بسم الله الرحمن الرحیم
***
السلام علیک یا اباعبدالله
***
بازم خدارو صد هزار مرتبه شکر . توی این چند سال اخیر سهم بنده از طراحی 22 بهمن ، پلاکارد شده .
یه طرح جدید و مختصر تغییری هم در طرح پارسال
***
پیش نمایش طرح ( کلیک کنید )
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
دریافت سایز اصلی(لینک کمکی) : DOWNLOAD
***
دریافت سایز اصلی : DOWNLOAD
دریافت سایز اصلی(لینک کمکی) : DOWNLOAD
***
به انضمام :
فتح الفتوح انقلاب اسلامی
بیانات در دیدار شرکتکنندگان در ششمین همایش ملی نخبگان جوان:
وقتى جوانها با آن امید و با آن نشاط و با آن روحیه حرف مىزنند، فضا، فضاى پرنشاطى مىشود؛ این پیشنهادها غالباً اینجور است. البته این مطالب، سنجیده هم هست؛ یعنى آنچه دوستان بیان کردند، پیشنهادهاى خامى به نظرم نرسید.
خب، اصلىترین محور پیشرفت کشور، همین است. امام بزرگوار ما در یک حادثهى مهم جنگى- که خیلى از شماها آن وقت شاید متولد هم نشده بودید- در قضیهى یکى از عملیات که پیروزىاى به دست رزمندگان آمده بود، یک پیامى دادند. در آن پیام این نکته وجود داشت که فتحالفتوح انقلاب اسلامى، تربیت این جوانهاست. همه توقع داشتند که امام بگوید این پیروزىاى که شما به دست آوردید، فتحالفتوح است؛ از آن پیروزى ستایش کند؛ امام نه، از رزمندگان تشکر کردند. اما گفتند فتحالفتوح انقلاب ما تربیت این جوانهاست؛ که در آن شرائط دشوارى که همهى دنیا در مقابل ما با چهرهى دژم و سلاحِ آمادهى شلیک ایستاده بودند، اینها توانستند یک چنین پیروزى بزرگى را به دست آورند؛ عملیات طریقالقدس بود. من همین را تکرار مىکنم: فتحالفتوح انقلاب اسلامى اینهاست. پیشرفت واقعى این است که جوانهاى ما، نخبگان ما نسبت به آینده احساس مسئولیت کنند؛ براى خودشان دیدگاه تعریف کنند؛ براى کشور آیندهاى را تصویر کنند و مجسم کنند و احساس کنند و این احساس را اظهار کنند؛ که آمادهاند براى رسیدن به این آینده، تلاش کنند. این چیزى است که امروز وجود دارد؛ این را باید تقویت کرد، این را باید پیش برد. این احساس و روحیهى نشاط را باید روزبهروز در جامعهى ما تشدید کرد. اگر این شد، آن وقت این دارائىِ شخصى شما- این استعداد و این نخبگى که یک دارائى شخصى است- تبدیل خواهد شد به دارائى ملى؛ ببینید چقدر خوب است. یک نفر سرمایهى خودش را به طلا و ارز تبدیل مىکند و مىرود توى صندوقخانهى منزلِ خودش پنهان مىکند؛ این کجا، آن که مىآید سرمایه را تبدیل مىکند به یک صنعت، به یک کارخانه، به یک کار تولیدىِ باارزش، و کشور را پیش مىبرد، این کجا؟ شما با حرکت در راه این هدفها، این کار دوم را دارید مىکنید؛ یعنى سرمایهى شخصى خودتان را تبدیل مىکنید به یک سرمایهى ملى، به سرمایهى ملت ایران؛ این خیلى باارزش است.
***
بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدای استان کرمان :
شما کرمانىها شهداى زیادى دارید؛ اما عمدهى شهداى شما متعلق به لشکر 41 ثار اللّه است. مىدانید این لشکر یعنى چه؟ یک لشکر مقتدر، شجاع، فداکار و افتخارآفرین. بعضى از بچههاى شما که در لشکر ثار اللّه شهید شدند، در شب عملیات و الفجر 8 که عرض اروند متلاطم را باید طى مىکردند، 1300 متر غواصى کردند و از این طرف به آن طرفِ آب رفتند؛ براى اینکه خودشان را به دشمن برسانند. آب در اروندرود، هم از طرف سرچشمه پایین مىآید؛ هم آب مدّ دریا از بالا داخل مىشود. اروند، معبر عجیبى است. جوانهاى شما لباس غواصى به تن کردند- طورى که دشمن نفهمید- و نه 10 متر و 20 متر و 100 متر، بلکه 1300 متر را که عریضترین بخش اروند بود، طى کردند و خودشان را به آن طرف رساندند و توانستند ساحل مقابل را از دست دشمن بگیرند و آن فتح الفتوحِ عجیب را بیافرینند، که دنیا را منقلب کرد.
در این عملیات، قایقهاى سپاه به طرف ساحل اروند منتقل شد؛ اما دشمن نفهمید. این همه نیرو و این همه امکانات از راه دور پاى آب اروند آمد؛ اما دشمن با آن همه تجهیزات، و با آنکه ماهوارههاى امریکا و انگلیس و شوروى کمکش مىکردند، نتوانست حرکت عظیم سپاه را- که از لشکرهاى مختلف این همه نیرو لب آب آورده بود- بفهمد. قایقها را باید بچههاى لشکر ثار اللّه کنار ساحل مىبردند.
یکى از شهداى نامدار این لشکر، کسى است که در طول بیست روزى که این قایقها را محرمانه منتقل مىکردند، نتوانست استراحت کند. از قول فرمانده محترمش- که الحمد للّه خداى متعال او را براى ما نگه داشته و جزو عزیزان ماست- نقل کردند که گفته بود این جوان سه شبانهروز چشم به هم نگذاشت و نخوابید. بعد از سه شبانهروز که رفته بود در سنگر بخوابد، مأموریتى ایجاد شد؛ رفتم صدایش کردم و او را با خودم به مأموریت بردم! اینها اینطورى جهاد مىکردند.
پلاکارد 22 بهمن ، طرح پلاکارد 22 بهمن ، بنر پلاکارد 22 بهمن ، پلاکارد دهه فجر ، دهه فجر
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 3
بعضی خاطرات واقعا ناگفتنی اند … انقدر که حس معنوی اونجا بالا بود که لحظه لحظه اش خاطره میشد برامون. از خنده و شوخی بچه ها بگیرید تا گریه نیمه شب اونها.
اما بعضی از خاطرات واقعا نشاط آور بود … یادمه توی یادمان هویزه بودیم، نماز مغرب و عشا رو که خوندیم یکی از بچه ها یه نوشته ای رو داد دست حاج آقا که بلند بین دو نماز اعلام کنه (اون روز تازه خبردار شده بودیم که برادر چاوز به رحمت ایزدی پیوستن) حاج بلند شد یه نگاه عاقل اندر سفیهی به ما دانشجوها انداخت و باخنده گفت: دوستان اشاره کردن که به عزیزان بفرمایید نماز لیلة الدفن هوگو بن فلان فراموش نشه.
دلم برا پادگان شهید محمود وند معراج شهدی پارسال تنگ شده…هیچ جا حضور شهدا رو اون قدر نزدیک حس نکردم…یه بار اول که رفتیم فقط به زیارت اکتفا کردم و ولی یه بغضی بود که نمیشکست…رفتیم که بریم و شب آخرم بود…اما گفتن اتوبوس خراب شده برگشتیم دوباره …ایندفعه دیگه اون بغض شکست..بغضی که تمام مدت تو راهیان مونده بود تو گلوم…بغضی که حتی با حرفای حاج یکتا تو شلمچه نشکسته بود… یه حس غیرقابل وصف بود…دلم تنگ شده…
بهترین خاطرات من از جنوب برمیگرده به اولین دیدارم با خاک مقدس شلمچه و اولین حضورم توی معراج شهدا… یادمه اولین سال حضورم توی راهیان نور، از روز اول که بازدید داشتیم از چندتا یادمان، هرکار میکردم نمیتونستم گریه کنم. یجورایی ذوق زده بودم از اولین بازدیدهام. اما بمحضی که پامو گذاشتم روی خاکهای شلمچه، بغض چندین و چندساله م سرباز کرد و تا زمان ترک شلمچه، حتی یه لحظه هم اشکم از روی چشمم خشک نشد! اصلن شلمچه یه چیز دیگه س…
وقتی از اتوبوس پیاده شدی به هر طرف نگاه کنی دشت است و بیابان، البته این را هم بگویم که دشت به این بزرگی بین جمعیت زائران شهدا، گم می شود .
از اتوبوس ها که فاصله بگیری خادمان شهدا طاق نصرتی از حصیر و گِل برایت زده اند و آن را با جملات زیبا و گل تزئین کرده اند ،از زیر قرآن ردت می کنند و تو رسماً وارد منطقه عملیاتی شلمچه می شوی . جاده ای روبروی توست که سمت راست و چپش سیم خاردار نصب شده و تابلو های “خطر! میدان مین” ، در آن سمت سیم خاردارها تو یادگاری هایی از زمان جنگ می بینی (قایق ، تانک،… ) و فضا را برایت آکنده از حال و هوای جبهه کرده اند (صدای تیر و ترکش و خمپاره) تا فقط لحظه ای به یاد آن روزها بیافتی .
کم کم به راه باریک تری می رسی و با فاصله پیش رویت گنبد فیروزه ای رنگی می درخشد .
با پایان یافتن راه باریک ، پیش رویت حسینیه ی شهدای گمنام شلمچه و سمت راستت مرز بین ایران و عراق نمایان است . یکی از خادمان شهدا می گفت این مرز نزدیک ترین قسمت ایران به کربلا است برای همین دلت می خواهد تا جایی که می توانی جلو بروی و سلام به اربابت بدهی . بعد از همراه کاروان راهی حسینیه می شوی . مکانی سرپوشیده و بزرگ که در وسط آن در جعبه ای شیشه ای وسایل به جا مانده از شهدا در آن نگه داری می شود . وقتی ساعت ، پول ، کارت شناسایی و … را می بینی که به خون آغشته است حالت دگرگون می شود و این را سندی بر مظلومیت شهدای شلمچه می دانی .
کمی آن طرف تر مزار 8 شهید گمنام تفحص شده در شلمچه است روی قبرشان را که می خوانی آتش می گیری :
شهید گمنام
محل شهادت : شلمچه
رمز عملیات : یا زهرا (س)
می گویند شلمچه قدمگاه حضرت زهرا(س) است
وقتی زیارت کردی و آرامش یافتی راوی برایت از این منطقه می گوید ، از خاطراتش ، از شب عملیات کربلای 5 ، از سلاح شیمیایی ، از شهدای بازنگشته از همه و همه .
می گوید :
منطقه عمومی شلمچه از ضلع غربی خرمشهر شروع میشود و تا عمق خاک عراق به پیش میرود. خط مرزی، این منطقه را به دو قسمت شلمچه ایران و شلمچه عراق تقسیم کرده است.
ما اگر یک وجب از این زمین را در فرانسه داشتیم نشانت می دادم که چه زیارتگاهی درست می کردند.
آخرین جمله یک شهید در شلمچه
اولین و دومین نفر شهید شده بودند، اما سومی که فاصلهاش خیلی بیشتر شده بود، حرکت کوچکی کرد. روی سینه افتاده بود. بعد به پشت خوابید. صدایش را میشنیدم؛ حرکت کوتاهی کرد و گفت: «خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار» و بعد شهید شد.
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.