به یک نور بزرگ‌تر که تقویت شوند. مثل این می‌ماند که باتری خودش قوه است و انرژی دارد. وقتی برق می‌رود، چراغ قوه را روشن می‌کنی. اما همین قوه‌اش را از انرژی می‌گیرد. یعنی اگر این را شارژ نکنی و در برق نزنی، خودش چیزی ندارد.

انبیاء، هدایت‌گر هستند و می‌توانند ما را هدایت کنند؛ چون حامل نور معرفت اللهی هستند که عقل ما را بارور کنند و عقل، به واسطه این نور وحی، معرفت را ببیند. اما همین انبیاء هم باید به یک نور دیگر متصل شوند. و إلا این‌ها هم مثل چراغ‌هایی مانند که در برق می‌زنند و وقتی برق می‌رود، این‌ها به خودی خود روشن می‌شود. چرا؟ چون از قبل از برق، انرژی کسب کرده‌اند و حالا این‌جا دارد نورافشانی می‌کند. حال انبیاء هم همین حال است. اگر از نیره الله، نوری را در آن قرون، کسب نمی‌کردند و آن معرفت نسبی را نداشتند، نمی‌توانستند مطلبی داشته باشند.

البته نفرمود: کنه معرفت، فرمود: معرفتها «وَ عَلَى‌ مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولی» یعنی امکان دارد نسبی باشد و برای یک نبی با نبی دیگر فرق کند. ابراهیم خلیلش که جد اعلای پیامبر عظیم‌الشأن است، نیاز به معرفت نور نیره الله دارد، منتها معلوم است ابراهیم خلیل بیشتر از همه، از این معرفت، بهره‌مند شده است. یک رسولی مانند عیسی‌بن‌مریم، مانند موسی کلیم، بیشتر است، اما دیگران کم‌تر است؛ چون نسبی است و صدر انسان‌ها متفاوت است. انبیاء هم همین حال را دارند.

پس یک معنی «وَ عَلَى‌ مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولی» این است: در گذشتگان هم استفاده می‌کردند، چه کسانی؟ جسمی برای بی‌بی‌دوعالم نبوده که استفاده کنند. پس معلوم می‌شود انبیاء از نیره الله استفاده می‌کردند و پیامبران اولوالعزمی که بیان کردیم، در روایت می‌فرمایند: «أُولُوا العَزمِ مِنَ الرُسُلِ سَادَهُ النَبِیِینَ وَ المُرسَلِینَ ‌ ‌ وَ عَلَیهِم‌ دَارَتِ‌ الرَحَى» اولوالعزم از رسل، آقایان همه انبیاء و رسولان هستند و همه آسمان‌ها و زمین بر محور آن‌ها مى چرخد. حالا این‌ها باید این مطلب را از جایی دیگر کسب کنند.

چرا بی‌بی‌دوعالم را انسیه الحوراء نامیدند/ حجّتی بر تمام حجج الهیحجتی بر تمام حجج الهی!

اما معنی ثانویه آن، که خیلی مهم است، این است: حضرات عصمت نیاز به یک عصمت‌الله الکبری دارند. لذا حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات الله و سلامه علیه) می‌فرمایند: «نحن حجه الله علی خلقه و أمنا فاطمه حجه علینا»، ما حجج خلق هستیم، حجت خدا بر روی زمین، ما هستیم – که حالا إن‌شاءالله این را در جلسه آینده توضیح خواهم داد – و مادرمان فاطمه، حجت است بر ما.

سؤال: انبیاء و رسل، برتر هستند یا ائمه هدی؟ معلوم است که ائمه هدی برتر هستند. بیان کردیم: تمام انبیاء و رسل، اگر ولایت امیرالمؤمنین و حضرات معصومین را نمی‌پذیرفتند؛ اصلاً نبی و رسول نمی‌شدند و اتفاقاً این روایت شریفه را اهل جماعت هم دارند و شافعی این را بیان می‌کند. پس معلوم می‌شود که انبیاء، محوری به نام ولایت دارند.

ما هم می‌دانید بدون امام اصلاً می‌بازیم و هیچ جایی نمی‌توانیم برویم. بدون امام، حرکت کردن، اصلاً محال است. امام که خیلی برتر است، سطح را پایین‌تر بیاوریم، به ما بیان کردند: «هلک من لیس له حکیم یرشده»، هلاک می‌شود آن کسی که حکیمی را نداشته باشد که او را ارشاد کند. نفرمودند: «هلک من لیس له عالم یرشده»، بلکه حکیم فرمودند؛ یعنی کسی که خدا حکمت را در قلبش وارد کرده باشد. تازه حکمت هم نسبی است.

حکیم، آن کسی است که زاهد در دنیا باشد و به دنیا و مافیهای آن دل نبندد و بداند که هر لحظه ممکن است ملک الموت بیاید، نه دل به عنوان ببندد، نه دل به مقام و منصب ببندد، نه … بیان کردم که اولیاء خدا مانند من و شما تا لحظه مرگشان در این دنیا هستند و زندگی می‌کنند، اما دل نمی‌بندند. حتی دل به همسر و فرزند نمی‌بندند. به امر خدا محبت می‌کنند. حتی به ما می‌گویند: به خلقخدا محبت کنید که بعد از عبادات واجبه، بالاترین عبادت، کمک به دیگران و دست دیگران را گرفتن می‌باشد. ولی آن هم به این خاطر است که خود خدا گفته است. خدا گفته: به همسرت مهربانی کن، چشم. به فرزندانت مهربانی کن، چشم. به همسایه‌ات مهربانی کن، چشم. با دوستانت مهربان باشد، چشم. همه‌ی این‌ها برای این است که خدا گفته است. اتفاقاً اولیاء خدا همین هستند، مهربانی می‌کنند و …، ولی اصلاً دل نمی‌بندند. لذا اگر فرزندشان در مقابل دین بایستد، معلوم است که دیگر شوخی ندارند و تمام شد. پس کسی که به دنیا دل نبندد، خدا حکمت را در قلبش ثابت می‌کند و حکیم می‌شود، «أثبت الله حکمه فی قلبه …».

آن‌وقت حجت خدا چه!؟ معلوم است او بالاتر است و ما باید داشته باشیم. آن‌وقت عالم نیازمند به این حجج خدا – که حالا إن‌شاءالله در جلسه آینده اشاره خواهم کرد – است، نه فقط انسان. یعنی انبیاء هم نیازمند آن‌ها هستند. وقتی می‌گوییم: مدار آسمان‌ها و زمین انبیاء هستند، معلوم است که این‌ها دیگر برترند.

حالا این‌ها می‌فرمایند: مادر ما، حجت است بر ما و یک معنی «وَ عَلَى‌ مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولی» این‌گونه بیان می‌شود که إن‌شاءالله توضیحاتش را در جلسه آینده بیان خواهم کرد.

حالا آیا واقعاً این مطالبی را که گفتیم، می‌فهمیم!؟ خیر، تازه می‌فهمیم که نمی‌فهمیم. این‌جاست که اگر انسان، خوب متوجه شود – که نمی‌شود – سر تعظیم فرود می‌آورد و همین که یک سلام به ایشان بدهد، حالش متغیر می‌شود. آن‌وقت است که انسان مدام می‌سوزد که چرا مردم درک نکردند. آن‌جاست که جرج جرداق مسیحی راجع به امیرالمؤمنین بیان می‌کند: ای کاش علی، در زمان ما بود، تا می‌توانستیم از او استفاده کنیم. حالا بی‌بی‌دوعالم چه کسی بود، اما مردم آن زمان نشناختند و آن مصائب و مطالب …

***

خداوند چرا احکام را وضع نمود؟+پاسخ حضرت زهرا

به گزارش خبرنگار سرویس اندیشه روضه نیوز ؛به مناسبت ایام فاطمیه در پرونده ویژه “زندگی زهرایی” به احادیث و روایاتی از کلام حضرت سیده نساء العالمین خواهیم پرداخت که افق های نورانی زندگی ایشان را برایمان روشن تر کند.

حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:

فَجَعَلَ الله ُ الاءیمانَ تَطهیرا لَکُم مِنَ الشرکِ وَالصلاهَ تَنزیها لَکُم عَنِ الکِبرِ وَ الزکاهَ تَزکِیَهً لِلنفسِ وَنَماءً فِى الرزقِ وَ الصیامَ تَثبیتا لِلاِخلاصِ وَ الحَج تَشییدا لِلدینِ وَ العَدلَ تَنسیقا لِلقُلُوبِ وَ طاعَتَنا نِظاما لِلمِلهِ وَ اِمامَتَنا اَمانا لِلفُرقَهِ وَ الجِهادَ عِزا لِلاسلامِ وَالصبرَ مَعُونَهً عَلَى استیجابِ الأَجرِ وَالأمرَ بِالمَعرُوفِ مَصلَحَهً لِلعامهِ وَ … ؛ .

… پس خداى متعال ایمان را براى پاک نمودن شما از شرک، و نماز را براى دور نمودنتان از کبر، و زکات را براى تزکیه نفس و توسعه روزى، و روزه را براى استوارى اخلاص، و حج را براى پایدارى دین، و عدالت ورزى را براى هماهنگى دلها، و فرمانبردارى از ما را براى نظم جامعه، و رهبرى ما را سبب امنیت از پراکندگى، و جهاد را براى عزت بخشى اسلام، و بردبارى در برابر مشکلات را کمکى در بدست آوردن پاداش، و امر به معروف را براى اصلاح جامعه قرار داد. 

[ الاحتجاج ، ج ۱: ۱۳۴٫]

***

سلمان هم از لباس ساده فاطمه زهرا تعجب کرد!

به گزارش خبرنگار سرویس اندیشه روضه نیوز ؛به مناسبت ایام فاطمیه در پرونده ویژه “زندگی زهرایی” به احادیث و روایاتی از کلام حضرت سیده نساء العالمین خواهیم پرداخت که افق های نورانی زندگی ایشان را برایمان روشن تر کند.

روزى حضرت فاطمه (علیهاالسلام) به محضر پیامبراکرم (صلى الله علیه و آله) آمدند و گفتند:

یا رَسُولَ الله ِ اِن سَلمانَ تَعَجبَ مِن لِباسى، فَوَالذى بَعَثَکَ بِالحَق نَبِیا مالى وَ لِعَلِى مُنذُ خَمسِ سِنینَ اِلا مِسکَ کَبشٍ نَعلِفُ عَلَیهِ بِالنهارِ بِعَیرَنا فَاِذا کانَ اللیلُ اِفتَرَشناهُ وَ اِن مِرفَقَتَنا لَمِن اُدمٍ حَشوُها لِیفُ النخلِ؛

یا رسول الله سلمان از لباس ساده من تعجب مى کند! قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است که زیرانداز شبانه من و على پوست گوسفندى است که روزها علوفه شترمان را بر روى آن مى ریزیم، و بالش ما نیز قطعه پوستى است که درون آن از لیف درخت خرماست.

[الدروع الواقیه: ۲۷۵٫]

***

اشعار فاطمی عارفه دهقانی

به گزارش روضه نیوز ؛شاید در ایام حزین فاطمیه، قلب ابری شما با شعر و غزل طوفانی شود و چشمانتان بارانی.روضه نیوز در ادامه اشعاری ناب از شاعر آئینی کشورمان «خانم عارفه دهقانی» را منتشر می کند.

استقبال فاطمیه

باید آیینه را قسم بدهم
صورتت را به من نشان بدهد
دیدن روی ماه تو, تنها
میتواند به من توان بدهد

رو گرفتی …خسوف شد …شبها
آه ! از سوزِ مانده  بر لبها
نفَسی زنده کن مرا  که فقط
میتواند دَمِ تو ،جان بدهد

اَنتِ روحُ الحیاهِ…لَم یَرضا
بعدَکِ جسمُنا عنِ الدنیا
دونَنا، لا تُسافِری زهرا !
کاش هجران، کمی امان بدهد

جز من و کودکان و سلمان و
دو سه یارِ “به حق-مسلمان”م
یک نفر نیست در مدینه به ما
برسد …آب دستمان بدهد

اینهمه زخم… آه… اینهمه زخم
رازهای تو بود و دَم نزدی
چاره سازِ علی…بگو چه کنم؟
کیست تا مَرهَمی نشان بدهد؟
.
.
“کمی آبِ روان بریز اسماء… .”
.
عذر میخواهم از همه سادات!
روضه ،سنگین شده…کسی باید
آبِ قندی به روضه خوان بدهد

اشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانی

باران گرفته است

یک خانه در این شهر، دیگر ” در ” ندارد!
دیگر مدینه ،عطرِ نیلوفر ندارد

آهسته و نم نم ببار ای ابر…امشب
اشکی برای شست و شو ،حیدر ندارد

آنجا که باید دل ز دریا شست، اینجاست
اینجا که چشمانش رمق دیگر ندارد

آرامتر ای کودکانم!  تا نفهمند
اینکه حسین بنِ علی، مادر ندارد

البته از گیسوی خاک آلودِ  زینب،
خواهند فهمید او نوازشگر ندارد

باران ، تمامِ کوچه را شسته حسن جان!
دیگر نشانِ خون و خاکستر ندارد

بعد از تو زهرا! در دهانها خواهد افتاد:
قرآنِ ناطق، سوره ی کوثر ندارد

ای کاش می مُردم! نمیدید بر “تن”
بابایتان “سر” دارد و “همسر” ندارد

اشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانیاشعار فاطمی عارفه دهقانی

نه سال عاشقی

تو مادری آن را که با داغت عجین باشد
خوشبخت شد آنکس که با تو همنشین باشد

ای مرجع تقلیدِ زنهای سبک پرواز
پلکی بزن که جانِ ما در آستین باشد

چادرسیاهت شب به شب پهن است و در هر روز
چادرنمازت آفتابِ سرزمین باشد

باید که دستی زد به این چادر…توسل جست
چون چادرت تفسیری از حبل المتین باشد

ارثیه ی نابت…حجابت سایه پرور شد
تا قامت ریحانه ها پنهان ترین باشد

در بندگی و همسری و مادری و علم
جز تو چه کس خیرُ النساء العالمین باشد

دستانِ تو چرخانده دستاسِ دو عالم را
“لولاک…” در مدحِ تو قطعا شرطِ دین باشد

نُه سالِ نوری ،عشق را در خانه جا دادی
تا در فراقت با امیر المومنین باشد

ای مادرِ آیینه و آب و گل و لبخند
ای کاش مانندِ تو یک زن ، اینچنین باشد.

***

غم‌نامه‌ای تقدیم به بانوی آب و آیینه

به گزارش روضه نیوز ؛فضای مجازی این روزها پر است از سروده‌هایی که شاعران در وصف حضرت زهرا س سروده‌اند. تعدادی از شاعران آیینی همزمان با آغاز ایام فاطمیه، جدیدترین سروده‌های خود را به این ایام و بیان سیره فاطمی اختصاص داده‌اند.

سیاوش امیری، از شاعران کشور، نیز جدیدترین سروده خود را به بانوی آب و آیینه هدیه کرده و برای انتشار در اختیار روضه نیوز، قرار داده است.

کاش می‌شد ز غُصّه‌هایت گفت

از ستـم‌هـا بـه آلِ پـیـغـمبـر ص

از تَعَدّی به حُرمتِ زهرا س
از تهاجم به همـسر حیدر ع

کاش می‌شد برای غـم‌هایـت
واژه‌ها را بـه ناله دعـوت کـرد

آنکه در کوچه چادرت بکشید
باید او را همیشه لعنت کـرد

بستـه بـر چادرت دَخیل آتش
مهرَبـانـی ز تـو بگیرد جان

آنکه آتـش بـه چـادرت اَفـکـَنـد
بیشرف بوده بی رَگ و وجـدان

دردِ پهلو و سِقطِ شش مـاهـه
بر تو باشد مـبـارک و مـیمـون

ای «شهیده» مادر سه شهید
بر تـو بـادا درودِ حق «اَبـرون»

کاش فهمی ز عمق فاجعه بود
بـه زبـان آید آن «دَر» و «دیـوار»

کاش هـنگـام روضـۀ گـل سرخ
خـون بـبـارد ز دیـده‌ام بـسیـار

ماهِ تـابـان و چـشمـۀ کوثر
ای که «هـِجدَه بهار»، پاییدی

و پـس از رحلـتِ رسولِ خــدا
بـس ستـم‌هـای ناروا دیـدی

آنکه پشت و پـنـاه مـولا ع بود
آن تویی مـادر شَبابِ بهشت

نام تو جاودانه فاطمه س جان
ز تو باید سرود گفت و نوشت

و «فَدَک» هم بهـانه شد بانـو
قـصدشان غَـصبِ قـدرتِ مــولا

تا علی ع را به خانـه بنشانند
کودتـایِ «سَقیـفِه» شد اجـرا
———-
اَبرون= گل همیشه بهار

****

شروع و پایان ایام فاطمیه چه زمانی است؟

به گزارش روضه نیوز مهر نوشت:درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) روایات مختلفی وجود دارد است و از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پیامبر(ص) بیان شده است. اما میان علمای شیعه، دو احتمال معتبر است: هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبر(ص) یا  نود و پنج روز بعد از رحلت ایشان.

بنابراین با توجه به رحلت پیامبر اسلام(ص) در بیست و هشتم صفر، بنا به روایت هفتاد و پنج روز، در مورخ سیزدهم تا پانزدهم جمادی الأوّل، شهادت حضرت زهرا(س) است و این ایام را فاطمیه اوّل می‌ خوانند اما بنا به روایت نود و پنج روز، شهادت حضرت زهرا(س) در سوم تا پنجم جمادی الثانی است و این ایام را فاطمیه دوم می‌ خوانند.

بنابراین؛ ایام فاطمیه جمعا ۶ روز می باشد، ۳ روز در ماه جمادی الاول و ۳ روز در ماه جمادی الثانی. فاطمیه اول از ۱۳ تا ۱۵ جمادی الاول است و فاطمیه دوم از سوم تا پنجم جمادی الثانی است.

شاید علت اینکه سه روز در هر ماه به عنوان روز شهادت آن حضرت(س) معرفی شده است به این دلیل است که این احتمال وجود دارد که ماههای قمری از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س)، ۲۹ روز بوده باشند، حال آنکه در صورت کامل بودن ماههای قبل، روز شهادت ۱۳جمادی الاول و یا سوم جمادی الثانی خواهد بود. چرا که طبق تقویم، حداکثر سه ماه قمری ۲۹ روزه و حداکثر ۴ ماه قمری ۳۰ روزه می توانند پشت سر هم قرار گیرند.

اما در عرف، به دهه دوم جمادی الاول، از دهم تا بیستم جمادی الاول که بنابر قول ۷۵ روز، شهادت آن بانوی بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطمیه اول و به دهه اول جمادی الثانی از اول تا دهم جمادی الثانی، که طبق قول ۹۵ روز، شهادت حضرت زهرا(س) در آن واقع شده است، دهه فاطمیه دوم گفته می شود.

باید توجه کرد که برگزاری عروسی در ایام فاطمیه اگر توام با معصیت و یا هتک حرمت به حضرت زهرا(سلام الله علیها) نباشد، اشکال ندارد اما برای مومنان سزاوار است که حرمت این ایام را پاس بدارند و از انجام کارهای شادی آفرین بپرهیزند.

پی نوشت:
مستفاد از رساله دانشجویی، ج۱۶(به نقل از: صراط النجاه آیه الله تبریزی، ج۵، س۵۲۱، و دفاترسایر مراجع)

شیعه آرت

السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی

دیدگاه کاربران ...

  1. لطفا قبل از ارسال سئوال یا دیدگاه سئوالات متداول را بخونید.
    جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
    دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

    دیدگاه خود را بیان کنید

    Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.