بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
***
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
***
به انضمام :
حدیث کساء و آثار شگفت انگیز آن
داستان اول : عنایت اهل بیت به جلسه حدیث شریف کساء
جناب آقای دکتر نوری مطلق در ارتباط با آثار و برکات حدیث کساء در زندگی شان چنین نقل کرده اند :
بیش از چهار سال است که شب پانزدهم هر ماه در منزل جلسه قرائت حدیث کساء برگزار می کنیم. علت انتخاب شب پانزدهم آن است که مرحوم پدرمان که از فضلای حوزه علمیه بودند به بزرگداشت یاد و خاطره اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عنایت ویژه ای داشتند. به ویژه به مناسبت میلاد مسعود امام زمان عجل الله فرجه در نیمه شعبان مراسم باشکوهی برگزار می کردند. ما هم پس از رحلت ایشان آن برنامه را ادامه داده و خواندن حدیث کساء را در شب پانزدهم هر ماه قرار دادیم. از آغاز این برنامه تاکنون جلسه حدیث کساء در هر وضعیتی برقرار بوده است ، هر چند از نظر مالی در مضیقه قرار داشتیم. مواردی اتفاق افتاده که برای برپایی جلسه مجبور به قرض گرفتن شدیم ، ولی هیچ گاه برای ادای قرض به زحمت نیفتادیم و به برکت این جلسه هزینه ها به راحتی پرداخت شده است. در این مراسم سعی بر این بوده است که از شرکت کنندگان با مختصر شامی پذیرایی شود. در این چهار سال بارها اتفاق افتاده که مشکلات بزرگی که حل آنها از راه های معمولی برای ما و دیگر شرکت کنندگان جلسه ناممکن بوده حول و حوش برقراری جلسه حدیث کساء برطرف شده است و ما این عنایت را از لطف و توجه اهل بیت علیهم السلام به جلسه حدیث کساء می دانیم.
اما آنچه به طور خاص در زمینه آثار و برکات حدیث شریف کساء واقع شده آن است که : دو سال قبل ( سال ۱۳۸۲ ) برای جلسه ماه ذی قعده از برخی دوستان ، همسایگان و بستگان برای شرکت در جلسه دعوت کردیم ، اما کسانی که از آنها دعوت به عمل آمده بود هر یک به دلیلی موفق نشدند در جلسه شرکت کنند و به همین دلیل آن مجلس با جمع بسیار مختصر و به صورت بسیار غریبانه ای برگزار شد. این موضوع مرا غمگین ساخت و دلم شکست و از خداوند متعال و حضرات معصومین ، به ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها خواستم که عنایتی خاص به این جلسه داشته باشند که موجب دلگرمی ما شود. در آن جلسه همگی از حضرت حق ، توفیق زیارت کربلا را طلب کردیم. خدا شاهد است ماه بعد ( ذی حجه ۱۳۸۲ ) همه افرادی که در جلسه قبل حضور داشتند ، از پیر و جوان و کودک و زن و مرد بی آنکه با یکدیگر هماهنگی کرده باشند در کربلا بودند و این امر با وضعیت بحرانی عراق در آن زمان نمی توانست چیزی جز عنایت حضرات معصومین علیهم السلام باشد. نکته جالب دیگر آنکه در همان ایام سامرا بسیار ناامن بود و به کسی اجازه نمی دادند به زیارت امام هادی و امام عسکری علیهما السلام مشرف شود. حتی یکبار تا چند کیلومتری سامرا هم رفتیم ولی ما را بازگرداندند. شب پانزدهم ماه ذی حجه که شب میلاد امام هادی علیه السلام بود مراسم قرائت حدیث کساء را با همان جمع و با توجه به مشکلات و شلوغی های بین الحرمین و ممانعتهایی که به عمل می آمد برگزار و از آن امام همام توفیق زیارتشان را طلب کردیم. بحمدالله صبح روز پانزدهم ماه روز تولد امام هادی علیه السلام ، با همان جمع در قالب کاروانی عازم سامرا شدیم و توفیق زیارت امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را پیدا کردیم و بعد از ظهر به کربلا بازگشتیم. پس از آن سایر افراد به ایران بازگشتند ، ولی ما و خانواده توفیق یافتیم عید غدیر را نیز در نجف باشیم و پس از آن به ایران بازگردیم.
پس از این عنایت ، دوستان ، بستگان و همسایگان با توجه بیشتری در این جلسه شرکت می کنند.
امید آنکه مجالس اهل بیت علیهم السلام هر روز رونق بیشتری یابد و همه ما توفیق پیروی از راه آن بزرگواران را پیدا کنیم.
داستان دوم: حل مشکل ازدواج و اشتغال!
جناب حجت الاسلام معمار منتظرین ، بیش از ۲۱ سال است که به لطف خدا و عنایات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صبحهای پنجشنبه در منزلشان جلسه حدیث کساء برپاست. ایشان در باب برپا داشتن حدیث کساء بسیار اصرار داشته و نکات ارزشمندی از راز و رمز این حدیث را در صحبتهای خود بیان می کنند. از جمله نکاتی که ایشان از حدیث کساء برداشت کرده اند آن است که در این حدیث حضرت فاطمه سلام الله علیها بی واسطه از گفتگوی خداوند با ملائکه و جبرئیل نقل حدیث می کنند و این امر نشان دهنده مقام والای حضرت زهرا سلام الله علیها است. از جمله خاطرات چشم گیری که ایشان درباره آثار شگفت حدیث کساء نقل می کنند این خاطره است :
یکی از دوستان ما که اهل زواره اصفهان بود برایم نقل کرد که دختری داشتم که سالها در جامعه الزهرای قم درس خوانده بود و مدرک کارشناسی الهیات داشت. خیلی دوست داشتم که همسری سید و با تقوا و از خانواده ای معتبر برای او پیدا شود. خواستگاران بسیاری هم برای دخترمان می آمد ولی هیچ یک از آنها این شرایط را نداشتند. نذر کردم که چهارده شب متوالی حدیث کساء را برای برآورده شدن این خواسته قرائت کنم. در چهاردهمین شب ، خانواده ای از تهران تماس گرفتند و خواستند که برای خواستگاری به منزل ما بیایند. آن شب خجالت کشیدم از خانواده داماد بپرسم آیا از سادات هستند یا نه ؟ به هر روی قراری گذاشته شد و آن خانواده همراه پدربزرگ داماد به خانه ما در زواره آمدند. در میان صحبتها پدربزرگ داماد گفت : خدمت رسیدیم تا دختر شما را برای آقا سید احمد کسائیان خواستگاری کنیم. همین یک جمله دربردارنده نشانه هایی بود از اینکه توسل به حدیث کساء مورد قبول قرار گرفته است. یکی آنکه آن خانواده از سادات بودند و مهمتر از آن نام خانوادگی آنان کسائیان بود و تماس آنها با خانواده هم در چهاردهمین شب نذر انجام گرفته بود.
به هر روی این ازدواج سر گرفت. پس از چندی دخترم برای ادامه زندگی به تهران رفت.. چند ماه گذشت. دخترم با خانواده تماس گرفت و گفت در این چند ماه هر چه دنبال کار گشته ام کاری پیدا نکرده ام ؛ من با داشتن مدرک کارشناسی الهیات از اینکه در خانه بنشینم خسته شده ام… من بار دیگر به حدیث کساء متوسل شدم. پس از چند روز دخترم تماس گرفت و گفت که مساله اشتغالم نیز با اوضاع کنونی اشتغال در شهر تهران درست شد. داستان از این قرار بود که فردای روزی که من حدیث کساء را به منظور حل مشکل دخترم خواندم ، دخترم به مجلس زنانه ای که در همسایگی او بوده می رود. دخترم می گفت مجلس خیلی سرد و بی حال بود و من که قبلا سابقه تبلیغ در اهواز داشتم و خداوند هم نفس گرمی به من داده بود از صاحبخانه برای خواندن روضه اجازه گرفتم. او هم اجازه داد و با روضه خوانی و صحبتهای من مجلس گرم شد. صحبتهای من با استقبال شرکت کنندگان روبرو شد. پس از پایان جلسه صاحب مجلس از من پرسید شما کجا ساکن هستید ؟ گفتم من همسایه شما هستم و به تازگی به تهران آمده ام و از جامعه الزهرای قم لیسانس الهیات گرفته ام. صاحبخانه از شغل من پرسید. در جواب گفتم در این چند ماه که به تهران آمده ام هنوز موفق به پیدا کردن شغل مناسبی نشده ام. در اینجا صاحبخانه که خود مدیر دبیرستان دخترانه ای بود از من خواست به عنوان معلم تربیتی در آنجا مشغول به کار شوم. جالب آنکه نام آن دبیرستان دخترانه نیز دبیرستان کساء بود.
داستان سوم : زنده شدن مرده به برکت حدیث شریف کساء
جناب آقای امیرحسین بانکی ، از مدرسان گروه معارف دانشگاه اصفهان تعریف می کرد : حدود سال ۱۳۷۱ در اصفهان با جمعی از دوستان و دانشجویان در مرکز فرهنگی عترت واقع در مسجد یزد آباد به فعالیت های قرآنی و فرهنگی مشغول بودیم. در آن زمان همسایه های مسجد با انجام این قبیل فعالیتها در مسجد مخالف بودند و روی خوشی به دانشجویان نشان نمی دادند. بعد از ظهر جمعه ای حدود ساعت یک، جلسه شورا در مسجد برگزار شد. در حین گفتگو ناگهان صدای ناله و شیون بلندی از خانه همجوار مسجد به گوش رسید. اعضای شورا به کوچه آمدند و دیدند که آن خانواده با اضطراب بسیار از مرگ دختر تازه عروس خود سخن می گویند. آقای دکتر سید ناصرالدین مصطفوی ، برادر دو شهید که در آن زمان دانشجوی سال آخر پزشکی بود و هم اکنون (سال ۱۳۸۴) دانشجوی فوق تخصص اطفال در دانشگاه شیراز است ، در جمع ما بود. وی به سرعت بالای سر بیمار رفت و پس از انجام معاینه دستور داد آمبولانس را خبر کنند. گویا آن دختر خانم دچار عارضه ای بوده که باید داروهایش را در ساعت مشخصی می خورده است و به علت تاخیر در مصرف دارو این مشکل برایش پیش آمده بود. افراد خانواده به قدری مضطرب و وحشت زده شده بودند که نمی توانستند کاری انجام دهند. دوستان با اورژانس تماس گرفتند و پس از آمدن آمبولانس دکتر مصطفوی و یکی از بستگان بیمار به همراه بیمار با آمبولانس به سمت بیمارستان حرکت کردند.
من که به شدت تحت تاثیر این حادثه قرار گرفته بودم ، یاد سفارش جناب حجت الاسلام معمار منتظرین ، در ارتباط با آثار قرائت حدیث کساء افتادم. از اهالی آن خانه خواستم تا به مسجد بیایند تا همراه دیگر جوانان حاضر در مسجد حدیث کساء را به قصد شفای آن دختر خانم بخوانیم. اهالی آن خانه با ظاهری در شان مسجد وارد مسجد شدند و همه مشغول خواندن حدیث کساء شدیم. گریه اهل آن خانه همه را منقلب کرده بود. بی اغراق می توانم بگویم این با حال ترین و خاطره انگیزترین حدیث کسائی بود که تاکنون خوانده ام.
دقایقی پس از خواندن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ، از بیمارستان تماس گرفتند و بهبود یافتن آن دختر خانم را خبر دادند. فردای آن روز حال آن خانم خوب شد و از اورژانس به بخش عمومی منتقل و پس از چند روز از بیمارستان مرخص شد.
آقای دکتر مصطفوی وضعیت بیمار را از زمانی که برای معاینه به خانه آنها رفته بود تا زمانی که حال بیمار رو به بهبود گذاشت چنین نقل می کرد :
وقتی بالای سر بیمار حاضر شدم و او را معاینه کردم دریافتم که تنفس و ضربان قلب بیمار مختل شده است. به همین دلیل درخواست آمبولانس کردم. در طول راه تنفس و ضربان قلب بیمار به طور کامل قطع شد. به طوری که وقتی به بیمارستان رسیدیم اورژانس بیمارستان بیمار را قبول نمی کرد و می گفت این شخص مرده است و ما نمی توانیم او را تحویل بگیریم. خودم را به دکترها و پرسترها معرفی کردم و گفتم من دکتر هستم و مسوولیت بیمار را به عهده می گیرم. به همین دلیل وارد اورژانس شدیم و عملیات احیای قلبی و تنفسی را آغاز کردیم.. الحمدلله این اقدام موثر افتاد و تنفس و ضربان قلب بیمار بازگشت.
گفتنی است پس از این حادثه و موثر بودن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و نقشی که اعضای آن کانون فرهنگی در این زمینه داشتند ، اهالی آن محل نظرشان به مسائل دینی – فرهنگی و فعالیت دانشجویان در مسجد عوض شد. اعضای خانواده بیمار شفا یافته نیز از لحاظ حجاب و رفتارهای ظاهری وضعیت بسیار مناسب تری پیدا کردند.
داستان چهارم: تشرف به محضر امام زمان با خواندن حدیث شریف کساء
یکی از سادات بزرگوار و روضه خوانهای خوب امام حسین علیه السلام که امام جماعت مسجدی را در اصفهان برعهده دارد می گفت :
خدمت یکی از علمای بزرگ اصفهان رسیدم. ایشان به من فرمودند آمادگی دارید به مجلس روضه ای در خارج شهر بروید ؟ سپس صاحب مجلس را که از بازاریان اصفهان بود به من معرفی کردند.. اعلام آمادگی کردم و به آن مجلس رفتم. خانه ای که در آن روضه برقرار بود بالاتر از بیمارستان قلب شهید چمران و از مرکز شهر بسیار دور بود. هوا هم سرد و جاده بسیار لغزنده بود ، به همین دلیل با احتیاط و آرام حرکت می کردم. با این حال ماشین به ناگاه شروع به چرخیدن دور خود کرد. ترس شدیدی مرا فرا گرفت. توسلی به حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا کردم. یکباره ماشین ایستاد و به طور مستقیم در جاده قرار گرفت. با نیم ساعت تاخیر به مجلس رسیدم. اهل مجلس از رنگی که به چهره داشتم متوجه شدند که برایم اتفاقی افتاده است. حادثه را برای آنان شرح دادم و گفتم به من الهام شده که امشب در این مجلس حدیث کساء بخوانم. چراغها را خاموش کردند. خواندن حدیث کساء نیم ساعتی به طول انجامید. نیم ساعت هم روضه خوانی طول کشید. جلسه یک حال استثنایی پیدا کرده بود. صدای ضجه و شیون مرد و زن بلند بود. در حال توسط گفتم : یقینا عنایتی به مجلس شده است و از مردم خواستم تا در حق خودشان و من دعا کنند.
پس از پایان مراسم چراغها را روشن کردند. در اثر شدت گریه همه چشمها قرمز شده بود. سفره را انداختند و مقداری غذا برای خانواده من جدا گذاشتند. هنگام برگشت در آن بیابان یخ بندان و تاریک تنها صدای سگ ها به گوش می رسید. حس غریبی به من دست داده بود. خطاب به امام زمان علیه السلام عرض کردم ای آقا ! عده ای آنچنان وضع زندگیشان خوب است که هر ساله مکه ، شام ، کربلا و مشهد و… می روند. ولی من باید در این بیابان به عشق شما با این سرما و یخ بندان و خطرات دست و پنجه نرم کنم و از همه آن نعمتها محروم باشم. نه کربلایی ، نه مکه ای و نه زیارت شما. نه در خواب و نه در بیداری… خدا می داند آن شب چه حالی داشتم. ساعت یک بعد از نیمه شب بود که به خانه رسیدم. همان شب یکی از حاجی های محترم که حالات خوبی داشت و برای امام حسین علیه السلام مجالس عزاداری برپا می کرد فوت کرده بود. نماز لیله الدفن او را خواندم و چون به رد امانات حساس هستم همان شب ظرفهای غذایی را که به من داده بودند شستم و آماده کردم تا فردا به صاحبش بازگردانم. پس از آن به رختخواب رفتم. در اثر خواندن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها در عالم خواب دیدم که در مکه خدمت آقایی هستم که بسیار زیبا و نورانی است. آن آقا روی سنگها به سجده افتاده و حال دعا و انابه عجیبی داشتند. من صورت آن آقا را نمی دیدم، اما به من الهام شد که به آن آقا سلام کنم ، تا در موقع جواب صورتشان را ببینم. سلام کردم ؛ برای جواب سر از زمین برداشتند و پس از آن از زمین برخاستند و به راه افتادند. کسی همراه ایشان بود. من هم همراه آنان حرکت کردم. به فکر افتادم که وقت نماز است. باید خود را آماده کنم تا با آن شخصیت بزرگوار نماز بخوانم. در همین حال از خواب بیدار شدم. گریه ای عجیب مرا فرا گرفت. با اینکه خیلی کم خواب می بینم ، پس از دو ساعت گریه بار دیگر خوابم برد. دوباره در خواب آن آقا را دیدم؛ در حالی که عمامه و لباسهای رسول خدا را به تن داشتند و چند نفر با ایشان بودند. من روی پله دوم منبر نشسته بودم. حضرت از جلوی من رد شدندو توجهی به من کردند و لبخندی زدند. مجددا از خواب برخاستم و از شدت ذوق ، بی تابی و گریه می کردم و در فکر بودم که تعبیر این خواب چیست.
پانزده روزی از این واقعه گذشت ؛ از خانه همان کسی که در آن حدیث کساء خوانده بودم به من تلفن زدند و خود را معرفی کردند و گفتند آقایی تصمیم گرفته فیش مکه خود را به شما واگذار کند و پول گوسفند قربانی و پنجاه هزار تومان برای مخارج سفر را هم به عهده بگیرد. وقتی آن بنده خدا این مطلب را برای من شرح داد بدنم شروع به لرزیدن کرد. نشستم و شروع کردم به گریستن و عرض کردم : ای آقا ! با توسل به حدیث کساء زیارت شما و مکه نصیبم شد. به دنبال این عنایت توفیق یافتم خانواده و بچه هایم را هم به مکه ببرم.
پس از آن متوجه شدم با عنایات متعددی که به وسیله برپایی مجلس حدیث کساء و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به مردم آن منطقه شده، روضه ای که بنا بود فقط یک سال برقرار باشد سالها ادامه یافته است.
داستان پنجم: شفای بیمار سرطانی به وسیله حدیث کساء
یکی از پزشکان متدین اصفهان که همگان به بزرگواری وی اعتراف دارند می فرمود :
چندی پیش پیرمردی برای درمان سینه درد به من مراجعه کرد. پس از معاینه داروهایی برای او تجویز کردم. پس از مدتی پیرمرد به مطب من آمد و گفت داروهایی که تجویز کرده اید هیچ تاثیری بر من نداشته است. برای پی بردن به علت درد آزمایشی برای او نوشتم. هنگامی که جواب آزمایش آمد دریافتم که سرطان تمام سینه او را فراگرفته است. پیرمرد از نگاه من مشکوک شد و گفت نکند سرطان دارم که این طور به من نگاه می کنی ؟ پس از گرفتن جواب مثبت از مطب بیرون رفت و حتی جواب آزمایش خود را هم نگرفت. دو ماه از این واقعه گذشت و دیگر خبری از او نشد. من یقین کردم که پیرمرد مرده است و حتی گاه گاهی هم برای او طلب آمرزش می کردم.
روزی به طور ناگهانی پیرمرد به مطب آمد و من هیچ اثری از درد در او ندیدم. با تعجب از او پرسیدم هنوز زنده ای ؟ با سرطانی که تمام سینه ات را فرا گرفته بود چه کردی ؟ در پاسخ گفت : با حدیث کساء این بیماری سخت را پشت سر گذاشتم. او را برای گرفتن آزمایشی دیگر به آزمایشگاه معرفی کردم و هنگامی که جواب آزمایش را دیدم هیچ اثری از سرطان در آن پیرمرد وجود نداشت.
این طبیب متدین هر بار که این مطلب را نقل می کرد اشک می ریخت و بر خلوص و پاکی آن پیرمرد غبطه می خورد که چگونه توانسته است بیماری سختی همچون سرطان را به سادگی از خود دور کند.
***
حدیث کساء ، پوستر حدیث کساء ، طرح حدیث کساء
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 0
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.