بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله
***
***
به انضمام :
انقلاب چگونه استحاله میشود؟
درنگی بر تهدیدهای درونی انقلاب در اندیشه استاد مطهری:
انقلاب چگونه استحاله میشود؟
مرتضی مطهری که به حقّ میتوان او را «مغز متفکّر انقلاب اسلامی» خواند، در کمتر از سه ماه پس از پیروزی انقلاب ایران، به شهادت رسید. او اگرچه در شهریور سال ۱۳۵۷، رسالهی بسیار غنی و فاخر «بررسی اجمالی نهضت اسلامی در صد سالهی اخیر» را نگاشت، اما زمان اندک حیاتش پس از انقلاب، به وی مجال نداد تا اندیشهها و تأمّلاتش دربارهی این انقلاب را به تفصیل و سرشار از جزییات بازگوید. در این مدّت، مطهری حدود بیست سخنرانی برپا کرد و در آنها به بیان موضع نظری و معرفتی خود دربارهی انقلاب اسلامی پرداخت، که این سخنرانیهای ارزشمند در کتابی با عنوان «آیندهی انقلاب اسلامی ایران» گرد آورده شده است. با این حال، هرگز نمیتوان ادّعا کرد که تفکّرات مطهری به دورهی پیشاانقلاب اختصاص دارد و دربارهی انقلاب اسلامی، از وی اثر درخور توجّهی نمانده است. کتاب «آیندهی انقلاب اسلامی ایران» اگرچه از لحاظ کمّی، محدود است و از لحاظ مضمونی نیز به تمام مسألههای انقلاب نپرداخته است، اما دربردارندهی نکتهها و لطایفی است که همچنان شایستهی تدقیق و غور هستند. در این اثر، وی در جایگاه یک «نظریهپرداز انقلابی» و همچنین «فعّال انقلابی»، دقایق فراوانی را دربارهی گذشته و حال انقلاب اسلامی بازگفته که هنوز، طراوت و رنگ تازگی به خود دارد و گویا ناظر به مسألههایی است که ما امروز با آنها دست به گریبان هستیم.
بر اساس این تلّقی از مطهری و اندیشههای انقلابیاش، میتوان مسألهی «صورت و سیرت انقلاب» را به وی عرضه کرد و از او پاسخ طلبید. مسألهی «صورت و سیرت انقلاب»، معطوف به یک خط و چالش بنیانبرافکن است که خواهناخواه، تمام انقلابها با آن روبرو هستند و آن عبارت است از وقوع تحوّل در ماهیّت انقلاب و استحاله شدن انقلاب با جود حفظ ظواهر و بقای امور شکلی و قالبی آن. بهطور کلّی، انقلابها پس از تحقّق، با دو تهدید روبرو هستند: یکی تهدیدی که معطوف به تمامیّت آنهاست و موجب براندازی اصل وجود انقلابها میشود، دیگری تهدیدی که معطوف به جوهر و سرشت انقلابها است و بیآنکه ساخت حقوقی و ظاهری آنها را دگرگون سازد، انقلابها را از ماهیّت و مضمونشان تهی میکند. مسألهی «سیرت و صورت انقلاب»، به تهدید دوم مربوط است. در این یادداشت، به تبیین همین مسأله، از زاویهی یاد شده میپردازیم.
آغاز تغییر از نیروهای انقلابی
مطهری، وضع ما را پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وضع انقلاب صدر اسلام پس از نازل شدن سورهی مائده در ماههای پایانی حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مطابقت میدهد. در آیهای از این سوره آمده است که مسلمانان پس از این، نباید از غیرمسلمانان بر خود بهراسند، بلکه از خداوند بهراسند که به سبب تغییر خودشان، آنها را دچار انحطاط نماید:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ(مائده: ۳)
امروز کسانى که کافر شدهاند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیدهاند. پس از ایشان مترسید و از من بترسید.
مطهری به این آیه اشاره میکند و آن را دربردارندهی اشاره به نوعی تهدید درونی برای جامعهی اسلامی میشمارد که از نیروهای انقلابی و بهطور کلّی، از درون جامعهی اسلامی برمیخیزد. هراس از خداوند به معنی هراس از سنّتهای اجتماعیِ قطعی اوست، و هراس از سنّتها نیز به معنی هراس از انحراف و کجروی خود است؛ زیرا سنّتهای الهی، قواعد کلّی و استثناءناپذیرند و خداوند، هیچ قوم و جامعهای را از آنها برکنار نمیداند و سرنوشت تمام اقوام و جوامع، در چارچوب آنها رقم میخورد.۱ در واقع، جامعهی اسلامی بر اثر وقوع انقلاب اجتماعی، به آنچنان اقتدار و عظمتی دست یافته که کافران از اضمحلال آن مأیوس شدهاند و از ناحیهی آنها، خطری مسلمانان را تهدید نمیکند، بلکه آنچه درخورتوجّه است و غفلت از آن میتواند جامعه را از مسیر اصلیاش منحرف سازد و انقلاب را با شکست و تلاشی روبرو گرداند، وقوع تغییرات ضدّ ارزشی در خود نیروهای انقلابی – یعنی مسلمانان- است. اگر مسلمانان از حقّ درگذرند و دچار انحراف و لغزشهای بنیادی شوند، خداوند به سبب مسلمانانیشان، از آنها نخواهد گذشت و از اجرای سنّتهای اجتماعی دربارهی آنها خودداری نخواهد کرد، بلکه مطابق رویّهای قطعی و تخلفناپذیر، با آنها همانگونه رفتار میشود که با سایر جوامع رفتار شده است.
انقلاب اسلامی ایران نیز که از لحاظ ماهیّت و غایات، پرتوی از نهضت انقلابی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، مشمول همین حکم میشود. انقلاب اسلامی ایران، به تعبیر امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه هدیهی غیبی و تحفهی الهی بود؛ یعنی با امدادهای غیبی و الهی به پیروزی رسید؛ بهطوریکه تحوّلات شگرفی که در عالَم درونی تودههای مردم رخ داد، همگی مستند به لطف خداوند متعال بود، اما با این همه، این انقلاب نیز از سنّتهای اجتماعیِ الهی گریزی ندارد. بنابراین، سرنوشت انقلاب اسلامی ایران نیز وابسته به طریق و جهتی است که نیروهای انقلابی در پیش میگیرند؛ چنانچه آنها بر طریق حقّ بمانند، همچنان از امدادهای خاصِ الهی بهرهمند خواهند بود، و اگر طریق باطل اختیار کنند، مبتلا به غضب الهی خواهند شد. پس آیندهی انقلاب آنگونه صورتبندی میشود که اقتضاء و لازمهی عملِ نیروهای انقلابی است. تعالی یا انحطاط انقلاب، امری نیست که از بیرون، بر انقلاب تحمیل شود، بلکه وابسته به چگونگی عمل نیروهای انقلابی است.
طبقهبندی نیروهای اجتماعیِ معارض
مطهری، معارضان و دشمنان را به سه دسته تقسیم میکند: غیرخودیهایی که دشمنیشان آشکار و علنی است و همگان میدانند که اینان قصد براندازی دارند؛ غیرخودیهایی که دشمنیشان ناپیدا و پنهان است و با وجود اینکه خود را در ظاهر، خودی مینمایانند، اما در پی اضمحلال ما هستند؛ و خودیهای بیبصیرت و ساده لوحی که هر چند قصد خیر و مساعدت دارند، اما حاصل عملشان همان است که غیرخودیها میپسندند.۲ میتوان گفت این سه دسته، همان «کافران»، «منافقان» و «مؤمنان ضعیفالایمان» هستند.۳
موضوع نفوذ و استحاله، در درجهی نخست به طبقهی منافقان باز میگردد؛ اینان هستند که با زیرکی و فریبکاری، خود را انقلابی نشان میدهند و به درون انقلاب و قدرت سیاسی برخاسته از انقلاب رسوخ میکنند، اما اغراض و مقاصد ضدّانقلابی را پی میگیرند و از پشت به انقلاب خنجر میزنند.
روش عمل و اقدام منافقان این است که حقایق و روح و باطن اسلام را از آن سلب میکنند و اسلام را به صورت یک پوستهی بدون هسته و مغز در میآورند، که در این حال، آن پوسته نیز باقی نخواهد ماند.۴ اینان تظاهر به اسلام و انقلابیگری میکنند تا امکان نفوذ برایشان فراهم شود و دیگران آنان را غیرخودی نخوانند، اما در دل، باوری به اسلام و انقلاب ندارند و اگر مجال فراهم گردد، به ساخت حقیقی و حقوقی ضربه میزنند. دشواری کار نیز از تشخیص همین «تظاهر» و «دوگانگی میان دعاوی و نیّات» ناشی میشود. هر اندازه تعداد خودیهای بیبصیرت بیشتر باشد، نیروهای منافق به هدفهای خود نزدیکتر میشوند و مسیر حرکتشان هموارتر میگردد. بنابراین، مبارزه با حماقت و بیبصیرتی، مبارزهی با نفاق نیز هست.۵ ناآگاهی و بیبصیرتی افراد، خطر بزرگی برای حیات و بقای یک جامعه است؛ چون دشمن میتواند بر این ضعف و نقص تکیه کند و جامعه را دچار بحران نماید.۶ اگر نیروهای منافق که در پی نفوذ و استحاله هستند، بدنهی اجتماعی و پایگاه مردمی نداشته باشند، بسیار آسانتر میتوان آنها را کنار زد و از جریان اصیل انقلاب، تصفیه و پاکسازی کرد، اما چنانچه آنها بخشهایی از جامعه را فریفته و به سوی خود جذب کرده باشند، کار بر ما دشوارتر شده و به مقدّمات و ملاحظات بیشتری محتاج خواهد بود.
عکس پوستری | میخواهند جمهوری اسلامی را استحاله کنند
نفوذ ایدئولوژیک و فکری به مثابهی یک تهدید نیز گاهی توسط نیروهای بیرونی و بیگانه انجام میگیرد و گاهی توسط نیروهای درونی و به ظاهر خودی. دشمن چون به چیزی کمتر از براندازی راضی نمیشود، قصد دارد در ایدئولوژی و منظومهی فکری ما رخنه پدید آورد و به این طریق، انقلاب را از درون دچار پوسیدگی و تهیمایگی و فروپاشی کند. اما نیروهای درونی به سبب اینکه مجذوب و شیفتهی ایدئولوژیهای بیگانه هستند، دست تصرّف و تعدّی به سوی ایدئولوژی انقلاب دراز میکنند۷ و البته پُرواضح است که حاصل کار هر دو، یکسان است؛ چه نیروهای بیرونی و چه نیروهای درونی، اصالت و خلوص انقلاب را از آن میزدایند و انقلاب را دچار اضمحلال معنایی و معرفتی میکنند، و چون قوام و داوام انقلاب بههمین امر وابسته است، ساخت حقیقی و معنوی انقلاب متلاشی میشود. در اینباره، رخنهی نیروهای داخلیِ مستحیل، بسیار آسانتر از رخنهی نیروهای بیرونی است، چراکه مرزبندی با دشمن خارجی و عقبههای آن، پُررنگ و برجسته است، اما این نیروهای شبهخودی، با ظاهرسازی و توجیههای انقلابی، بهراحتی میتوانند به موقعیّتهای حساس و کلیدی انقلاب نفوذ کنند و آرام و بیصدا و خزنده، انقلاب را استحاله نمایند. در واقع، انقلاب از این ناحیه بیشتر آسیبپذیر است و تجربههای عینی نیز مؤیّد همین نظر هستند. قلمرو میان انقلاب و ضدّ انقلاب برای همگان روشن است، اما قلمرو میان انقلاب و شبهانقلاب اینگونه نیست. شبهانقلاب، انقلاب بدلی و تقلبی است که تنها در پارهای از ظواهر و نهادها با انقلاب مشابه است، اما در ماهیّت، همان ضدّ انقلاب است. بنابراین، نیروهای شبهانقلابی در مقایسه با نیروهای ضدّ انقلابی، بهتر و راحتتر میتوانند هم در انقلاب نفوذ کنند و هم آن را استحاله نمایند.
چگونگی استحاله و تغییر سیرت انقلاب
مطهری در تحلیلها و اندیشههای انقلابی خود، به مسألهی روشهای استحاله و تغییر سیرت انقلاب نیز پرداخته است، و مگر ممکن است متفکّری تا به این حدّ نگران ماهیّت انقلاب باشد، اما دربارهی چگونگی مسخ و زوال آن اندیشه نکند و شگردها و سازوکارهای استحالهاش را نشناسد و نشناساند!؟ بهطور کلّی، مطهری معتقد است که ماهیّت اسلامی انقلاب ایران، از دو طریق دچار دگرگونی میشود: یکی «اسلام اقلّی»، دیگری «اسلام التقاطی».
اسلام اقلّی و عبور از ماهیّت انقلاب
اسلام اقلّی به این معناست که اسلام آیینی است که به یک سلسله عبادیّات و معنویّات فردی خلاصه میشود و فاقد نظامات اجتماعی در عرصههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است. مطهری تصریح میکند که فروکاهیدن اسلام به معنویّاتِ محض، خطاست؛ چراکه اسلام آیینی جامع است که تمام شؤون و ساحات زندگی انسان را در بر میگیرد.۸ بنابراین، انقلاب ایران به این معنی اسلامی نبوده است که حکومت پهلوی با معنویّات و عبادیّات مخالفت داشت و برای مثال، اجازه نمیداد مؤمنان به خداوند یگانه معتقد باشند و یا در مسجد، نماز برپا کنند. نسبت به این قلمروهای معنویِ
محض، نه تنها مخالفتی در کار نبود، بلکه محمدرضا پهلوی تلاش میکرد با تظاهر به معنویّت فردی، مردم را بفریبد و خود را دیندار نشان دهد. محلّ نزاع در انقلاب ایران، «اسلام» ی بود که مشتمل بر احکام اجتماعی است و برای سیاست و فرهنگ و اقتصاد، نظامهای خاصی را پیشنهاد میکند. (و جامعه نیز آنگاه اسلامی است که به نوع اسلام تن دردهد و به اسلام در عرصهی اجتماع متعهّد باشد) بر این اساس، انقلاب اسلامی هنگامی دچار استحاله و تغییر سیرت میشود که اسلام، به «اسلام معنوی و عبادیِ محض» منحصر شود و «اسلام اجتماعی» – و یا طبق اصطلاح رایج، اسلام سیاسی – نادیده گرفته شود. اسلام اجتماعی، ماهیّت انقلاب ایران را تشکیل میدهد، پس عبور از آن به معنی زوال و فروپاشی ماهیّت این انقلاب است.
اسلام التقاطی و عبور از ماهیّت انقلاب
سازوکار دیگر برای فرسودن و زائل کردن ماهیّت انقلاب اسلامی، گرایشهای التقاطی است. در اینجا، «التقاط» به این معنی است که آموزههای حقّ اسلام با آموزههای باطل مکاتب دیگری آمیخته میشود و یک مکتب چندپاره و متشتّت ایجاد میگردد که در بخشهایی از مضامین خود، وابسته به اسلام است و در بخشهایی دیگر، وابسته به مکاتب دیگر. ممکن است برخی نیروهای انقلابی، جذب مکتبها و ایدئولوژیهای دیگر شوند و این مجذوبیّت و فریفتگی موجب گردد که آنها اسلام را از منظر این مکتبها بنگرند و آن را مطابق اقتضائات و آموزههای این مکتب، تفسیر کنند. در این صورت، «خلوص» و «استقلال» ایدئولوژی اسلامی از دست میرود و اسلام به یک «ایدئولوژی التقاطی» تبدیل میشود که از هر مکتبی، خوشهای برگرفته و به خود افزوده است و یا بهطور کلّی، در پرتو روح مکتب بیگانه، معنا شده است.
در دهههای چهل و پنجاه شمسی، مطهری به صورتی گسترده با این چالش دست به گریبان بود. در آن دوره که نهضت اسلامی در حرکت به سوی انقلاب بود، بعضی از نیروهای انقلابی به «ایدئولوژی مارکسیستی» گرایش یافتند و چون نمیتوانستند از «ایدئولوژی اسلامی» دست بکشند، به التقاط رو آوردند و «تفسیر مارکسیستی از اسلام» عرضه کردند. آنها اسلام را به مثابه یک متن بیجان و سیّال و فاقد روح قلمداد کردند که میتوان هرگونه «برداشت» و «تفسیر» ی را به آن تحمیل نمود. آنها قائل بودند که مارکسیسم، علم مبارزه است، اما اسلام نیز همان سخن مارکسیسم را تکرار میکند و معارض با آن نیست، بلکه خوانش مارکسیستی از اسلام، عین اسلام است. در مقابل، مطهری ضمن اینکه تفاوتهای ایدئولوژی اسلامی را با ایدئولوژی مارکسیستی برمیشمرد و ثابت میکرد معارف و آموزههای اسلام، با مارکسیسم قابل جمع نیست، تصریح میکرد که گرایش نیروهای انقلابی به مکتبهای بیگانه، «استقلال مکتبی» را از انقلاب سلب میکند۹، این یک «خطر بزرگ» است۱۰؛ زیرا اگر انقلاب اسلامی، بر مکتب مستقل خود – که اسلام است- تکیه نکند و دچار التقاط شود، به نتیجه و ثمر نخواهد رسید و شکست خواهد خورد.۱۱
مطهری تأکید میکرد که غرب در پروژهی «استعمار فرهنگی»، در پی بدبین کردن شرق اسلامی به اندوختهها و داشتههای فرهنگیاش است۱۲ و از طرف دیگر، جامعهای که استعمار فرهنگی(فکری) را بپذیرد، استعمار سیاسی و اقتصادی را نیز خواهد پذیرفت؛۱۳ چراکه استعمار فرهنگی، حس و روحیهی استقلالخواهی را از آنها میستاند و «وابستگی» و «دنبالهروی» و «تقلید» را موجه میسازد. از اینرو، غرب از بیداری شرق اسلامی در اثر کشف «منِ» اسلامیاش بیم دارد.۱۴ وی در عمل نیز، در همین چارچوب حرکت میکرد، چنانکه برای مثال معتقد بود دموکراسی در معنای غربی با دموکراسی در معنای اسلامی، متفاوت است و ما نمیتوانیم «دموکراسی غربی» را که ریشه در جهانبینی سکولار و مادّی دارد، بپذیریم؛۱۵ و یا اینکه آزادی در معنای غربیاش با اسلام تعارض دارد و کسانیکه قصد دارند «آزادی غربی» را جزء ماهیّت انقلاب قلمداد کنند و برای انقلاب، قائل به چنین ماهیّتی باشند، به انقلاب خدمت نمیکنند؛۱۶ و در نهایت، اینکه میان ایدئولوژی اسلامی و ایدئولوژی سوسیالیستی، شباهتها و همگونیهایی وجود دارد، اما چون تفاوتها و افتراقات زیادی نیز وجود دارد، نباید از اصطلاح «سوسیالیسم» برای اشاره به آموزههای جمعگرایانهی اسلام استفاده کنیم.۱۷
چه باید کرد؟
تأمّلات مطهری بههمین نقطه پایان نمییابد، بلکه او به تجویزها و توصیههایی نیز دست یافت که بهگونهای اجمالی و مختصر، آنها را در اختیار ما نهاده است. او در ابتدا، سلسله قواعدی را دربارهی انقلاب مطرح میکند که زیرساخت تحلیلش را تشکیل میدهد. قاعدهی نخست این است که صیانت از انقلاب، از ایجاد آن دشوارتر است.۱۸ انقلاب از جمله واقعیّتهای اجتماعیِ کمیاب و نادری است که وقوع آن متوقف بر تحقّق شرایط گوناگونی است. با این حال، مطهری میگوید نگهداری از انقلاب از انقلاب کردن دشوارتر است. در واقع، هر چند ایجاد انقلاب، سخت و دیریاب و پیچیده است، اما در پایان یک روند تاریخیِ قهرآمیز، ممکن است انقلاب واقع گردد و نظم اجتماعی دگرگون شود، و این حالت، نقطهای و دفعی است. از طرف دیگر، در برههی انقلابی، نیروهای اجتماعی به سبب وجود دشمن مشترک، متّفق و همداستان هستند و هیجان و حرارت مبارزه و انقلابیگری، اختلافات و شکافها را پنهان نگه میدارد، ولی پس از وقوع انقلاب، دیگر با یک پدیدهی نقطهای و دفعی روبرو نیستیم، بلکه انقلاب و خطّ انقلابی باید تداوم یابد و تثبیت شود و این محتاج مقاومت در برابر انواع عواملی است که در طول زمان، به انقلاب هجوم آورده، و قصد فروپاشی یا استحاله را دارند. از اینروست که نگهداری انقلاب، این اندازه مشقّتبار و طاقتفرسا میشود.
قاعدهی دوم این است که انقلاب، «تجزیهپذیر» نیست؛ یعنی نمیتوان انقلاب را در دو یا چند جهت متفاوت، به حرکت درآورد؛ به این معنی که نمیتوان هر بخشی از انقلاب را بهعنوان «سهم»، به یک جریان فکری و سیاسی داد تا مزد مبارزات آنها در طول نهضت پرداخته شود و همگان در انقلاب، شریک باشند.۱۹ انقلاب اسلامی، واقعیّتی «واحد» و «یکپارچه» است و حرکت آن نیز باید در راستای ماهیّتش باشد. انقلاب اسلامی، دو یا چند ماهیّت ندارد، بلکه ماهیّت آن اسلام است و اسلام، ایدئولوژیهای سکولار – از جمله ایدئولوژی مارکسیستی – را برنمیتابد. پس هواداران ایدئولوژیهای سکولار نمیتوانند با انقلاب اسلامی همراهی کنند و مدعی برخورداری از سهمهای مدیریتی در آن باشند. یک انقلاب با دو یا چند ایدئولوژی، چند صباحی بیش دوام نخواهد آورد و یا دستکم، به یکی از دو یا چند جهت ایدئولوژیک، خواهد غلتید و خود از تنش و تلاطم ایدئولوژیک رها خواهد کرد.
مطهری از این قواعد نتیجه میگیرد که راه آیندهی انقلاب، به واسطهی شناخت «ماهیّت» آن مشخص میشود،۲۰ و انقلاب آنگاه دوام مییابد و حفظ میگردد که نیروهای انقلابی، به درستی ماهیّت آن را بشناسند؛۲۱ چراکه نمیتوان از انقلابی حفاظت کرد و به آن تداوم بخشید که ماهیّتش بر ما مجهول است. وقتی ماهیّت انقلاب بر ما مجهول باشد، ما نمیتوانیم دریابیم که آن استحاله و تغییر سیرت روی داده است یا خیر. بنابراین، گام نخست عبارت است از شناخت «ماهیّت انقلاب». «استحاله» و «تغییر سیرت» انقلاب اسلامی به چه معناست؟ به بیان دیگر، ماهیّت و سیرت انقلاب اسلامی چیست که ممکن است دچار استحاله و تغییر شود؟ این پرسش از لحاظ منطقی، بر پرسش از چگونگی استحاله و تغییر سیرت انقلاب اسلامی، تقدّم دارد و تا دربارهی آن قضاوتی انجام نگیرد، نمیتوان به پرسش دوم پاسخ گفت. بر همین اساس است که وی میگوید تحلیل واقعیّت اجتماعیِ گذشته و کنونی، مهندسی واقعیّت اجتماعی را در آینده، ممکن و هموار میسازد.۲۲ غرض از شناخت ماهیّت انقلاب این است که «راه» از «بیراهه» بازشناخته شود تا نیروهای نفوذی و فرصتطلب نتوانند «ایدئولوژی اصیل انقلاب» را بربایند و «ایدئولوژیهای تقلّبی و بَدَلی» را جایگرین آن گردانند. اگر چنین درک و شناختی در نیروهای انقلابی وجود داشته باشد، خواهند توانست سَرِه را از ناسَرِه تشخیص دهند و اجازه ندهند، انقلاب از «راه مستقیم» به «راههای انحرافی» سوق داده شود. پس اساسیترین کار برای جلوگیری از استحاله و تغییر سیرت انقلاب، کسب شناخت حکیمانه و متعمقانهای است که در ادبیات اسلامی، «بصیرت» خوانده میشود. در سایهی بصیرت نیروهای انقلابی است که میتوان به ماهیّت انقلاب، تداوم و استمرار بخشید و راه نفوذ اغیار و نامحرمان به درون انقلاب و تلاش آنها برای استحاله و تغییر سیرت انقلاب مسدود نمود.
پینوشتها:
۱. مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، تهران: صدرا، ص ۵۷- ۵۵.
۲. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج۷، ص ۲۰۲.
۳.همو، پانزده گفتار، ص ۱۲۶- ۱۲۵.
۴. همان، ص ۳۱۳.
۵. همان، ص ۱۵۸.
۶. همو، آشنایی با قرآن، ج ۴، ص ۳۶- ۳۵.
۷. همو، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۹۳- ۹۲.
۸. همان، ص ۶۷ و ص ۷۰ و ص ۱۲۶ و ص ۱۲۹- ۱۲۸.
۹. همان، ص ۱۶۵.
۱۰. همان، ص ۱۶۶.
۱۱. همان، ص ۱۶۷.
۱۲. همان، ص ۱۳۷.
۱۳. همان، ص ۱۳۸- ۱۳۷.
۱۴. همان، ص ۱۴۱.
۱۵. همان، ص ۱۴۰ – ۱۳۹.
۱۶. همان، ص ۱۴۶.
۱۷. همان، ص ۱۴۱- ۱۴۰.
۱۸. همان، ص ۵۹- ۵۸.
۱۹. همان، ص ۸۵- ۸۳.
۲۰. همان، ص ۸۳.
۲۱. همان، ص ۵۹ و ص ۱۲۹.
۲۲. همان، ص ۱۱۷.
***
جهانی شدن و استحاله فرهنگ بومی
نزاع بین دو فرهنگ غربی و اسلامی در طول تاریخ، ادامه داشته است . گسترش سریع اسلام تا قلب اروپا، تاب تحمل را از پاپ ها که به مسیحی کردن جهان می اندیشیدند، ربود، و آنان را به افروختن جنگ های ۱۷۴ ساله صلیبی تشویق کرد . پایان جنگ با شکست اروپا همراه بود، ولی آنان از فرهنگ و علم و دانش مسلمین بهره ها بردند و بدین سان پایه های تمدن صنعتی خود را بر اساس آن، پی ریزی کردند . هنگامی که انسان غربی از سلطه کلیسایی قرون وسطایی رهایی یافت، در پی ایجاد بهشت، بر روی زمین به استعمار ماورای اروپا پرداخت . تحولات نو و جدید قرن ۲۰ که در شکل دو جنگ جهانی و پیدایش سوسیالیسم متبلور گشت، فقط شکل استعمار را تغییر داد، و اهمیت کاربردی وسیع انرژی نفت، شوق غربیان را بر انگیخت، تا به استحاله فرهنگ های بومی در فرهنگ غربی همت گمارند . ویژگی های ممتاز جهان اسلام از حیث معادن، موقعیت استراتژیک و جغرافیایی و خاصه دارا بودن نفت، آن را از قدیم الایام، کانون توجه غرب قرار داده است، و ایران، علاوه بر دارا بودن آن ویژگی ها، در سال های اخیر از اهمیت ام القرای اسلامی نیز برخوردار شده است . نقشه های دشمنان اسلام در شکل طرح های نو با پشتوانه مالی و حمایتی دولت ها علیه اسلام بی وقفه ادامه دارد . این نقشه ها حاکی از فکر و اندیشه رهبران غرب برای نابودی اسلام است; اما آنچه تهاجم غرب را در این موقعیت زمانی تشدید کرده است، نابودی کمونیسم و احیای مجدد تفکر اسلامی است . بی تردید گسترش نظم نوین جهانی یا همان جهانی شدن به زعامت آمریکا، بیشتر بر استحاله فرهنگی جهان ماورای آمریکا استوار است; چرا که حوزه فرهنگ بیش از سایر حوزه ها، در سیطره نفوذ آمریکا قرار دارد .
جنگهای صلیبی
نفوذ کلیسا که در اروپای قرون وسطایی روز به روز بیشتر میشد، حس جاه طلبی روحانیون مسیحی را به جایی رساند که بخواهند، تمام دنیا را تابع مذهب خود سازند، اما در برابر خود قوای اسلام را می دیدند که تا قلب اروپا، یعنی تا اسپانیا پیش آمده و ایتالیا و استانبول نیز، محل تلاقی دو ارتش گردید . وحشت و ترس پاپ های مسیحی از مسلمانان که با برهان و دلیل و کوشش های علمی، نه به زور شمشیر، به آن حد از توان و قدرت رسیده بودند، آنان را واداشت برای حفظ سلطه خویش دست به اقدامی عملی بزنند . نطق پاپ دوربان دوم در سال ۱۱۰۵ میلادی، که خطاب به اروپاییان می گفت: «فرزندانم فریادهای قسطنطنیه که سنگر مسیحیت در برابر ترک هاست و ناله ستمدیدگان اورشلیم، در گوش من پیچیده است » آتش جنگ هایی را برافروخت که شعله های آن به تمام کشورهای ساحلی مدیترانه کشیده شد . این جنگ ها که به علت صلیب هایی که سربازان، به عنوان نشان با خود حمل می کردند، به جنگ های صلیبی معروف شد، ظاهرا به منظور استرداد بیت المقدس آغاز گردید و در هشت مرحله، تا سال ۱۲۷۰ میلادی، ادامه یافت.
پیروزی مسیحیان در طی دهه های اول این نبرد ۱۷۴ ساله، با دزدی و غارت، بی رحمی و شقاوت، کشتارهای عظیم و هولناک، وحشی گری های حیرت آور و آتش زدن مساجد و خانه ها همراه بوده است . این اعمال از سوی مردم و سربازانی صورت می گرفت که خود را پیرو حضرت مسیح (ع) می دانستند . آنان جسارت را به جایی رساندند که سپاهی را در سال ۱۱۸۶ میلادی، برای ویران نمودن کعبه گسیل داشتند، و این نقطه عطفی شد که مسلمانان، به غیرت آمده و سرنوشت جنگ را با پیروزی های خود و نجات بیت المقدس عوض کردند . مسلمانان در این هنگام به خلاف مسیحیان صلیبی با مردم شهرهای فتح شده و اسراء و زنان و پیران و . . . با رافت و ملاطفت اسلامی برخورد کردند . صلیبون شکست خورده، نهایتا عقب نشینی نمودند و بیت المقدس همچنان در دست مسلمانان، صاحبان واقعی آنان باقی ماند . اما علی رغم این شکست، صلیبون پیروزی علمی و غنیمت عظیم فرهنگی برای مردم خود به ارمغان بردند، پیشرفت های مسلمانان در علوم، بهداشت، صنعت، معماری، شیوه های درست کشاورزی و تجارت، ترقیات علمی در تاریخ و جغرافیا، هنر و دست آورد پیروزی صلیبون برای مردم اروپا بود، و دقیقا همین دست مایه ها، پایه های توسعه اقتصادی و اجتماعی غرب را استوار ساخت . این سؤال همچنان باقی است که آیا اکنون، پس از توسعه اقتصادی و اجتماعی غرب، تقابلی در جریان هست یا نه؟ این همان پرسشی است که در صدد پاسخ به آن، هستیم .
جنگهای صلیبی جدید
قبل از رنسانس، انسان غربی برای دور ماندن از بحران درون ایدئولوژیکی، به جنگ با جهان اسلام، به عنوان ملاطی برای حفظ انسجام خویش تمسک جست . این تنها راهی بود که فرا روی آنان قرار داشت; زیرا تسلط کلیسایی قرون وسطایی، اروپاییان را از رشد و توسعه دور نگاه داشته بود، و اروپاییان که در ایدئولوژی و توسعه اقتصادی از مسلمانان عقب افتاده بودند، جنگ همه جانبه با مسلمانان را مایه دوام و قوام خود قرار دادند . هنگامی که دریافتند ایمان مسلمین با جنگ قوی تر، و سلطه بر آنان مشکل تر می گردد، به تهاجم فرهنگی روی آوردند.
بعد از رنسانس، انسان غربی بعد نظری جهان بینی خود را رها کرد و به دنبال انسان مداری و دنیاگرایی روان شد . آرمان نهایی او دست یافتن به بهشت نادیده کلیسا نیست، بلکه ایجاد بهشت در روی زمین است . برای عینیت بخشیدن به آرمان خویش، دست به کار استخراج و استثمار گردید . کلیسا که به دلیل ضعف محتوای درونی خود (به علت تحریفی که در آن صورت گرفته است) و عدم توانایی و پویایی همراهی مسیحیت با شرایط جدید زمانی، رنج می برد، چاره ای جز همراهی با سران حکومت های غربی ندارد . شاید بدین وسیله ستون های سنگی کلیساها برای مدتی دیگر قداست خود را حفظ نمایند، و انگیزه قدرت طلبی پاپ ها و کشیش ها بدین سان ارضاء شود . غربیان که به رفاه اجتماعی می اندیشیدند، به زودی منابع خود را که به استخراج آن مشغول شده بودند، ناکافی دیدند و چاره ای جز دست یابی به منابع بکر جهان دیگر ندیدند . کلیسا هیات تبشیری خود را برای نیل به این مقصود در اختیار آنان قرار داد . بهره کشی از زمین و انسان ها در خارج از مرزهای اروپا آغاز گردید . دوام و قوام این استعمار بستگی به تحقق یک پیش شرط داشت، و آن فرهنگ زدایی ملل ماورای اروپا بود . این بدان معنا نیست که غرب هر کجا قادر باشد، دست به کشتار نمی زند . جنگ نظامی و تهاجم فرهنگی دو تیغه یک قیچی هستند که غرب به مقتضای زمان، جداگانه و یا تواما از آن بهره می برد . «کشتار مسلمانان بوسنی و هرزگوین در قلب اروپا، و فلسطین کشی در قلب خاور میانه، دلیل روشنی بر سیاست اسلام زدایی آنان است .» (۱) زیرا اسلام است که دشمن بالفعل و بالقوه توسعه اقتصادیی است که فقط بر پایه مادیات بنا نهاده شده است .
استعمار نو و تهاجم فرهنگی
پیدایش سوسیالیسم و برپایی دو جنگ جهانی و بالندگی نفت، فقط شکل استعمار را دگرگون کرد، فرمول سنتی توسعه که در آن انرژی در وسعت امروزی اهمیتی نداشت، جای خود را به الگوی جدید داد . توسعه در مفهوم جدید، دارای دو رکن سرمایه و انرژی است . امروزه توسعه اقتصادی که جزو اهداف و وظایف اصلی حکومت هاست، به دو شکل حفظ توسعه و کسب توسعه، به ترتیب هدف جهان غرب و جهان سوم در آمده است . این تضاد همواره موجب بحران های جدی در دهه های اخیر بوده است; زیرا بحران سرمایه و بحران انرژی، موجب بحران اقتصادی است که بازتاب آن در شکل بحران های نظامی و سیاسی جلوه کرده است . این چهار بحران، در یک بحران کلی تر به نام بحران ایدئولوژیک شناورند; چرا که توسعه در نهایت، خود وسیله و ابزاری برای تحقق آرمان ها و ایده آل های هر ملتی به شمار می رود . در واقع ایدئولوژی و جهان بینی است که به انسان می گوید، تو از کجا آمده ای و به کجا خواهی رفت، و در فاصله این دو نقطه مبدا و مقصد، چه باید انجام دهی، و لذا نقش ایدئولوژی در تعیین نوع توسعه بسیار مهم است.
سرمایه در فرمول جدید توسعه، در اختیار غربیان قرار دارد; اما غرب برای حفظ توسعه اقتصادی چند درصدی خود، به انرژی نفت که در جهان سوم خصوصا جهان اسلام قرار دارد، بسیار نیازمند است . رشد افکار عمومی که به برکت عصر ارتباطات محقق شده است، امکان استعمار کهن را از بین برده است; ناگزیر باید به شیوه های جدید متمسک گردند تا انرژی کافی خود را که ضریب همبستگی آن با توسعه، مستقیم و اجتناب ناپذیر است، فراهم آورد . مؤثرترین شیوه، راهی جز استعمار فرهنگی نیست; زیرا، هرگاه غرب با سوء استفاده از گرایش طبیعی انسان ها به لذات آنی و زودگذر دنیوی، غرب را محل غارت از قیدهای انسانی و اغنای هوس های حیوانی، جلوه دهند، بی تردید، هیچ مانعی برای غارت مدرن منابع انرژی جهان اسلام وجود نخواهد داشت.
ویژگیهای جهان اسلام
کشورهای اسلامی در تولید و صادرات برنج، پنبه، نیشکر، قهوه، توتون، زیتون، کائوچو، کنف، فسفات و . . . در ردیف کشورهای ممتاز جهان قرار دارند . از سویی دیگر نواحی مرغوب کشت جو، بهترین مزارع چای، ۳% کل جنگل های جهان را نیز در اختیار دارند، که کاربرد هر یک، بخصوص پنبه و کائوچو و چوب در منسوجات و لاستیک سازی و صنایع چوب، بسیار متنوع و متعدد است . کشورهای اسلامی پاکستان، مصر، اندونزی، یمن، ترکیه، تونس، مالزی، بنگلادش، مراکش، آفریقای شمالی، آسیای جنوب شرقی و سایر دول آسیایی و آفریقایی مسلمان به ترتیب در شاخص های فوق قرار دارند . کشورهای اسلامی که در جنوب شرقی و غربی آسیا، آفریقای شمالی و غربی، صحرای شمال آفریقا، شبه قاره هند و ماوراء النهر، به صورت یک کمربند به دور جهان غرب، از جزایر میلانئو تا جزایر قناری، به طول ۱۸۰۰۰ کیلومتر قرار گرفته اند، دارای ذخیره انسانی حدود ۱۵۰۰۰۰۰۰۰۰ نفریاند. به بیان دیگر، ۲۳% کل جمعیت جهان و ۲۵% خاک جهان را در اختیار دارند . رشد میانگین بیش از ۵ درصدی جمعیت جهان اسلام، نگرانی های جدی در جهان غرب پدید آورده است . افزایش جمعیت مسلمان در آسیای جنوب شرقی، چنان شگفت انگیز است که تبعیت جمعیت بر خلاف معمول، از خاک است.
اهمیت جهان اسلام وقتی مهم تر جلوه گر می شود که از چهارده نقطه استراتژیک و گذرگاهی جهان، کانال سوئز، بسفر، داردانل، تنگه هرمز، جبل الطارق، باب المندب و تنگه مالاکارا در اختیار دارد . اهمیت این تنگه ها آن قدر زیاد است که به عنوان مثال، در اهمیت جبل الطارق بیان کرده اند که اگر زمانی مسدود شود، جهان به قرون وسطا بر می گردد، و این در حالی است که ویژگی های فوق بدون اهمیت استراتژیک نفت بیان شده است.
انرژی و جهان اسلام
در طول پس از رنسانس، لااقل یکی از ارکان توسعه کهن و جدید اقتصادی غرب، در جهان اسلام قرار داشته و دارد . دستیابی و بهره وری از معادن و منابع انرژی که به ترتیب در فرمول قدیم و مدرن توسعه غربی، از جایگاه ویژه و ممتازی برخوردار است، در جهان اسلام قرار دارند . امروزه حفظ و کسب و گسترش توسعه، به میزان مصرف انرژی بستگی تام و مستقیم دارد . نفت با سه هزار ماده اولیه و هشتاد هزار مصنوعی که از آن به دست می آید، مهم ترین نوع انرژی به شمار می رود . تفاوت در الگوی مصرف انرژی غرب، در سال ۱۹۱۳ و ۱۹۹۰ و نیز مصرف سرانه آن، مؤید این اهمیت بلامنازع، از یک سو، و نقش مهم انرژی نفت در توسعه اقتصادی غرب، از سوی دیگر است .
الگوی مصرف غرب در سال ۱۹۱۳: نفت ۶% + ذغال سنگ ۹۰% + گاز ۲% + آب ۲% + اتم ۰ . %
الگوی مصرف غرب در سال ۱۹۹۰: نفت ۴۰% + ذغال سنگ ۲۵% + گاز ۲۰% + آب ۷% + اتم ۸ . %
همچنین مصرف سرانه کانادا، آمریکای شمالی، اروپا، ژاپن به ترتیب ۶۴، ۵۷، ۶۰ و ۲۵ بشکه است; در حالی که مصرف سرانه نفت در پاکستان و ایران ۱ و ۶ بشکه است . نسبت بین انرژی و ذخائر موجود نیز نمایان گر نیاز رو به رشد غرب به انرژی نفت است . آمریکا ۲۶%، اروپا ۲۵% و ژاپن ۹% نفت جهان را استفاده می کنند . در صورتی که ۱۵% جمعیت جهان را دارا هستند . ۴۰% مابقی نفت جهان به مصرف ۸۵% جمعیت دنیا می رسد . از طرف دیگر آمریکا ۴% و اوپک به تنهایی ۸۰% ذخائر نفتی جهان را در اختیار دارند که سهم پنج کشور اسلامی عضو اوپک حوزه خلیج فارس ۶۰% است، (عربستان ۲۰%، ایران، عراق، کویت و امارات متحده عربی هر یک به تنهایی ۱۰). %لذا دارندگان ۲۰% ذخایر جهانی نفت، بیش از ۶۰% نفت جهان را مصرف می کنند . شمال آفریقا، آسیای جنوب شرقی و غربی که جزیی از جهان اسلام به شمار می روند، دارای ۷۰% ذخائر نفتی جهانند . با فرض پایان یافتن عمر نفت، جهان اسلام با توجه به موقعیت جغرافیایی که از آن برخوردار است، واجد انرژی های مدرن، چون انرژی خورشید، باد، امواج و اورانیوم به میزان قابل توجهی خواهد بود . این در صورتی است که ۶۵ % کل ذخایر گازی جهان، که دارای عمر طولانی تر از نفت است، در جهان اسلام قرا دارد و لذا توجه جدید غرب به جهان اسلام بر مبنای استفاده از منابع عظیم نفتی، گازی و معدنی استوار است .
نقش ایران اسلامی
ایران در فرمول کهن و جدید توسعه غرب، نقش بارزی داشته است . هجوم غرب به ایران که بعد از عصر قاجار روند رو به رشدی گرفت، بیان گر اهمیت ایران در این باب است . ایران دارای معادن مهم ذغال سنگ، بزرگ ترین معادن اورانیوم در خاورمیانه، غنای آبزیان و نمک ها، و دارای یکی از سه ذخیره بزرگ مس جهان است . آهن و مس ایران دارای عیار بسیار بالایی است، از سویی دیگر، فرش و خاویار ایران، دو کالای مهم صادراتی ایران به شمار می روند که دارای اهمیت جهانی است . ایران بعد از عربستان و لیبی، وسیع ترین، و بعد از ترکیه پر جمعیت ترین کشور خاورمیانه است . وسعت زیاد، ایران را دارای معادن و منابع وسیعی کرده است که بسیاری از آنها هنوز در دل خاک آرمیده است . اهمیت ویژه ایران در عصر حاضر و در فرمول جدید توسعه اقتصادی غربی از دو جهت ذیل است که به روشنی پیوند آشکار و جدا نشدنی آن را با ویژگی های جهان اسلام نشان می دهد:
۱ . ذخایر نفت و گاز: ایران به تنهایی دارای صد میلیارد بشکه ذخیره نفتی است که معادل ۱۰% کل ذخایر نفتی جهان را تشکیل می دهد . از ۵/۲ میلیون بشکه نفت صادراتی ایران، ۴۲% به اروپای غربی، ۱۸% به ژاپن، ۱۵% به آسیا (منهای ژاپن)، ۱۵% به استرالیا و زلاندنو، ۱۳% به آمریکای جنوبی و ۷% به آمریکای شمالی صادر می گردد . از سویی دیگر، ایران دارای ۲۴% کل ذخایر گاز جهان است و بر همین اساس دومین صادر کننده و دارنده گاز جهان به شمار می رود . ایتالیا، فرانسه، ژاپن از مهم ترین وارد کنندگان گاز ایران محسوب می شوند . در همین رابطه قابل توجه است که بدانیم واقع شدن تنگه هرمز در ایران و اشراف ایران بر آن، که در هر دوازده دقیقه یک کشتی نفتی از آن عبور می کند، و ۴۰% نفت مصرفی جهان را از خود عبور می دهد، بر اهمیت استراتژیک و نفتی ایران می افزاید.
۲ . پایگاه اسلام سیاسی: وقوع انقلاب اسلامی در ایران، آثار زیادی را به دنبال آورد . مهم ترین اثر آن را می توان احیای تفکر دینی و گرایش به پرخاش گری علیه هر گونه ظلم و استعمار دانست . انقلاب اسلامی، ایران را به صورت مرکز ثقل تحولات مردمی و اسلامی درآورده است و تاثیر افکار اسلامی آن بر منطقه، همواره روندی صعودی داشته است . این تاثیر در بعضی از کشورها، آشکارا دیده می شود و در برخی دیگر، اگر چه به ظاهر نمودی ندارد، ولی به صورت نامحسوس، اما غافل گیرانه و در عمق، راه خود را باز یافته است . تجدید حیات مذهب و رشد آگاهی ملت ها و وقوع قیام های آزادی خواه، ثمره بارز انقلاب اسلامی است . انقلاب اسلامی، تز جدایی دین از سیاست را منسوخ کرده و موجد گسترش معنویات در جهان گردیده است و این مطلبی است که پایه اساس دموکراسی های غربی را متزلزل گردانیده است . تضاد جهان غرب با اسلام به همین بیداری اسلامی که با انقلاب اسلامی تجدید گردیده است، مربوط می شود; چرا که جهان غرب، فقط با اسلام مسخ شده و بی تفاوت کاری ندارد . همچنین، پیدایش نظام جمهوری اسلامی، نقطه عطفی برای شروع حکومت های ایدئولوژیکی، به مفهوم اسلامی در سطح جهان خواهد بود و اگر هم نظم نوینی غیر انسانی شکل بگیرد، لااقل ایران، با حکومت اسلامی در مقابل آن خواهد ایستاد .
استراتژیها و شیوههای تقابل
بهترین دستورالعملی که حاوی مهم ترین و کامل ترین نقشه های دشمن برای نابودی اسلام باشد، در سخن لویی نهم پادشاه فرانسه می توان دید . وی در شهر منصوره اصول مبارزه علیه اسلام را که نقطه تاکید آن بر مبارزات فرهنگی قرار دارد این گونه بیان نموده است: «ما نمی توانیم طی جنگی بر مسلمین پیروز گردیم، ولی با اتخاذ سیاستی به شرح ذیل می توانیم بر آنان پیروز شویم:
۱ . کوشش شود فرماندهان و رهبران مسلمین را از یکدیگر جدا کنیم . چنانچه در این مهم موفق شده، لازم است با فعالیت هر چه بیشتر این تفرقه را شدت دهیم تا عاملی در تضعیف و ناتوانی مسلمین باشد . مبشر مسیحی به نام لورانس در این مورد می گوید: لازم است که مسلمین و اعراب متفرق بمانند، تا نیروی مؤثری نگردند و وزنه ای را در جهان تشکیل ندهند.
۲ . کوشش شود در کشورهای اسلامی، دولتی صالح و خدمت گذار سر کار نیاید . به همین دلیل است که رئیس تحریریه مجله تایم در کتاب سفر آسیا، به دولت آمریکا توصیه می کند که در کشورهای اسلامی، رژیم های نظامی دیکتاتوری ایجاد کند تا مانع از دعوت اسلام و تسلط بر امت اسلامی گردند، تا مبادا بر غرب و استعمار و فرهنگ استعماری پیروز شوند.
۳ . رژیم های حکومتی در کشورهای اسلامی را با فساد و انحراف و رشوه خواری و عیاشی فاسد کنیم تا ماهی از سر گندیده گردد.
۴ . مانع تشکیل ارتشی مؤمن و میهن دوست باشیم که در راه معتقدات خود جان فشانی کند.
۵ . سعی شود تا مانع وحدت کشورهای عربی [مسلمان] در منطقه باشیم.
۶ . کوشش گردد دولتی در منطقه غربی [اسلامی] تاسیس شود که حدود آن شمالا، غزه و جنوبا، انطاکیه و از شرق امتداد یافته تا به غرب برسد.
نظم نوین و موقعیت زمانی
چرا نظم نوین جهانی یا شکل جدید آن، یعنی جهانی شدن در این مقطع زمانی، ارائه شده است؟ انکار سابقه نظم جهانی ساده اندیشی است و بی اغراق آن را می توان به اندیشه اولین انسان هایی که در روی زمین زندگی می کرده اند، مرتبط دانست . اما نظم نوین جهانی آمریکایی، در این مقطع زمانی، ثمره محو و نابودی کمونیسم و احیای تفکر اصیل اسلامی است که هر یک در دهه های اخیر به صورت فزاینده ای در جهت عکس یکدیگر در حال رشد بوده اند.
نظمی که اسلام بر مبنای اصول و عقاید خود بدان معتقد است، فقط به ظهور حضرت مهدی (عج) بر نمی گردد; بلکه حضرت امام خمینی (ره)، در تئوری و عمل ثابت کرده است که نظم نوین جهانی اسلامی، هم اکنون هم، در حد خود قابل طرح و ایجاد است . انگیزه خیزش های جدید اسلامی، خواه و ناخواه حاوی این جوهره است . خلا ایجاد شده که با فروپاشی کمونیسم حاصل شده است، حاوی دو مفهوم متضاد است:
الف . کمونیسم آخرین تجربه ایدئولوژی ساخته و پرداخته بشری بود; چرا که اینک، با وسعت یافتن بینش و آگاهی های جهانی که ثمره عصر ارتباطات است، و همچنین نیاز فطری بشر به معنویات، هیچ کس به خود جرات ایدئولوژی سازی نمی دهد و اگر هم کسی، مثل گذشته بخواهد با ایدئولوژی سازی، وسیله ادامه سلطه سلاطین و امپراطوران و حکومت های جبار را فراهم نماید، مردم جهان در عصر روشنگری هرگز آن را نخواهند پذیرفت . فروپاشی کمونیسم که ناشی از خستگی مفرط انسان از ایدئولوژی های غیر الهی است، موجب واگری بلوک شرق گردید.
ب . ما شاهد همگرایی به مفهوم دینی و اسلامی هستیم . اینک یک توجه جدی به سوی اسلام شده است . همگرایی اعتقادی که جلوه عینی و محسوس آن در جهان اسلام در حال شکل گیری است، به معنی به هم پیوستن اعتقادی مجموعه فرق اسلامی و احیای تفکر ظلم ستیزی اسلامی است . در الجزایر، مصر، سودان، نیجریه و سایر کشورهای شمال آفریقا، موج اسلام خواهی شدیدا در حال نشو و نما است . لبنان، صحنه درگیری های جدی با انگیزه مذهبی است . شوروی از هم پاشیده و کشورهای اسلامی جدیدی، با نقش مذهبی شکل گرفته است . مسلمانان انگلستان و فرانسه با هویت مذهبی، فعالیت سیاسی را آغاز کرده اند . عراق، بوسنی و هرزگوین و قره باغ، نمونه های احیای فرهنگ مبارزه از یک سو و سرکوبی شدید و بیرحمانه حامیان مسیحیت تحریف شده از سوی دیگر است . این مسئله از آن جهت مهم جلوه می کند که، فروپاشی کمونیسم، با پیام حضرت امام خمینی (ره) به گورباچف آغاز گردیده است . لذا، تاثیر انقلاب اسلامی در همگرایی دینی و اسلامی، تاثیری مضاعف است . بنابراین مبارزه فرهنگی اسلام و کشورهای اسلامی به معنای عام و علیه ایران اسلامی به صورت خاص، از نظر غرب یک ضرورت اجتناب ناپذیر تلقی می گردد .
اهداف فرهنگی نظم نوین جهانی
نظم نوین جهانی با همه تردیدهایی که به همراه دارد، دارای یک وجه مشترک در بین دست اندرکاران اجرایی و سیاست گذاران آمریکایی است، و آن رهبری بلامنازع آمریکا بر جهان است . آمریکا برای تحقق آرمان خویش، با اروپای غربی و ژاپن، آمریکای مرکزی و خاورمیانه که به ترتیب کانون های نگرانی اقتصادی، آزادی خواهی و احیای مجدد تفکر دینی را برای آمریکا تشکیل می دهند، مواجه است . نقش خاورمیانه و کشورهای اسلامی با منابع سرشار نفت، حائز اهمیت فراوان است; زیرا با تسلط بر خاورمیانه، تسلط بر آن دو هم محقق خواهد شد. در سال های اخیر آمریکا برای تحقق بخشیدن به رهبری بلامنازع خود بر جهان، دست به دو اقدام زده است:
الف . تلاش برای جایگزین کردن اسلام به عنوان دشمن غرب به جای کمونیسم . هنری کیسنجر در سال ۱۹۸۹ برای آفرینش و تقویت و جایگزین کردن این مسئله در اذهان مردم جهان، بر نکات حساس و ظریف ذیل تکیه کرده است:
۱ . ایجاد رعب و وحشت از مشرق زمین
۲ . نمایش خطر گسترده اسلام
۳ . مانور بر بدویت شرق و فرهنگ بیگانه آن
۴ . طرح داستان های تاریخی در مورد هویت ضد انسانی چنگیز، تیمور و ترک های عثمانی
۵ . طرح تعارض بنیادین اسلام با دموکراسی و فرهنگ غربی و حقوق بشر
۶ . ارائه چهره مذهبی و مسیحی از غرب و به خصوص از آمریکا و احیای تدریجی مذهب مسیحیت
۷ . طرح تجربه برخوردهای مسلحانه بین مسلمانان و مسیحیان (جنگ های صلیبی).
غرب در ایجاد و القای باورهای خود برای این جایگزینی از ابزارهایی چون کتب درسی، فیلم ها، روزنامه ها، تبلیغات کالاها و اسباب بازی ها، تبلیغات از سوی رادیوهای برون مرزی و . . . سود جسته است . طرح مسئله سلمان رشدی، از این زاویه قابل فهم است.
ب . نابود ساختن توانایی های بالفعل و بالقوه اقتصادی مسلمانان و سلطه وسیع بر منابع اقتصادی و جنگ خلیج فارس، نمونه بارز این نابود سازی است . نکات فوق نشان می دهد که تلاش برای فراگیر ساختن نظام های سیاسی مبتنی بر دموکراسی غربی و مقاومت و برخورد در برابر هر تلاشی که منجر به کسب قدرت فرهنگی و نهایتا قدرت سیاسی و اقتصادی گردد، از اصول فرهنگی نظم نوین آمریکایی به شمار می رود . غرب به دنبال نظم نوینی است که حاوی صلح، همکاری، دموکراسی و خلع سلاح به مفهوم آمریکایی باشد . بوش پدر، اهداف و منابع امریکا را در دهه ۱۹۹۰، این گونه بر می شمارد:
۱ . حرکت به سمت تحول دمکراسی
۲ . برقراری روابطی سالم و مبتنی بر همکاری با کشورهای جهان با موضع برتر آمریکا
۳ . حمایت جدی از حکومت هایی که نسبت به مردم سالاری و حقوق فردی تعهد مشترک دارند
۴ . تقویت نهادهای بین المللی به منظور حفظ صلح و نظم جهانی مورد نظر آمریکا
۵ . ایجاد دنیایی با ثبات با آزادی های سیاسی، احیای حقوق بشر و نهادهای دمکراسی . بیکر وزیر امور خارجه سابقه آمریکا، ایجاد مطبوعات تخصصی جهانی، تشکیل انتشارات بین المللی، رادیو و تلویزیون فرا آمریکایی، توریسم، مسافرت های گروهی یا فردی را برای تبادل اطلاعات و تاثیرات متقابل دموکراتیک میان کشورها لازم می داند و این را گامی برای نیل به جمهور دمکراسی ها، که جمهور ارزش هاست، می داند . ارزش هایی که به اعتقاد وی از انقلابات آمریکا و فرانسه به وجود آمده است و در جریان توسعه اروپا، بخش بزرگی از جهان را فرا گرفته است و بخش باقی مانده را هم باید فرا گیرد .
سنگرها در تهاجم فرهنگی جدید
نظم نوین جهانی، کشورهای اسلامی را به طور عام و جمهوری اسلامی ایران را به طور خاص، نشانه گرفته است . قلع و قمع کشورهای بر جای مانده از سیستم کمونیسم، برای علمدار قافله نظم نوین جهانی، اهمیت چندانی ندارد و برتری خود را بر آنان از هم اکنون مسجل می داند . اما کشورهای اسلامی چگونه می توانند از غنا و استحاله شدن خود جلوگیرند؟ بی تردید استفاده از فرهنگ غربی و منطبق با فطرت انسانی اسلامی و اشاعه و ترویج آن، ابزار مهم و مؤثری خواهد بود، اما کافی نیست; چرا که وسائل ارتباطی جهانی و تکنولوژی ساخت آن اینک در دست دشمنان قرار دارد و از سویی دیگر، تهاجم فرهنگی دشمنان همه جانبه و فراگیر است . ثالثا مشکلات فرهنگی جدی، که ناشی از دوری از اسلام است، کشورهای اسلامی را فرا گرفته است . بنابراین اسلامیان، علاوه بر سود جستن از تبلیغ فرهنگ اسلامی که زمینه آن با فروپاشی کمونیست فراهم آمده است، از ابزارهای دیگری هم باید سود بجویند . اهم این ابزارها به شرح ذیل است:
۱ . استفاده از شیوه هایی که نهایتا منجر به نزدیکی همه جانبه کشورهای اسلامی به هم گردد . این روند باعث خواهد شد که اختلافات از بین رفته، وحدت جایگزین آن شود.
۲ . انرژی نفت که یکی از دو رکن توسعه اقتصادی است، به مقدار زیادی در کشورهای اسلامی وجود دارد . جهان آینده بر توانایی های اقتصادی تکیه دارد . بنابراین رشد اقتصادی ارتباط مستقیمی با هست و نیست هر کشوری خواهد داشت.
۳ . امکان این که یک جامعه بتواند به دور خودش دیوارهای نفوذ ناپذیری ایجاد نماید، از بین رفته است و لذا توسعه روابط دیپلماتیک ابزار لازم را برای پیشبرد اهداف و منابع کشورهای اسلامی، در اختیار آنان خواهد گذاشت.
۴ . نظم نوین، محدودیت های جدی بر کشورهای اسلامی و به خصوص جمهوری اسلامی ایجاد خواهد کرد که حضور و بیداری مردم در صحنه های مختلف می تواند حصاری مطمئن در برابر خطرات جدید باشد.
۵ . حل مشکلات متنوع فرهنگی جوانان که قشر آسیب پذیر فرهنگی محسوب می شوند، یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای مسدود کردن راه های تهاجم فرهنگی به شمار میرود.
پینوشتها و فهرست منابع در دفتر مجله موجود میباشد.
***
بیم و هراس از استحاله تدریجی انقلاب!
به یمن سال مبارک امیرمومنان(ع)، گفتارمان را با سخنی از آن حضرت آغاز میکنیم. سخنی هشدار دهنده، که از ژرف نگری حضرتش نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی و سرنوشت ملت ها و دولت ها حکایت دارد. امام چنین می فرماید:«یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع(بالغرور)و تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل ». انحطاط دولت ها و حکومت ها را به چهار چیز می توان شناخت: ضایع کردن مسائل اصولی و پرداختن به مسائل فرعی و گزینش افرادفرومایه و به عقب راندن عناصر لایق و شایسته.
هرگاه دولتمردان، نخبه گان، دست اندرکاران امور و آنانکه نقشی در سرنوشت ملت و کشوری دارند به مسائل فرعی و دست چندم سرگرم شوندو سرمایه های انسانی را به پای آنها هدر دهند و مسائل اصلی و سرنوشت ساز را که حیات مادی و معنوی جامعه بدان وابسته است به دست فراموشی بسپارند و با ندانم کاری و بی توجهی از حل آنهاطفره روند و در گزینش ها به افراد دون مایه و بی لیاقت رو آورندو افراد باکفایت و لایق و شایسته را از صحنه بیرون کنند این رازنگ خطری برای افول ستاره اقبال و غروب اقتدار و سراشیبی انحطاط آن جامعه و نظام باید دانست!
در این جا نکته هایی قابل طرح است از جمله: شناخت و تبیین مفاهیم: «فروع، اصول، اراذل و افاضل ». چگونگی ارتباط این چهار امر و تعامل و تاثیر متقابل هر یک از اینها در یکدیگر. ریشهیابی چنین فرایند اجتماعی در سطح حاکمیت و ملت. عواقب و نتائج نامطلوب و نومیدکننده این جریان در روح وروان جامعه و سرنوشت آینده یک کشور و نظام.
چاره اندیشی و پیشگیری از چنین سرنوشت شوم! در بیان مفاهیم «اصول و فروع و اراذل و افاضل » ، چندان نیازی به ریشه یابی لغوی و اصطلاحی نیست. با این حال اندک توضیحی را بی تناسب نمیداند. همانگونه که از واژه اصول متبادر می گردد، مسائل حیاتی،زیربنائی، آرمانی، سیاستهای بنیادین فرهنگی، اجتماعی اقتصادی وبرنامه ریزی های متناسب با نیازهای مادی و معنوی یک ملت،دشمن شناسی و چگونگی داشتن رابطه با دوستان و دشمنان و مسائلی از این قبیل را اصول میگویند.
میتوان از این مسائل در اصطلاحات امروزه به مسائل استراتژیک تعبیر کرد. حاکمیت یک نظام و نیز آحاد ملت بدانند زیربنای تحولات اجتماعی و ایده و آرمانهای یک ملت یا یک انقلاب چیست و چه باید باشد و فداکاریهایی که انجام شده و خون هایی که ریخته شده به دنبال کدام هدف بوده و شعارهایی که در روند انقلاب، ملتی رابه حرکت درآورده اعم از مسائل اعتقادی، سیاسی یا فرهنگی و یااقتصادی چه بوده است؟ و چگونه باید در حفظ و حراست آن کوشید؟
مثلا اگر یک ملت در طول نهضت انقلابی خود شعار «استقلال وآزادی » را فریاد می کرد، و در این راستا خدا و پیامبر(ص) و دین و خدمت به خلق را محور ساخته و استقرار حاکمیت الهی و حکومت صالحان و عدالت اجتماعی و اراده ملت و رهایی از بند اسارتهای استعمار و استبداد، را سرلوحه حرکت خود قرار داده است، در زمان استقرار حاکمیت نظام به هیچ وجه نمی توان به این اصول بی اعتنابود و هرگونه تفسیری بر خلاف آرمانهای اولیه آن صورت گیرد، به معنای بازی با اصول و تحریف حقایق و تفسیر خلاف واقع و خیانتی آشکار است. مثلا همین کلمه «آزادی » که یکی از شعارهای اصولی ملت ما بود، از دیدگاه صاحبان اصلی و بنیانگذاران اولیه آن ومعمار انقلاب اسلامی، امام راحل، به مفهوم رهایی از سلطه بیگانه و بردگی و استبداد و تن ندادن به زبونی و ذلت و داشتن حق انتخاب سرنوشت و اظهار عقیده در چارچوب شرع و موازین قانونی بود، اما این واژه مقدس «مشمول تضییع » اصول شد و تدریجامفهوم اولیه خود را از دست داد و به صورت هرج و مرج و لجام گسیختگی درآمد و تفسیر کنونی آن این است که هر کس هر چه دلش می خواهد بگوید و بنویسد و حتی بر مقدسات یک ملت و دین و آئین ارزشهای آن ها بتازد و زیر لوای آزادی قلم و عقیده با اصول وآرمان ها بازی کند و عجب آن که این تفسیرگران مغلطه آمیز به عنوان دست آورد فلان جریان و فلان روز فلان ماه قلمداد می شود و حتی یک کلمه از بنیانگذاران آزادی که در خاک و خون بستر گرفتند تاشاهد آزادی و قانون را به ارمغان آوردند سخن به میان نیاید! وکسی نپرسد آیا این آزادی همان است که آن طلایه داران الهی می خواستند؟! این قلم بدستان گستاخ و مزدور و بازیگران معرکه باید پاسخ دهند در آن روزهای آتش و خون و خفقان و اختناق درکدام روزن و سوراخ خزیده بودند که اینک آفتابی شده، و وارث آن قهرمانان شده و از آزادی که دست آورد آنهاست چنین ناجوانمردانه بهره کشی می کنند؟ ! اینجاست که آن مصرع تداعی می شود: «آب ره می پیماید و قورباغه خواند شعر تر» !! آزادی را دیگران به بهای سنگین و تا مرحله شهادت کسب کردند، اما بهره نامشروعش را امروزکسانی دیگر می برند! و آن را بر وفق مراد خود تفسیر می کنند! واصول و آرمانها و ارزشها را به بازی می گیرند.
البته این ماجرا در تاریخ بی سابقه نبوده است. پیامبراکرم(ص)آمد و با جهاد مقدس الهی خود و یاران فداکارش امت ها رااز یوغ استبداد و کفر جاهلی رهانیدو زنجیرهای فکری و اعتقادی ارتجاعی و پوسیده را پاره کرد «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم » اما پس از پیامبر(ص)دیری نپائید که وارثان ابوجهل و ابوسفیان و مسایل ارتباطی آن عصر و قلم ها و زبان ها و حتی منبرها را برای تحریف حقایق و سرکوب جبهه حق و طلایه داران عدل و منزوی کردن قطب دائره ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام به کار گرفتند و چنانکه حضرت سیدالشهداء(ع)در خطبه روز عاشورای خود خطاب به کوفیان فرمود: «شمشیری را که اسلام در کف آنهانهاد تا به نبرد با جاهلیت و استبداد و جهل و نبرد با دشمنان خدا و خلق بپردازند به سوی اولاد پیغمبر(ص)کشیدند و آتشی را که باید بر خرمن کفر وظلم می افروختند بر خیمه عدالت زدند! «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانکم و حششتم علینا نارا اقتدحناها علی عدونا و عدوکم » کشتند و سوختند و جارچی های آنها شعار خارجی رابرای دودمان رسالت فریاد کردند!!
این غوغا سالاری تبلیغاتی و رسانه ای همواره سلاحی بوده در کف خناسان و بدگوهران و آتش بیاران بوجهلی و بولهبی که امروزه نیزدر سطح جهان شاهدش هستیم و جامعه ما از آن در امان نمانده است این یکی از مصادیق تضییع اصول.
بازی با شعارهای پوچ!
درست در همین زمان خاص گروهی به مسائل فرعی، گول زننده،شعارهای فریبنده، مسائل جناحی و جریانی پرداخته مسائلی که جزسرابی بیش نیست نه دردی از دین مردم، که مورد هجوم است، رادرمان می کند و نه به درد دنیای مردم که روز به روز بدتر ازگذشته است می خورد!
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
در چنین شرایطی است که مسایل اصلی زمین می ماند وچاره اندیشی ها در مسیر اصلاح دین و دنیای مردم به بوته فراموشی سپرده می شود و وعده و وعیدهای تبلیغاتی و شعارهای دهن پرکن،وبحث های جنجالی و وقت تلف کن و بیهوده جای آن را پرمی کند وخیال پردازی فرصت را از واقعیت گرایی می گیرد. و جنگ و صلح بر سرمسائل خیالی امکانات و استعدادها را هدر می دهد. آن وقت نتیجه همان می شود که می بینیم و نگرانی بیشتر از آینده آن!درسی که این تجارب تلخ می آورد این است که هرچند دیر شده امابدون فوت وقت! دست اندرکاران امور به فکر مسایل اصولی و حیاتی جامعه باشند و از شعارهای دهن پرکن و گمراه کننده و تفرقه انگیزبپرهیزند و دردها را ریشه یابی نموده و درصدد درمان برآیند. از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی که امروزه مورد هجوم قرارگرفته است غافل نشوند.
گزینش و انتخاب!
مطلب اساسی دیگری که در سخن حضرت امیرالمؤمنین(ع)آمده است وبرای هر عصر درس آموز است «تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل »است، یعنی جلو انداختن افراد دون مایه بی کفایت و بی لیاقت وبی اصل و ریشه و به عقب راندن افراد لایق، شایسته، معتقد وامتحان شده و تجربه دیده و ریشه دار.
امام در سخن و عبارتی دیگر نیز به این نوع گزینش و انتخاب پرداخته و آن را دلیل زوال یک حکومت دانسته و می فرماید: «تولی الاراذل و الاحداث الدول دلیل انحلالها و ادبارها». روی کارآمدن افراد فرومایه و تازه به دوران رسیده نشانه انحلال و انحطاط یک حکومت است. چرا که آنها درد و رنج ملت ها ومصلحت دین و دولت را نمی دانند. و در جای دیگر می فرماید: «زوال الدوله باصطناع السفل » زوال دولت به گزینش سفله گان است که از آن باید پرهیز کرد. و در سخن دیگر در خصوص تعامل دو عامل یاد شده در یکدیگر وهدررفتن و نابود شدن افراد صالح و شایسته در رهگذر خودنمائی وظهور فرومایگان می فرماید: «اذا ملک الاراذل هلک الافاضل » هرگاه فرومایگان روی کار آیند نیکان برتر نابود می شوند.
و در چنین شرایطی همه آمال و آرمان ها بر باد می رود و باطل جای حق را می گیرد همانگونه که حضرت می فرماید «اذا ساد السفل خاب الامل » هرگاه سفله گان سالاری کنند آمال و آرمان ها به شکست ونومیدی مبدل میشود. مصداق بارز سخنان مولا(ع) اوضاع زمان آن حضرت و دوران امامت فرزندانش بود که در نتیجه روی کارآمدن احزاب اموی، مروانی وعباسی و سردمداری اراذل آن خاندان ها و اتباع و اذنابشان،طلایه داران وحی و نبوت و زمامداران ولایت و امامت از صحنه هدایت و مدیریت اجتماع منزوی شدند و کار به دست نااهلان افتاد. افرادبی هویت و تبهکار بر جان و مال و دین و ناموس مردم مسلمان مسلطگشته و هرآنچه خواستند عمل کردند. آزادمردان را سر و دست وزبان بریدند و به چوبه های دار زدند و در زندان ها شکنجه و اعدام نمودند و چنانکه می دانیم تاریخ پرماجرای اسلام با گذشت ربع قرن از رحلت پیامبر اکرم(ص)و بعد از آن ننگین ترین و زشت ترین صفحات تاریخ حاکمیت جباران روزگار شد و تاسف آنکه اینهمه زیر لوای خلافت اسلامی و به نام اسلام صورت می گرفت.
چرا چنین شد؟
جای یک سؤال اساسی باقی است که عامل این دگرگونی ها چیست؟ چراحاکمیت صالحان منزوی می شود و کار به حاکمیت جباران و فاسقان می انجامد؟ در تحلیل دینی و اجتماعی برای این سؤال پاسخی بایدیافت. قرآن کریم می فرماید: خداوند سرنوشت ملتی را تغییر نمی هدتا اینکه آن ملت خود را اصلاح کنند و متحول شوند. «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » براین اساس مردم هرزمان و گرایش و گزینش آنها در نوع حکومت و سیره حکام نقش تعیین کننده دارند.
یکی از دلائل روی کارآمدن ناصالحان و نااهلان فساد و جهل وانحراف و گناه ملت هاست. امام علی(ع)می فرماید: «اذا فسد الزمان ساد اللئام » هرگاه زمانه فاسد شود فرومایگان سیادت و آقایی می کنند و حاکمیت را به دست گیرند. فساد زمان چیزی جز به معنای فساد اهل زمان نیست هرگاه مردم میان علی(ع)و معاویه تفاوتی قائل نشوند و جباران هوسباز قصرهای شام و بغداد را یاری دهند به کام یزیدیان شمشیربر فرزندان پیامبر(ص) بکشند، در چنین زمانی است که حکومت های جائرو فاسد بر سر کار می آیند و دمار از روزگار مردم برمی آورند. وتمامی آمال را بر باد می دهند. بنابراین شعور سیاسی توده ها ودرک و فهم و اراده آنها در اینجا نقش اساسی دارد. این است که مردم هر زمان باید با هوشمندی و انسان شناسی سرنوشت خود را رقم زنند زیرا آنها هستند که حکومت ها را بر سر کار می آورند و اگرقصور کنند و به اشتباه بیفتند، ناگزیر غرامت عمل خود را بایدبپردازند.
تجارب تلخ تاریخ راهگشا برای آیندگان است
اکنون که بحمدالله نظام اسلامی ما در سایه امام زمان(عج)و تحت رهبری ولایت امر مستقر گشته و نهادهای سه گانه «قانونگذاری وقضائی و اجرائی » با خلوص نیت، همشان دفاع از آرمان های اسلام وانقلاب و ادای وظیفه در برابر خلق و خالق است بی تردید از این نکته غافل نیستند که دشمنان سوگند خورده و زخم دیده ما از پای ننشسته و با گشودن عرصه های جدیدی برای هجوم، لحظه ای را ازتوطئه فروگذار نمی کنند و استکبار جهانی و در راس آنها شیطان بزرگ خصومت و کینه خود را پنهان نمی دارند، هرچند لبخندهای گول زننده ای که برای ساده دلان فریبنده است گاهی بر لب دارند!!
در چنین شرایطی حساس، توجه به اصول و ارزشهای نظام مقدس ازاهم امور است و کوتاه کردن دست عناصر ناصالح از دامن فرهنگ ومطبوعات و رسانه ها و جلوگیری از نفوذ در سیاست و سرنوشت جامعه فریضه ای است که از اولویت و اولیت برخوردار است، بدون تردیدعناصر نفوذی در هرقالب و هر نهاد می توانند غده سرطانی برای نظام باشند وپیکره حاکمیت را که یکی از مهمترین عمودهای کشوراست و باید استوار بماند متزلزل کنند.
در چنین شرایطی سهل انگاری و ساده اندیشی و حقیر شمردن دشمن و ایادی نفوذی اش و گشودن در به روی عناصر مشکوک و بدسابقه وسپردن پست های کلیدی به دست نااهلان انتحار است! چنانکه ترورمعنوی شخصیت های دلسوز و خدوم و آزموده شده بدون جرم وتقصیر،چیزی است که در تاریخ ملت ها سابقه بدفرجامی داشته است.مسئولان باید به هوش باشند این تجربه شوم دامنگیرمان نشود وسخنان مولای متقیان که نمونه آن را دیدیم خدای ناخواسته درباره ما صدق نکند، که این آفت بزرگ امروزه چنگ و دندان نشان داده واز عواقب آن باید هراسید، که سرانجام آن استحاله تدریجی انقلاب و نابودی همه ارزشها خواهد بود.
با خدا باشیم تا دولت پایدار از آن ما باشد. «والعاقبه للمتقین»
***
فایل لایه باز مجموعه شهدای مدافع حرم (۱) ، مدافعان حرم ، مدافع
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 0
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.