عباس علمدار حسین …
Rate this post

Rate this post

دلتنگ روضه های حضرت علمداریم …
همان جا که مداح از امان نامه و خجالت عباس نزد ارباب نقل می کند …
همان جا که مداح از وفاداری علمدار در شب عاشورا می خواند …
همان جا که از دلداری عباس به خواهر نقل میکند …
از علمدار برایمان درس ولایت مداری نقل می کند …
از شرمندگی آب نزد عباس …
قصه دست و مشک و تیر و عمود و شرمندگی عباس ….
و کم کم می خواند
سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل اباالفضل ….
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد …
دامن کشان رفتی …

اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

عباس علمدار حسین ...

دریافت سایز اصلی :  DOWNLOAD

پی نوشت :  سقای بی مثال کربلا دست داد و دستگیر عالمیان شد …. السلام علیک یا باب الحوائج … یا اباالفضل العباس …

***

به انضمام :

روضه اول

قالَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام:کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ نافِذَ البَصیرَهِ”عموی ما عباس تیزبین بود “صٌلبَ الإِیمانِ”ایمان استوار داشت”جاهَدَ مَعَ أبى عَبدِ اللّه”همراه آقاش جنگید “وأبلی بَلاءً حَسَناً” امتحان خوبی پس داد”ومَضی شَهیداً” اول میخوام مدح ابالفضل بخونم*

دل و دست تو چشمه کرم است

حُرمتت مثل کعبه محترم است

شاهدی جز تو کیست در عالم

که به باب الحوائجی علم است

رویت ای ماه هاشمی رخسار

نور “مستوحشینَ فی الظلم” است

تا صدای تو در دلم جاری است

نغمه های تو “دافعُ النقم” است

برق شمشیر شب‌شکاف تو نیز

سایه لطف “سابغُ النعم”است

جَهد تو در جهاد عاشورا

*وقتی میری حرم ابالفضل که قراره اربعین بریم،چی میگی” أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَهِ وَ أَعْطَیْتَ غَایَهَ الْمَجْهُودِ” *

جَهد تو در جهاد عاشورا

جنگ با کفر و قهر با ستم است

* مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ*

تا تویی پاسدار خیمهء وحی

اهل بیت رسول را چه غم است؟

چه بگویم که گفت خیر الناس

رحم الله عمی العباس

*این روایت رو شیخ صدوق هم در امالی هم در خصال خودش نقل کرده:امام سجاد (ع) فرمودند: “رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الْعَبَّاس”خدا عباس رو رحمت کنه”

“فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ”حقا که امام حسین (ع) رو بر خودش مقدم کرد،جان خودش رو فدای امام حسین(ع)کرد”حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ ” تا اینکه دستای مبارکش رو قطع کردند”فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَهِ فِی الْجَنَّهِ “خدای عالم در عوض دستاش دوبال بهش عطا کرد تا به وسیله ی اون ها در بهشت با ملائکه پرواز کنه”کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ”خدا به جعفر هم این مقام رو داد*اما…* “وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَهً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ”خدا به ابالفضل مقامی داده که روز قیامت جمیع شهدا بهش غبطه میخورند*

ای فدایی راه دین عباس

شاهد مکتب یقین عباس

داشتی در قیام عاشورا

ید بیضا در آستین عباس

تو علمدار فضل اللهی

در سپاه مجاهدین عباس

*ما که قراره اربعین بریم کربلا… قراره،قرارو گذاشتیم،شک نکن…” وقتی وارد حرمش میشی ضریحش رو نگاه میکنی،روی در ضریح آیه کریمه رو خوندی یا نه؟!”ْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً”*

چون تو در مذهب وفا داری

کیست سردار راستین عباس

*أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَهِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْمُرْسَل” امام حسینو تنها نگذاشتی*

چه بگویم که گفت خیر الناس

رحم الله عمی العباس

رنگ و بوی علی و احمد و آل

در وجود تو هست در همه حال

ای کتاب مکارم اخلاق

ای حسن سیرت و حسین خصال

میشود در عوالم ملکوت

دستهای بریده ات پر و بال

تو همان عبد صالحی که نماز

با سلام تو میرسد به کمال

*مگه تو نماز نمیگی”السلام علینا و علی عبادالله الصالحین” تو زیارتنامش میخونی” السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ للهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ”دیگه کم کم میخوام روضه بخونم*

دست یزدان در آستین داری

اثر سجده بر جبین داری

*”مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً”قربون رکوعت،قربون سجودت “یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْواناً سیماهُمْ فی‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ”*

چه بگویم که گفت خیر الناس

رحم الله عمی العباس…

*همین جا میخوام روضه رو بگم گفت:

اثر سجده بر جبین داری….

*رفقا من یه شب یه حرف زدم رد شدم؛گفتم:علی اکبر که آن چنان بر سرش ضربت زدند وقتی روی زمین افتاد امام حسین تونست صورت به صورتش بذاره،قاسم وقتی به سرش ضربت خورد امام حسین تونست قاسم رو بغل کنه،سر قاسم رو به شونه بگیره اما هیچ مقتلی ننوشته آقا صورت به صورت عباسش گذاشت*

شاعر:استاد شفق

  دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه دوم

قوت قلب من،هیبت لشکرم۲

طاقتتو برید،العطش حرم

*اینجابایدمقتل بخونم:مجلسی نوشته” لما رأى وحدته أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصه؟”وقتی دید برادرش تنها شده،دیگه کسی براش نمونده،آمد خدمت برادر،اجازه میدی برم میدان؟”فبکى الحسین ع بکاء شدیدا”آقا شروع کرد بلندبلند گریه کردن(دراین گریه خیلی اسرار هست؛کنار خیمه ها گریه کرد،بچه ها خودتونو آماده کنید)”ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی”تو علمدار منی،تو قوت قلب منی،تو هیبت لشگر منی”(یه جمله ای گفت آدمو میکشه)”وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی”اگر تو بری لشکرم از هم پاشیده میشه*کسی که برات نمونده “عباس یه تنه لشگر حسینه*

قوت قلب من،هیبت لشکرم۲

طاقتتو برید،العطش حرم

*آخه راوی میگه”فسمع الاطفال ینادون العطش،العطش”این صدا گوشاش رو پر کرده بود،بچه ها هی صدا میزدند:آب آب،عمو آب”

آب آب تشنگان زد آتشت

خجلت از سقایی خود میکشد*

قوت قلب من،هیبت لشکرم۲

طاقتتو برید،العطش حرم

بی تاب رفتنی،برداشتی مشکتو

چطور بگم نرو،چطور بگم برو

“فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربه”سوار اسب شد،نیزه برداشت،مشک برداشت “و قصد نحو الفرات”به سمت شریعه حرکت کرد.”فأحاط به أربعه آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات”چهارهزار نفر دور فرات ایستادند”و رموه بالنبال”از همینجا تیر میزدند”فکشفهم”کنارشون زد”و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء”هشتاد نفر رو به درک واصل کرد،با گام های مطمئن وارد شریعه شد*

لااقل،باوفا،بذار تماشا کنم،صورت ماهت رو باز

از نگاهم با وفا،نگیر نگاهت رو باز

بر پا،شده غوغای تو

این رزم بی پروای تو

دور باشه چشمای بد از چشمای تو

عباس خداحافظ برو۲

*نه نه،هنوز شهید نشده ها،داره میره میدان،تو مقاتل هست یه لحظه ای امام حسین تنها شد؛من میگم اینجا بود که”و بقی الحسین فردا وحیدا”دیگه تنها شد،لشکرش پاشید*

عباس خداحافظ برو۲

دیگر شدم تنهای تنها بعد تو

*خب من برای اینکه پرده ی بعدی این روضه رو بگم باید یه حرفایی بزنم*وارد شریعه شد؛آب را بالا آورد،یه نگاهی کرد”فذکر عطش الحسین و أهل بیته”یاد لب های تشنه برادر افتاد،یاد نفس نفسای علی اصغر افتاد” فرمى الماء”آب رو روی آب ریخت،مشک رو پر کرد؛از شریعه بیرون آمد*چه اتفاقی افتاد؟دلش رو ندارم اما یه لحظه ای راوی میگه* “فحمل القربه بأسنانه”دیدم مشکو به دندون گرفت*هنوز امیدش ناامید نشده،آب رو به خیمه ها میرسونم* “فاتته السهام کالمطر”مثل بارون تیر میومد”فجائه سهم فأصاب القربه و أریق ماؤها”یه تیر به مشک خورد،آب روی زمین ریخت*اینجا راوی میگه* “فوقف العباس متحیرا”همین جور ایستاد نمیدونست چکار کنه!*دو اتفاق افتاد به این تردید پایان داد*”ثم جاءه سهم آخر فأصاب علی صدره”یه تیر به قلبش زدند؛یه تیر به چشمش زدند”یه وقت عمود آهن بالا رفت”فانقلب عن فرسه” *چقدر شبیه برادرت شدی*از اسب با صورت به زمین افتاد*دست در بدن نداره،این تیر تا اعماق مغزش فرو رفت*

کنار علقمه، یه مشک خالی و

دستای ساقی و، آشفته حالی و..

*آخه وقتی امام حسین آمد این قدر این بدن به هم ریخته بود،میخواست یه کاری بکنه،عباس صدا زد”یا اخی ما ترید منی” میخوای با من چه کنی؟*

کنار علقمه،یه مشک خالی و

دستای ساقی و،آشفته حالی و

*علمدار بود،صاحب لوا بود؛برای همین دستشو قطع کردند دیگه نتونه علم بلند کنه،سردار بود؛سرلشگر بود،عمود آهن به سر مبارکش زدند؛پاسبان خیمه ها بود،برای همین تیر به چشماش زدند ،سخت ترینش همین بود که تیر به مشکش زدند؛آخه سقا بود،اون قطرات آبی که رو زمین ریخت از هر آتیش جانسوزتر بود،من یه سوال دارم:مشک سوراخ اگه زمین بیفته همون یه ذره آب که آقا فرموده بود” فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ” یه ذره آب بیار؛ این مشک سوراخ رو زمین همین یه کم آبو در خودش داشت اما بمیرم”

در مشک پاره پاره جرعه آبی هنوز هست۲

اما به خیمه ها ببرد با کدام دست؟*

کنار علقمه، ای پاره پاره تن

باور نمیکنم، تویی عباس من

*این قدر این بدن به هم ریخته بود،تیر در چشم،تیر در سینه،عمودآهن به سر خورده،دست ها قطع شده،پاها قطع شده،عباس رو نشناخت،ای قربون اون خواهری برم که وقتی آمد قتلگاه برادرش رو نشناخت*

غرق خون،پیکرتو دیدم و رشته صبرم گسست

برادر از داغ تو، پشت برادر شکست

*آخه راوی میگه وقتی از روی اسب میفتاد”صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی”صدا زد گفت:به فریادم برس؛حسین آمد،”فلما أتاه رآه صریعا فبکى”وقتی دید برادر افتاده شروع کرد بلند بلند گریه کردن”بعد هم صدا زد:”الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی”کمرم شکست*

غرق خون ،پیکرتو دیدمو، رشته صبرم گسست

برادر از داغ تو، پشت برادر شکست

دیگه،زدم دست روی دست

عباس،تنت از هم گسست

اشکی دوید و روزن چشمامو بست

آه از نگاه آخرت۲صد پاره قلبم شد شبیه پیکرت

  دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه سوم

“اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه”

*امشب از کدوم جلوه ی عباس برات بگم؟از علمداریش بگم؟ ازسپه داریش بگم، از ادبش بگم، از حیاش بگم، از محبتش به امام بگم، از وفاش بگم؟ از هرچی بگم کم گفتم، ای جانم فدای این آقا. عباس یه حسین دیگه است،عباس یه علی ِ دیگه است تو کربلا، می خوام امشب به این برسی تو روضه، جانم فدای این آقا، کدوم علی؟ همون علی که توی مدینه گفت: “یا دنیا ؟ غُری غَیری” عباسم دنیا رو کنار زد، محل نذاشت به دنیا و مظاهر دنیا، یه مصداقش رو برات بگم ،بدون که عباس یک لحظه از فکر حسین بیرون نرفت،یه لحظه هم به فکر سازش با دشمن نیوفتاد، می خوای بگم یه جلوه ی عباس چیه؟ شنید دارن صداش می زنن، از طرف لشکر دشمن،اون نانجیب اسم عباس و آورد. عباس! امان نامه برات آوردم، نمی دونی تو دل عباس چه خبر شد، شاید هی به خودش می پیچید، می گفت: نامرد اسمم رو نبر، منو جلو زینب خجالت زده نکن، من ذخیره ی حسین و کربلام، اصلاً من برا همین به دنیا آمدم، چی هی اسم منو صدا می کنی،الله اکبر، حواسمون باشه این درس رو از عباس بگیریم، عباس این خجالت رو کشیده، عباس جان! ما می خواهیم یه کاری کنیم، یه جوری از تو درس بگیریم، دشمن جرأت نکنه ما رو مهربون صدا بزنه، اگه یه روزی یه کاری کنیم دشمن مارو مهربون صدا بزنه، خیلی بده،اون وقت جلوی شهدا خجالت می کشیم، حواست رو جمع کن، ابی عبدالله به عباس گفت:عباسم جوابش رو بده،نذار این جوری صدات کنه، عباس سر تا پا خجالت و شرمندگی،آقا چی بگم؟ من اومدم دور شما بگردم، من اومدم فدایی شما بشم، عباس جوری جواب این نامرد رو داد، من کلام عباس رو به شعر بگم،زبانحالی که چه کرد،ببین چه جوری تو کربلا رجز خوند،الله اکبر*

من و جام سرخ ولای حسین

سر و چشم و دستم فدای حسین

*حلا ببین جواب شمر رو چه جوری داد،امان نامه برا من میاری؟*

کجا غیرت شیر فرزند شیر

گزارد شود خواهر او اسیر

*تا من هستم محاله، مگه اینکه از روی جنازه ی من رد شید*

مگر من نباشم در این روزگار

که فردا گلی جان دهد زیر خار

مگر دست من افتد از بدن

که فرزند زهرا بپوشد کفن

سم اسب و باغ گل فاطمه

مگر من شوم کشته در علقمه

*تا من باشم نمیذارم احدی یه مو از سر حسین کم کنه*

مگر گرز آهن خورد بر سرم

که معجر رود از سر خواهرم

*حالا این عباس همه منتظرند دست به شمشیر کنه، این عباسی که علمدار و سپهدار و ذخیره ی کربلاست،این عباسی که یه شاگردش علی ِ اکبر ِ، همه منتظرند خودی نشون بده،روضه ی من از اینجا شروع میشه، اینجاست که عباس به همه ی عالم معرفی میشه،اینجاست که باید سخت ترین امتحان عمرش رو بده، یه حرفی زده به ابی عبدالله بشین باهاش گریه کن،همه اومدن اجازه ی میدان بگیرن، یه جور حرف زدن، علی اکبر یه جوری گفت،قاسم یه جوری گفت، اما عباس که اومد،به زبان خودمون اول گفت:حسین خسته شدم” قَدْ ضَاقَ صَدْرِی” طاقت ندارم رو پا بایستم،بذار برم داداش، انتقام تو رو بگیرم، من ورق کربلا رو می تونم بر گردونم، امتحان رو ببین، حماسه ی عباس تو همین لحظه است، ای جانم فدات، اینی که میگم:اطاعت محض اینه. یه نگاهی کرد ابی عبدلله،صدا زد عباسم، می خوای بری برو، فقط دلم می خواد بری برا بچه هام آب بیاری، عباسم می دونم تو قدرتش رو داری، اما “فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ” چه به دل عباس گذشت؟ اطاعت محض ِ، یه چرا نگفت، یه مکث نکرد. مشک رو بغل کرد، سوار بر اسبش شد، ابی عبدالله هی نگاه بهش میکنه، یه جمله ای حضرت بهش گفت، صدا زد عباسم: “وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی” صدا زد:عباسم کجا می خوای بری تو اگه بری، لشکر من از هم می پاشه؟ یه حرفی می زنم کنایه فهم ها ، من میگم:خدا کنه دشمن این جمله رو نشنیده باشه،اگه این رو دشمن شنیده باشن، گفتن:کار عباس رو تموم کنید حسین زمین می خوره،لذا نوشتن سوار اسبش شد، رفت به طرف شریعه، همه حسین رو رها کردن، همه به عباس هجوم بردن*

دعا کنید که سقا پاش برسه به دریا

مشک و پر از آب کنه، بیاره تو خیمه ها

*فکر نکنی این دعای من و توست، ابی عبدالله رفت تو خیمه،دید بچه ها دور هم حلقه زدن، شکم های خالی رو روی خاک گذاشتن، شما هم با بچه های حسین بگید: *

دعا کنید که سقا پاش برسه به دریا

مشک و پر از آب کنه، بیاره تو خیمه ها

عمو،عمو،اباالفضل، عمو،عمو،اباالفضل

*اعتقاد ما بر اینه هر جا روضه ی اباالفضل خونده میشه دو تا فاطمه دم در می ایستند، آی خانوم ها! امشب دوتا زهرا، دو تا فاطمه. یکی شون دست به پهلو گرفته، اون یکی زیر بغل هاشو گرفته، این یه دونه هم از زبان مادرای حرم، مادرای حرم هم دور یه مادری حلقه زدن، اون مادرم یه چیزی می گفت*

برید بگید به عباس دلم داره می گیره

یه قطره آب بیاره بچه ام داره می میره

لای لای علی علی جان

لای لای علی علی جان

                                   دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

روضه چهارم

*رسید کنار شریعه،الله اکبر،خیلی خدا باید کمک کنه به ما روضه ی این آقارو بخونیم،کار ما نیست،امام زمان فقط می تونه روضه بخوانه، رسید کنار شریعه،دست برد زیر آب، بعضی ها نوشتن،آب رو آورد بالا،خیلی از مقاتل نوشتن می خواست به مرکبش آب بده،آب رو زد به صورت مرکبش، مرکبش سیراب شد، دست و آورد بالا “فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَین” بی انصافی ِ بعضی ها میگن می خواست آب بخوره، یهو یاد حسین افتاده،نه،آب رو آورد بالا،نمی خواست آب بخوره،من از قرینه ی این تو مقتل بهت ثابت می کنم، مگه میشه، مگه عباس رو نشناختی؟ میگه:آب رو آورد بالا،مقتل میگه: “فرمى الماء علی الماء” آب رو محکم زد رو آب، انگار می خواست به آب یه سیلی بزنه، می خواست به آب یه نهیب بزنه، فکر کردی می خوام آب بخورم؟عباس رو نشناختی، با این کار آبروی آب رو برد، ای آب فرات تو مهریه ی مادرحسینی*

آنکه رفت و برنگشت ساقی حرم نبود

آنکه رفت و بر نگشت آبروی آب بود

*سوار اسبش شد، مشک رو پر آب کرده، رفت به طرف خیمه ها، چهار هزار تیر انداز، بابا یک صدم این تیرها به عباس بخوره، چه بلایی سرش میآد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، کمین کردن، دستاشو قطع کردن، مشک رو داد تو بغلش،علامه ی مجلسی میگه:مشک و به دندان گرفت.*

از کار عشق این گره بسته وا نشد

باب الحوائج همه حاجت روا نشد

بستند راههای حرم را به روی او

می خواست تا حرم ببرد آب را نشد

*حسین…….*

*مشک تو بغلش ِ، همه ی حواسش به مشک ِ، خودش رو انداخت رو مشک،مثل مادری که بچه اش رو بغل میکنه،نگه میداره،یه مرتبه نگاه کرد*

ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند

یعنی فرات قسمت آل عبا نشد

*تا مشک آبش رو زدند،مقتل میگه:” وَ وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیرا” نمیدونه جلو بره،مشکش آبی نداره،برگرده دست نداره، تو همین حال و اوضاع یه نانجیبی که اسمش رو نبرم، چنان با تیر به چشمش زد.از اینجا به بعد و می خوام از زبان خودش بگم،اگه طاقتش رو داری بسم الله،مرحوم خراسانی تو حرم عباس داشت،برای مرحوم علامه ی قزوینی روضه می خوند،میگن:همین رو گفت، که تیر به چشم عباس زدن،میگن:مرحوم علامه ی قزوینی، از حال رفت ، بی هوش شد، منبر نیمه کاره موند، اومدن علامه رو به هوش آوردن، علامه ی قزوینی گفت:آشیخ محمد علی خراسانی این روضه ها سندش ضعیفِ، جایی نخون، من طاقتش رو ندارم میگی:تیر به چشم عباس زدن.رفت خونه، میگن:همون شب تو عالم رؤیا عباس اومد به خواب این مرجع، صدا زد علامه، مگه تو کربلا بودی که میگی نخون؟ تو نبودی، تیر به چشمم زدن، هر کاری کردم،سرم رو تکون دادم،تیر از چشمم بیرون نیومد،سرم رو خم کردم،عمامه از سرم افتاد. کلاه خود از سر عباس افتاد، عمامه از سر عباس افتاد، تا سرش برهنه شد، چنان با عمود آهن……افتاد رو زمین، با صورت افتاد رو خاک،یه سئوال، من چند شب ِ، روضه ام رو با سئوال جلو بردم، من یه سئوال ازتون دارم،جوابشم ندادی،ندادی، سئوال من اینه میگن عباس با صورت خورد زمین،تیر تو صورتش چی شد؟ چه بلایی سر سرش اومد؟ حسین رسید،عبارت مقتل میگه:” فَفَلَقَ هامَتَه” سرش تا ابرو شکاف خورد، حسین که رسید، روایت میگه: رسید کنار عباس، نشست رو زمین،شمشیرش رو گذاشت کنار، با دو دست سر عباس رو برداشت،گذاشت رو پاش “وَبَکى بُکاءً عالیا” هی گفت:آخ کمرم….. من می خوام یه جمله بگم،بعد هر چی خواستی داد بزن، می خوام بگم:عباس! تشنگی کشیدی، تیر خوردی،عمود خوردی،دست هات جدا شد، اما خدا رو شکر بدنت کنارعلقمه موند، بگم یا نه؟ خدا رو شکر بدنت زیر سم اسب ها نرفت،حسین بدنش زیر سم اسب ها…..*

                                     دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

به انضمام :

روضه پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا ساقی ِ عَطاشى، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضل ِ العَبّاس

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

ابی عبدالله داره به علمدارش میگه:

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

سرهایمان جداست، ولی بال و پر یکی ست

این ها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست

شب تاسوعا رسید،این سفره دیگه کم کم داره جمع میشه،ای حسین…. عباس من،علمدار من:

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

عباس چه کنیم با خیمه ها؟تو نباشی، من هم نباشم

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

کیه که دیشب برای علی اکبر گریه نکرده؟ عباس من:

حتی به روی اکبر من تیغ می کشند

با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست

تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست

آخه روز عاشورا،غریب کربلا خیلی با این مردم حرف زد،اثر نکرد. آی مردم چرا من رو میکشید؟گفتند: بُغضاً لِأبیک از بابات کینه به دل داریم.اَحقاد بدر و خیبر و حنین در سینه های ماست

آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست

عباس من، برادر من ،نور چشم من

طرز مَصاف کردن تو با پدر یکی ست

مثل بابام میجنگی

تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست

چشم انتظار آمدنت از شریعه اند

حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست

عمو برگرد ما آب نمی خواهیم

بعد از من و تو ،زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد، ولی خون جگر یکی ست

ای حسین…..

از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست

پائین پای مرقد و بالای سر، یکی ست

چرا قبرت کوچیکه؟این بیت مال اون زمانیه که آقا رفته میدان،آخرهای عمر شریفشه،مثل بارون تیر اومده، ابی عبدالله وسط گودال نشسته، کَالقُنفُذ مثل خارپشت به بدنش تیر رفته

غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکی ست

حسین……

مرحوم مجلسی در بحار روایت کرده: لما رأى العباس وحدته اخاه الحسین وقتی دید برادر تنها شده،دیگه کسی براش نمونده،اومد خدمت آقا: یا أخی هل من رخصه؟ اجازه میدی برم جونم رو فدات کنم؟اجازه ی میدان رفتن به من میدهی یا نه؟ فبکى الحسین بُکاءً شدیدا. آقا شروع کردن بلند بلند گریه کردن. ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی برادرم تو پرچمدار منی. وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی ‏ اگه تو بری لشکر من از هم میپاشه.لشکری نمونده ولی یه تنه لشکره برای حسین.عباس چی جواب داد؟ فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی آقا دیگه سینه ام تنگی میکنه،سینه ام تنگ شده. عباس جان اینجا سینه ات تنگ شد،نبودی ببینی

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه، من در مقابل

یه وقت سینه ی برادرت سنگین شد.

شمر نرو به قتلگه

فاطمه میکند نگه

کجا بودی عباس؟

آقا سینه ام تنگی میکنه، وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ دیگه از زندگی خسته شدم.

((یا عباس جیب المای لِسکینه عباس برای سکینه ی من آب بیار. یا عباس شوف الحرم حرَّقوه عباس ببین خیمه ها رو آتیش زدند. یا عباس شوف الحرم عطشانا عباس اهل حرم تشنه اند ))

وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ دیگه از زندگی خسته شدم. وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. می خوام از این منافقین خون خواهی کنم فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ حالا برو برای بچه هام آب بیار قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ یه ذره آب بیار دلشون خوش بشه. فذهب العباس عباس آماده ی رزم شد، اومد میدان و وعظهم و حذرهم شروع کرد موعظه کردن پسر امیرالمؤمنین فلم ینفعهم اثری نکرد فرجع إلى أخیه فأخبره،اومد خدمت امام حسین،آقا این مردم حرف گوش نمیدن، اینجای روایت جانسوزه، فسمع الأطفال ینادون العطش العطش دوباره برگشته پیش آقا،صدا از خیمه ها بلند شده،عمو آب،عمو آب.راوی میگه:عباس سوار بر اسب شد، فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربه سوار بر مرکب شد،نیزه رو برداشت،مشک رو برداشت و قصد نحو الفرات رفت سمت فرات فأحاط به أربعه آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات چهار هزار نفر محاصره اش کردند و رموه بالنبال شروع کردند علمدار حسین رو تیرباران کردن، فکشفهم لشکر رو شکافت و وارد فرات شد فلما أراد أن یشرب غرفه من الماء دست رو پر از آب کرد،آب رو بالا آورد ذکر عطش الحسین و أهل بیته یادش افتاد آقاش تشنه است،بچه ها تشنه اند فرمى الماء آب رو روی آب ریخت و ملأ القربه مشک رو پراز آب کرد و حملها على کتفه الأیمن مشک رو روی دوش راستش انداخت و توجه نحو الخیمه قصد خیمه ها رو کرد فقطعوا علیه‏ الطریق سر راهش رو گرفتند. عباس جونم سر راهت رو گرفتند،اون مادر پهلو شکسته ای که قرار ِ علقمه بیاد استقبالت،یه روز توی مدینه سر راهش رو گرفتند،درسته چهار هزار نفر نبودند،اما مادر سادات یه زن تنها بود. دست سنگین بود…. و أحاطوا به من کل جانب دورش حلقه زدند شروع کرد جنگیدن حتى ضربه ملعونٌ على یده الیمنى فقطعها اول دست راستش رو زدند،ای جانباز حسین فحمل القربه على کتفه الأیسر مشک رو به دوش چپ اندخت فضربه ملعونٌ فقطع یده الیسرى من الزند دست چپ هم از بند جدا شد، فحمل القربه بأسنانه مشک رو به دندان گرفت فجاءه سهم فأصاب القربه یه تیر آمد به مشک خورد و أریق ماؤها آب روی زمین ریخت

ای آب تو لااقل یاری کن

زهرا نشسته است یاری کن

ثم جاءه سهم آخر یه تیره دیگه آمد فأصاب صدره خورد وسط قلبش تیر سه شعبه فقط به قلب ابی عبدالله نخورد.اینجا راوی میگه: فانقلب عن فرسه باصورت روی زمین افتاد… چه قدر شما دو برادر شبیه همید و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی صدا زد: اَخا ادرک اَخاک حسین برادرت رو دریاب.ابی عبدالله اومد فلما رآهُ الحسین علیه السلام مَصْروعاً عَلى شَطِ الفُرات وَبَکى بُکاءً شدیداً وقتی حسین دید برادر کنار نهر افتاده شروع کرد بازم گریه کردن اینجا دیگه صدا زد: الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی. بخدا پشتم شکست،بعد تو عباس دیگه بیچاره شدم. حسین……

منبع: بحار الأنوار، ج‏۴۵، ص: ۴۱

                                           دانلود روضه

منبع : باب المحرم

***

به انضمام :

روضه ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ….

بی تو شب و روزم جز خون جگری نیست

یک سر بزن این جا ،هر جا تو نباشی خبری نیست

یا صاحب الزمان……

امشب شب اشک ِ، امشب شب دریاست

ما چشم به راهیم ،گفتی که میایی مجلس عباس

آی رفقا فقط یه انکسار(شکستگی) در صورتت ظاهر بشه فاطمه جوابت رو میده،فاطمه مدیون علی از دنیا نرفت،زیر دین ِ ما بمونه؟امشب شب انکسار ِ ،آی آقا،آی آقا. یا صاحب الزمان می دونم این شب و روزها سرتون خیلی شلوغه؛ما می خواهیم روضه ی عمو جانتون رو بخونیم:

عباس یعنی شمع بزم هاشمیون/عباس یعنی ماه بین فاطمیون

عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر/عباس یعنی کربلا را میر و لشکر

عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار/ عباس یعنی میر و سقا و علمدار

عباس یعنی نور مصباح هدایت

هرکسی می خواست در خونه ی ابی عبدالله بره،اگه یه خورده ابی عبدالله از دستش ناراحت بود،با قمر بنی هاشم می اومد پیش ابی عبدالله،رفقا ذوب ِ در ولایت، اینجوری آدم رو می بره بالا،از اول خلقت تا آخر خلقت،میلیون ها مشک، به خیمه به لشکر آب میرسه،یه مشک به خیمه نرسید ببین چه سرو صدایی به پا کرده،یعنی چی؟یعنی اگه تو میر لشکری ،امامت از تو میخواد سقا باشی،چشم…

عباس یعنی نور مصباح هدایت/عباس یعنی کشته ی راه ولایت

عباس یعنی شیر مرد از خورد سالی/عباس یعنی زاده ی مولی الموالی

عباس یعنی ماه شب های مدینه/عباس یعنی آرزوهای سکینه

عباس یعنی دست،دست حی داور/عباس یعنی خون ثارالله اکبر

عباس یعنی مظهر کل حقایق/عباس یعنی باب حاجات خلایق

بعض ها فکر می کنن وقتی ام البنین قنداقه ی عباس رو دور آل الله گردوند،اهل بیت و بچه های فاطمه همه خردسال بودند،نه بابا، حضرت زینب بیست ساله بوده،ازدواج کرده بوده،امام حسین،امام حسن ازدواج کرده بودند،خونه داشتند،همین که همه جمع شدند مولا رو ببینند،همه با خانواده،بلند شد ام البنین،بچه رو دور سفره چرخواند،امیرالمؤمنین فرمود:چیکار می کنید؟گفت:آقاجان این مردم مدینه یه حرف هایی می زنند.چی میگند؟میگند این دیگه پسر دار شده،کاری به بچه های فاطمه نداره. من از اولش گفتم من کنیزم،بچه ام هم غلامتون.

در حضور پاک اربابان خود آموخت این که

من دو زانو باادب پایین سفره می‌نشینم

خرده‌نانِ مانده از آن سفره را دادم به عالم

عالمی حاجت گرفت از سفره‌ی امّ‌البنینم

همچین که سر سفره می نشست،بالاخره بچه یه روزی روز اولشه که سر سفره بشینه روی پای خودش،همچین که سر سفره می نشست،دست اومد سفره بره مادر نگاه کرد:اول حسین….زلیخا پیر شد در زمان پیری آوردنش پیش یوسف ، یوسف پیغمبر خداست، که پیغمبر خدا فرمودند: اگر می خواهید آدم رو در جلالش،موسی رو در هیبتش،نوح رو در عزمش،عیسی رو ،یوسف رو، یعقوب رو، ابراهیم رو هر کی رو می خواهید ببینید نگاه کنه به علی، علی جمع همه ی انبیاء و اولیاست،حالا حسین علی ِ،چی می خواهیم بگیم؟زلیخا اومد خدمت یوسف گفت:یا نبی الله من خیلی اذیتت کردم،باعث شدم زندان بری،اذیت بشی،اما این رو مطمئن باش من قلباً دوست دارم. یوسف باید یه کاری بکنه از یک بنده ی عادی بالاتر،خدا بهش اجازه داد،عبا رو گذاشت روی زلیخا برداشت،زلیخا جوان شد. من هم امشب میگم آقاجان نمی دونم کجا اذیت کردم،اما آقا جان راست راستی دوست دارم،امشب اومدم چین و چروک های دلم رو برداری، یوسف کجا،حسین کجا،یوسف کجا عباس کجا. هر کی هر جوری با حسین تا کنه،اضافه میکنه ابی عبدالله بهش، فَیُضَاعِفَهُ ، اگر ام البنین به عباس اجازه نده دستش رو زودتر تو سفره نکنه،حسین یا زینب،یا امام حسن،یا خانم اُم الکلثوم، عباس رو روی پا میگذاشتند،نرم ترین قسمت نون رو می بریدند تو دهان بچه می گذاشتند.

قد کشید عباس با شیر من و نان ولایت

نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم

این طوری بزرگ شده،لحظه به لحظه با حسین بوده

***

عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا/عباس یعنی شعله ای در قلب دریا

عباس یعنی لنگر فلک ولایت/عباس یعنی جلوه ای تا بی نهایت

عباس یعنی عاشقی بی دست و بی سر/عباس یعنی کشته ی صد پاره پیکر

عباس یعنی باب، باب الله اعظم/عباس یعنی غیرت الله مجسم

ارث ادب از مادرش ام البنین داشت/ارث شجاعت از امیرالمومنین داشت

عبد خدا، اِبنُ، اَخ و عَم ِ ولی بود/روی علی، پشت حسین ابن علی بود

تنهای تنها قدرت صد لشکرش بود/آخر دعای فاطمه پشت سرش بود

در قلب دریا تشنه تاب و تبش بود/آب بقا، لب تشنه ی داغ لبش بود

عباس در دنیا و عقبا با حسین است/فریاد هر زخمش هزاران یا حسین است

با آن جلال و عزت و آقایی او/مشهور شد در کربلا سقایی او

با آنکه خود بر شهریاران شهریار است/سربازُ، سقا و امیر و پاسدار است

لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس

سه روز سهم آبش رو به بچه ها داد،آب و بالا آورد،بعضی ها نوشتند،فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَین،یاد لب ِ تشنه ی ابی عبدالله افتاد.این جور نبوده که ،عباس از یاد حسین اصلاً غافل نبوده،شاید این جوری بوده،یه تشدید داشته: فَذَکَّرَ عَطَشَ الْحُسَین. آب و نگاه کرد تذکر داد،ای آب یادت باشه،تو مهریه مادر حسینی،همه از این آب دارند می خورند،همه ی وحوش می خورند،همه ی حیوانات می خورند،یه شش ماه تو خیمه داره بال بال میزنه،بیا بریم خیمه،بیا بریم خیمه،گهواره داغ شده،بیا بریم خیمه،یه مادری شیر نداره،بچه غذا و آبش شیره،بیا بریم خیمه. آب رو روی آب ریخت

لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس

دریا صدا میزد مرا دریاب عباس

یه لبی از آب تر کن،من در حسرت لب های خشک تو تا قیامت می سوزم

وقتی جوان مَردی و او را کرد احساس/دریا صدا زد آفرین، عباس عباس

الحق که در مردانگی مرد آفرینی/الحق که فرزند امیر المومنینی

در پاسخ این غیرت و ایثار و صبرت/تا صبح محشر آب گردد دور قبرت

مدح تو ای باب المراد کل عالم/باشد فزون تر از هزاران نخل میثم

جلو راه افتاد ابی عبدالله،حسین داره راه رو باز میکنه،صدا زد:اَنَا بنُ نَبی ِ المُصطفی صدا داره از پشت سر میآد،آرامش حسین ِ، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی الحمدلله داره میآد عباس، اَنَا بنُ اَحمدِ المُختار.یه صدایی داره میآد اَنَا بنُ حیدر ِالکَرّار خدا رو شکر داره میاد،چیزی نمونده نخلستون تموم بشه، اَنَا بنُ فاطمه الزهرا نمیدونم شاید اینجا با حسرت عباس صدا زد، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی الحمدلله داره عباس میآد، اما یه جا هر چی حسین صدا زد: اَنَا بنُ نبی المُصطفی، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی، اَنَا بنُ فاطمه الزهرا چرا جواب نمیآد؟ نبایدم جواب بده،آخه مشک لای دندان مبارک ِ، مگه مشک بیوفته جواب بده،دیگه صداش نیومد،صدای هلهله اومد،یه مرتبه دید صدای آشنایی وسط هلهله و سرو صدا،یه صدایی بلند شد: اَخا،اَخا،اَخا،اَدرک اَخا….

زتو شرمنده ام آب آورت رفت/علمدار رشید لشکرت رفت

تو تا در راه بودی مادرت بود/تو از راه آمدی و مادرت رفت

حسین….. گفت داداش جان:

من کنار تو هستم و دشمن/ گرد جسم تو جشن میگیرد

فکر خیمه بدون تو هرگز/تو نباشی رقیه میمیرد

تو نباشی خدا به خیر کند/لشکر شام شیر میشود و

تو نباشی خدا به داد رسد/حرم آماج تیر میشود و

تو نباشی رباب میمیرد/اصغر از تیر سیر میشود و

تو نباشی و من نباشم وای/عصمت الله اسیر میشود و

***

گفت:داداش منو رها کن برو،الان می ریزند تو خیمه ها…ای حسین…

یک دم از بوی یاس فهمیدم/مادرم بوده در کنار تنت

من بمیرم چه ها کشیدی تو /پیش چشمان مادرم زدنت

***

دیدم از دور ای علمدارم/پاره پاره شدی ز سر نیزه

چرا؟آخه ته سر نیزه برگشته است،در نمی آد از توی بدن،مگر اینکه قسمتی از بدن جدا بشه

دیدم از دور ای علمدارم/پاره پاره شدی ز سر نیزه

هر که یک قسمت از تنت را بُرد/بدنت را زدند بر نیزه

ای حسین…..

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد/چشم حرامی با حرم روبرو شد

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم/من و تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت/حسین قامتش خمید فدای سرت

خدایا فرج آقای مارا برسان….

                                       دانلود روضه

 

منبع : باب المحرم

***

به انضمام :

روضه هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ….

امام زمان(عج)می فرمایند:جایی که روضه ی عمو جانم خونده شود من سراسیمه میآم،با عجله.

بی تو شب و روزم جز خون جگری نیست

یک سر بزن این جا ،هر جا تو نباشی خبری نیست

امشب شب اشک، امشب شب دریاست

ما چشم به راهیم ،گفتی که میایی مجلس عباس

امشب شب گریه است، با چشم های بی تاب

گریه برا زینب،گریه برا تنهایی ِ ارباب

مشک و علم افتاد،دست قلم افتاد

با پیکر خونین،ماه شب تار حرم افتاد

***

من آسمان نور و عباس، آفتابم/من شهر عاشورایم و عباس بابم

من کشتی و عباس باشد بادبانم/من جنت و عباس باشد بوستانم

من بیشه ی توحیدم و عباس شیرم/من احمد و عباس ،حیدر در غدیرم

عباس من مرد وفا مرد جهاد است/عباس من باب الکرم، باب المراد است

عباس من لب تشنه و دریاست مستش/عباس من بی دست و عالم زیر دستش

عباس من دریا و عالم تشنه ی او/رود فرات و چاه زمزم تشنه ی او

عباس من یک کربلا عشق و ادب بود/بیرون شد از دریای آب و تشنه لب بود

عباس من صاحب لوای اهل بیت است/عباس من مشکل گشای اهل بیت است

عباس من فرمانده ی کل قوا بود/تنها سپاه من به دشت نینوا بود

عباس من بی دست بود و دست من بود/در روز تنهایی تمام هست من بود

عباس من چون حمزه بر ختم رُسل بود/هر زخم تیغش بر بدن یک باغ گل بود

عباس من در یاری ِ من جان فدا کرد/یک لحظه دست و دیده تقدیم خدا کرد

عباس من با اشک چشم و سوز ِ سینه/در موج دریا دیده تصویر سکینه

عباس من تنها نه پرچم دار من بود/حتی پس از جان دادنش هم یار من بود

عباس من بر آب دریا آبرو داد/از خون پاک خویش دریا را وضو داد

عباس من لب تشنه جان داد/لب های خشکش را به پیغمبر نشان داد

عباس من آثار سجده بر جبین داشت/ارث عبادت از امیرالمؤمنین داشت

قربون جبین شکسته ات

عباس من هم یار من، هم یار دین بود/اجر جهاد او عمود آهنین بود

عباس من هم باغ من، هم یاس من بود/عباس من عباس من عباس من بود

قربون داداشت برم حسین،بهترین لفظی که میشه گفت همینه:قربون داداشت برم حسین.

چون صحن من صحن و سرایش می درخشید/تا آسمان گلدسته هایش می درخشید

تنها نه این دنیا مرا یار است عباس/روز قیامت هم علمدار است عباس

فردا قیامت می شود پابست عباس/زهرا شفاعت می کند با دست عباس

کی زاده ی ام البنین فردا گذارد/میثم غلام او در آتش پا گذارد

نمیذاره فردای قیامت بریم توی آتیش ،نه برای اینکه سینه زن او هستیم،اگه یه نفر برای فاطمه گریه کنه،عباس نگهش میداره،من میخوام در ِ خونه ی قمر بنی هاشم آبرو مند بشم میخوام شب تاسوعا یه روضه بخونم.با روضه فاطمه،قمر بنی هاشم یه جور دیگه نگات میکنه:

در ِ آتیش گرفته روی گل پرپر افتاد/بوسه های سرخ آتیش،روی چادر مادر افتاد

یکی بیآد تو این کوچه، به مادرم کمک کنه/حسین زیر دست و پاست،به خواهرم کمک کنه

حالا آبروت بیشتر شد در ِ خونه ی عباس،می خوام روضه بخونم:

آب می خواهم آب،خیمه ها پر شده از تشنگی و رنج و عذاب

ای عمو آب چه شد؟،غیر شرمندگی عباس نداده است جواب

دختری مشک آورد و دنیا به سرش گشت خراب

به دل دشمن زد،قول داده است عمو تا که بیاید با آب

قول داده است عمو،روی حرفش همه ی اهل حرم کرده حساب

ظهر عاشورا شد،علم افتاد زمین،قائله ای بر پاشد

علم افتاد زمین و از آن لحظه دگر باب جسارت وا شد

ظهر عاشورا شد،عمرسعد ملعون ،سپاه کوفه و شام ایستادند،صدا داره میآد از علقمه،یه وقت دیدند یه عده دارند می دوند،دارند داد می زنند :حسین کارش تموم شد. علم عباس افتاد،علمدارش افتاد.آب چی؟ مشک آب و که پاره کردیم

ظهر عاشورا شد،علم افتاد زمین،قائله ای بر پاشد

علم افتاد زمین و از آن لحظه دگر باب جسارت وا شد

نیزه ای بالا رفت، وچه دشوار میآن سه نیزه جا شد

دوره کردند او را،سر این که چه کسی سر ببرد دعوا شد

آخه گرون ترین سر بود

یا اَخا را تا گفت، پسر اُم بنین هم پسر زهرا شد

ساعتی بعد حسین، در سراشیبی ِگودال تک و تنها شد

شعر غرقه گِله است،پای زن های حرم خسته و پر آبله است

زیر تیغ خورشید، سر عباس ، سایه ی این قافله است

دختری سیلی خورد،چون که بین سر و او چند قدم فاصله است

روضه ی شعر اینجاست، نیزه دار سر عباس چرا حرمله است

زینب و بزم شراب،سر عباس به نی،پاسخ این مسئله است

ابی عبدالله حق داشتید اینطوری گریه می کردید بالا سر عباس،آخه هر کی رفت شما بقیه رو داشتی. آدم وقتی بی کس میشه یه جور دیگه ای گریه میکنه،زینب هم به حسین گفت:داداش جدم رفت،بابا و مادرم و شما دو تا داداشام بودید،مادرم رفت بابام و دوتا داداشام بودند،بابام رفت دو تا برادرم بودند،حسنم رفت دلم به تو خوش بود، تو هم که میخوای بری زینب دلش رو به کی خوش کنه؟امون از بی کسی،امون از غریبی.وقتی عباس می خواست بره میدون ابی عبدالله فرمود:کجا میخوای بری؟ اَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی تو یار و یاور منی،تو امیر لشکر منی.

من کنار تو هستم و دشمن، گرد جسم تو جشن میگیرد

فکر خیمه بدون تو هرگز ،تو نباشی رقیه میمیرد

تو نباشی خدا به خیر کند، لشکر شام شیر میشود و

تو نبشی خدا به داد رسد ،حرم آماج تیر میشود و

تو نباشی رباب میمیرد، اصغر از تیر سیر میشود و

تو نباشی و من نباشم وای، عصمت الله اسیر میشود و

یک دم از بوی یاس فهمیدم، مادرم بود در کنار تنت

من بمیرم چه ها کشیدی تو ،پیش چشمان مادرم زدند

دیدم از دور ای علمدارم ،پاره پاره شدی به سر نیزه

هر که یک قسمت از تنت را برد، بدنت را زدند بر نیزه

***

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد/چشم حرامی با حرم روبرو شد

فقط برگرد خیمه ای علمدارم/منو تنها نگذار ای کس و کارم

همه صدا بزنید: یا حسین….. شب تاسوعا دامن اربابت رو محکم بگیر بگو:آقا من رو گرفتی رها نکن

هر چی توانت هست از سویدای دلت صدا بزن با تمام عشقت،صدا بزن:یاحسین….

فرج امام زمان رو بخواه:یاحسین……خدایا فرج آقامون برسان.

                                        دانلود روضه

 

منبع : باب المحرم

***

به انضمام :

روضه نهم

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ وعَلى عباس الْحُسَیْنِ

یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر

جزکوچه چشم تو راهی نیست دیگر

جزتو به حاجتها الهی نیست دیگر

این جذبه ها خواهی نخواهی نیست دیگر

تو شمعی و گرمای تو پروانه پرور

مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی

ماهی و از خورشید هم غم را گرفتی

بی شک یداللهی که پرچم را گرفتی

دادی دو دستت را دو عالم را گرفتی

تا که بریزی زیر پای شاه بی سر

جنگاوریت را زبابا میشناسی

ام البنین را عبد زهرا میشناسی

وقتی برادر را تو آقا میشناسی

ازهر کسی بهتر خودت را میشناسی

باب الحوائج میشوی تا روز محشر

امد سکینه از عمویش خواهشی داشت

اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

بی بی حضرت سکینه اومد به علی اصغر سری زد،دید از بس که پنجه کشیده به سینه مادر، زیر ناخوناش خون جمع شده،محاله سکینه برای خاطرخودش عموش رو خجالت بده،لذا یکی از اولیاءالله می فرمایند:اگه می خوای از حضرت اباالفضل علیه السلام حاجت بگیری به یک چیز قسم بدی رد نمیکنه، ایشان می فرمایند:آقا رو قسم بدهید به شرمندگی که از حضرت سکینه داشت.تا حضرت سکینه داداشش علی اصغر رو به این حالت دید، گفت:الان می روم به عموم میگم برای علی اصغر آب بیاره،یه وقت عباس دید بی بی سکینه یه مشک خشکیده رو به دست گرفته،عمو می روی برای این بچه آب بیاری.

امد سکینه از عمویش خواهشی داشت

اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

ای مرد طوفانی نگاهت بارشی داشت

کم کم که موج سینه ات آرامشی داشت

درفکر دریا رفتی و لبهای اصغر

گفتی به آقایت که خون است آخر کار

لیلای من فصل جنون است آخر کار

انا الیه راجعون است اخر کار

حالا که میدانم که چون است آخر کار

اول به دستم تیغ میدادی برادر

از تشنگی گرچه نگاهت تیره میشد

اما همین که سمت لشکر خیره میشد

با تار و مار تیر مژگان چیره میشد

این منتزلت باید برایت سیره میشد

تا که کسی چشمش نیفتد سوی خواهر

***

ای همه لشکر من یا عباس

نور چشم تر من یا عباس

ای تکیه گاه اهل حرم

ای پشت و پناه خواهرم

آه مشک خالی شده راه نجات

آه میروی تو سوی نهر فرات

یا ابالفضل

عمو وای واعطشا

***

شق القمر شد که سرت برشانه افتاد

انگار از فرق اناری دانه افتاد

انار رو شکستی؟ دیدی چه جوری یهو میریزه بیرون؟

میگه تو بازار کوفه اومدم،دیدم یه مرد بدقیافه ای و بدریختی تو بازار کوفه گدایی میکنه،روش حساس شدم،گفتم:چه بلایی سرت اومده،چه کار کردی به این عذاب گرفتار شدی،گفت: میدونی من از کسانی بودم که دور عباس بن علی رو گرفتم،ان شاءالله بری کربلا مقام امام زمان(عج)،همون جایی است که عباس از شریعه بالا اومده،تا اومد بیاد بالا یکی صدا زد اگه این آب به خیمه برسه،حکم سقایی برداشته می شود دفعه ی بعد عباس برای جنگ می آید،گفتند:چه کنیم حریف این یل نمی شویم،گفت:بگو تیراندازها صف بکشند،چهار هزار تیرانداز،یه نقطه ی علقمه رو تیر باران کردند،پشت نخل ها پنهان شدند،اول دست راست رو جدا کردند،زود مشک رو به دست چپ داد،دست چپ رو هم جدا کردند،مشک رو به دندان گرفت، خودش را رو مشک انداخته،بدن تیرباران شد،روایت مقتل این جوریه،عباس کالقنفذ شده بود،یعنی مثل خارپشت بدنش پُر تیر شده بود،نانجیبی تیری به مشک زد،حرمله تیری به چشم راست آقا زد،سرش رو تکان داد،تیر جدا نشد،ما بین اسب و زانو، تیر رو گذاشت در بیاره،کلاه خود افتاد،یازهرا،یه وقت اسب و هی کرد،داره دنبال راهی میگرده از توی لشکر بیرون بیاد، یه نانجیبی اومد جلو،صدا زد کو دستات اباالفضل، با اشاره آقا فرمود: دیر آمدی. نانجیب گفت:عباس اگه تو دست نداری من دارم،وای.. عمود رو بالا آورد چنان بر فرق مبارک زد،اون ناجیب بازار کوفه میگه:تا عمود رو زد، دیدیم سر شکافته شد،یا حسین…….

                                  دانلود روضه

 

منبع : باب المحرم

***

به انضمام :

روضه دهم

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ناگاه زمین شد پر از زلزله  و حرمله با تیر دو تا چشم به هم دوخت، عمو سوخت .”دوتا دستا قطع شده” که ناگاه عمود آمد و بشکافت سرش را ، دو تا چشم ترش را ،چو تیر آمد و بر مشک عمو خورد، همه آرزویش مرد ، طرف خیمه صدا زد، که ارباب دریاب برادر ،که دگر تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد.

اباالفضل،….جانم…همه ناله بزنن،….دوست دارم شما بگین…چقدر منتظر امشب بودی…

وقتی بیش از ۹۰ زخم امیر المؤمنین تو جنگ اُحد برداشت،خم به ابرو نیآورد،یه روز چشم درد گرفت امیرالمؤمنین ،پیغمبر اومد دید امیرالمؤمنین از چشم درد در تب و تابه،دو نفر یکی امیرالمؤمنین کاشف الکرب عن وجه الرسول الله است،یکی عباس کاشف الکرب عن وجه الحسین ِ،تا پیغمبر دید علی چشم درد داره،این چشم ها داره اذیت میشه،پیغمبر اکرم دست رو چشم امیرالمؤمنین کشید،این درد چشم آروم شد،یا رسول الله چشم درد کاشف الکرب خودت رو نمی تونستی ببینی،حسین چی کشید،نه یه چشم درد،اومد دید تیر تو چشم عباس خورده،یا صاحب الزمان،عباس این تیر و چه طور از چشم در بیاره،آقا خم شد،این تیرو گذاشت بین دو تا زانو،تیرو از چشم بیرون بکشه،نانجیب با عمود آهن به فرق عباس زد،حسین…

چند تا خانوم خیلی از هم شرمنده بودند،اونم از رو ادبشون،یکی ام البنین،این بچه هارو میدید میگفت:عباس ِ من رو حلال کنید،اگه آب به خیمه رسونده بود علی اصغر زنده بود،یکی سکینه،هر وقت ام البنین رو میدید سرش رو مینداخت پایین،میگفت:ام البنین من رو حلالم کن،من مشک و دادم دست عباس،اما زینب شروع میکرد برا ام البنین از کربلا گفتن:ام البنین تا عباست بود ما در آرامش بودیم همه راحت بودند،ام البنین تا علم خوابید حسین سراسیمه اومد تو خیمه،لااله الا الله،آخه میگه قبلش هر کی به شهادت میرسید ابی عبدالله می اومد تو خیمه زن و بچه رو ،همه رو آروم میکرد،اما عباس که افتاد میگه دیدم حسین گوشه ی خیمه،خودش زانوهاش رو بغل گرفته،چی شده داداش؟گفت:زینب جان برو رخت اسارت به تن بچه ها کن،دیگه کار تموم شد.

رفت از کفم آب آورم ای داد و بیداد

دیدی چه آمد بر سرم ای داد و بیداد

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

جسممون اینجاست،دلمون کربلاست،ای کاش الان تو بین الحرمین بودیم،حسین جان،به گنبد نگاه کن،از زبان حسین بگو:

پشتم شکسته از غمت برادر من

بنگر به بالینت نشسته مادر من

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

                            دانلود روضه

 

منبع : باب المحرم

شیعه آرت

السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی

دیدگاه کاربران ...

تعداد دیدگاه : 0

    لطفا قبل از ارسال سئوال یا دیدگاه سئوالات متداول را بخونید.
    جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
    دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

    دیدگاه خود را بیان کنید

    Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.