بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا امیرالمومنین علی ابن ابیطالب
***
پیش نمایش طرح (کلیک کنید)
دریافت سایز بزرگ این طرح : DOWNLOAD
***
به انضمام :
چرا علما دعوت شبهای جمعه ماه رمضان را نمیپذیرفتند؟
به گزارش روضه نیوز ؛جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه آغاز شده است که مشروح دومین روز آن توسط فارس منتشر شد که در پی میآید:
*شبی دارای عنایتی مافوق عنایت در ماه مبارک
بهترین اوقات ماه مبارک رمضان که هر لحظهی آن، مظانّ به اجابت دعا هست، شب هنگام و لیل است. شب جمعه ماه مبارک رمضان هم شب نورٌ فوق کلّ نور است. شب عنایت مافوق عنایت است. شب مرحمت مافوق مرحمت است. شب لطف و کرامت، ما فوق لطف و کرامت است. به قدری شب جمعهی ماه مبارک رمضان مهم است که اولیاء خدا آن را کالیله القدر نامیدند.
بیان کردند: اگر انسان بتواند در کلّ ماه مبارک رمضان، شبها بیدار بماند، فبها المراد و مطلوب، امّا اگر به واسطه مطالب و مشاغل و گرفتاریها نتوانست، شب جمعه را از غروب پنجشنبه تا سحرگاهان، حتّی مطلع الفجر، پلک روی هم نگذارد و مراقبه ویژه کند؛ چون شبیه به لیله قدر است.
*باور به اجابت دعا، اجابت میآورد!
مهمترین چیزی که پروردگار عالم در این ماه از انسانها خواسته، بعد از ورع عن محارم الله، دعاست. ضمن اینکه انسان قرآن میخواند که اولیاء خدا روزی تا سه جزء هم قرآن میخواندند، امّا دائم مشغول به دعا باشد.
انسان با این دعایی که انجام میدهد، کاری میکند که از دنیا و مافیها جدا شده و به خدا متّصل گردد و انسان الهی شود. منتها یک مطلبی را پیامبر عظیمالشّأن(ص) بیان فرمودند که خیلی قابل توجه است و آن، این است: اوّلاً انسان با ایمان خدا را بخواند و به اجابت دعا ایمان داشته باشد و ثانیاً قلب غافل نباشد.
آن چیزی که بارها و بارها بیان کردم و به قدری مهم است که اگر هر روز و هر لحظه هم تکرار شود، جا دارد، این است: دعای روز اوّل ماه مبارک رمضان فقط برای روز اوّل نیست، بلکه برای همهی روزها و هر لحظه که یادتان آمد هم میباشد. حتّی در دل شب هم میتوانید بخوانید و فکر نکنید که فقط برای روز است. هر لحظه یادتان آمد این دعا را بخوانید. یکی از چیزهایی که باید در این ماه مبارک رمضان ملکهی وجود انسان شود، همین دعای روز اوّل ماه مبارک رمضان است: «اللَّهُمَ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمَیْنِ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ». درخواست بیداری از خواب غفلت و در آخر هم طلب عفو کند.
یکی از فرازهای مهم این دعا این است: وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغَافِلِینَ ، خواب من را متنبّه کن، سیلیهای تنبهیّه بزن تا من از خواب غفلت بیدار شوم. چرا؟ چون اگر اینطور نشود، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَهِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَسْتجیب دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ غَافِلٍ لَاهٍ»، پروردگار عالم را بخوانید و به اجابت دعای خودتان هم ایمان داشته باشید. اگر بگویید: مگر میشود؟! شاید …، حالا …، اجابت نمیشود. انسان باید ایمان داشته باشد، بگوید: من درب خانه کریم میروم.
یکی از چیزهایی که عرفای عظیمالشّأن به ما یاد دادند، این است که معنی یقین به اجابت دعا، این است: انسان باور کند که درب خانهی کریم رفته است و محال است آن اکرم الاکرمین دعای او را مستجاب نکند. باور به اجابت دعا، اجابت میآورد.
لذا فرمودند: اوّلاً خداوند را در حالی بخوانید که به اجابتش ایمان داشته باشید، ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَه. لذا آن کسی که ایمان به اجابت خدا دارد، میداند وقتی درب خانه جود (یا اجود الاجودین و یا اکرم الاکرمین) میآید، درب خانه جوادترین و کریمترین آمده است. دیگر محال است انسان را رد کنند. اگر این حال را داشته باشد، معلوم است که اجابت برایش قرین است.
*عدم پذیرش دعا از قلب غافل
برای همین بعضی از اولیاء خدا وَ اعْلَمُوا را که در ادامه روایت آمده، وَ اعْلَمُوا تنبیهیّه و انذاریّه میدانند که میفرمایند: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَسْتجیب دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ غَافِلٍ لَاهٍ. بدانید خداوند دعا را از قلب غافل و بیتوجّه نمیپذیرد. برای همین باید دعای روز اوّل را هر روز بخوانیم، چون در آنجا آمده: وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغَافِلِینَ.
لذا هر لحظه این ماه مبارک رمضان، موقع اجابت دعاست. ولی شبهای جمعه ماه مبارک نور فوق کل نور و کالیله القدر است. آن موقع معلوم است که اولیاء خدا برای چه میگویند: از غروب شب جمعه ماه مبارک رمضان حتّی مطلع الفجر نخوابید و پلک بر هم نزنید.
معلوم است انسانی که فهمید امشب، مانند شب قدر است و فضیلت لیله القدر را دارد، آن را از دست نمیدهد، مگر غافل. غافل، دعایش هم مستجاب نمیشود، لَا یَسْتجیب دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ غَافِلٍ لَاهٍ.
*دعای اولیاء خدا از ماه رجب برای رسیدن به ماه مبارک
اولیاء خدا تا قبل از ماه رجب المرجّب برای طول عمرشان دعا نمیکردند، امّا وقتی ماه رجب المرجّب میشد، در دل شب، دست بر زیر محاسنشان میبردند و با حال زار و گردن گج میگفتند: خدا! حالا که محبّت و بزرگواری و عنایت کردی و جان من را نگرفتی و من را وارد به رجب المرجّب کردی (چون آغاز، رجب المرجّب است که توضیحاتش را قبلاً بیان کردم)، عنایت کن توفیق درک ماه مبارک رمضان را هم بده و من را زنده نگاه دار.
کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری میفرمودند: آیتالله العظمی سیّدابوالحسن اصفهانیف آن سیّد عظیمالشّأن و مرجع یکّهتاز بارها میفرمودند: یک دلیل دعای اولیاء خدا برای زنده ماندن تا ماه مبارک، لیله القدر است. یعنی همهی اینها میخواستند در ماه مبارک رمضان بیایند تا به اوج ماه مبارک، لیله القدر برسند.
*شب قدری، قبل از شبهای قدر!
پروردگار عالم قبل از وقوع لیله القدر باز لیله القدرهایی را در ماه مبارک قرار میدهد. آن هم شب جمعه ماه مبارک رمضان که کالیله القدر است. تمام همّت اولیاء خدا به این بود که بتوانند لیله القدر را درک کنند؛ چون لیله القدر خیر من الف شهر است و چه میدانیم که چیست؟ کما اینکه به پیامبرش فرمود: نمیدانی، و ما ادریک ما لیله القدر. ولی اولیاء خدا، شمّه، رایحه و رشحاتی از رشحات الله تبارک و تعالی به مشام، جان و روحشان وارد شده بود، لذا به این مطلب ادراک داشتند که شبهای جمعه ماه مبارک رمضان، مانند شب قدر است. لذا باید خیلی دقّت کرد و غفلت نکرد، برای همین بسیار بگویید، حتّی در قنوتتان هم بگویید: «اللَّهُمَ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمَیْنِ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ». هر چه این دعا را بخوانید، کم است.
ما یک چیزی به گوشمان میخورد، امّا نه من که نوار هستم و دارم فرمایشات اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن را عرض میکنم، درک میکنم و نه جسارتاً شما عزیزان، تعارف نداریم، ما فقط یک چیزی به گوشمان میخورد. فقط تعداد قلیلی هستند که درک میکنند، همانها که قرآن فرمود: و قلیل من عبادی الشکور. آنها هم هر کدام به اندازه وسع وجودی خودشان یک چیزهایی را درک میکنند.
لذا بیان کردم وقتی رجب المرجّب میشود، اولیاء خدا دست بر زیر محاسن خود میبرند و میگویند: خدا! ما را به ماه مبارک رمضان برسان و بیان کردند: عمده درخواستشان برای این است که به لیله القدر برسند، حالا امشب که کالیله القدر است، یعنی خدا یک لیله القدری را جلو میاندازد و کسی که غافل است، درک نمیکند.
مرحوم ابوی در ماه مبارک رمضان خیلی کم این طرف و آن طرف میرفتند، امّا به خصوص شب جمعه، نه مهمانی را میپذیرفتند و نه خودشان سفرهای میانداختند که افطاری بدهند. تازه معمول این است که شب جمعه، چون فردایش تعطیل است، انسان راحتتر است و بهتر میتواند استراحت کند، هم خانواده راحتتر است و هم خود انسان راحتتر است، امّا ایشان انجام نمیدادند. دلیل و برهانش هم همین است.
خیلی جالب است من این را در بعضی از بزرگان، از جمله آیتالله مولوی قندهاری هم دیده بودم که ایشان هم این کار را میکردند و هیچ موقع دعوت در شب جمعه ماه مبارک رمضان را نمیپذیرفتند تا آن حال اتّصال از بین نرود. ای بسا لقمه اثر بگذارد و آن شب که کالیله القدر است، آن حال مناجات و دعا از دست برود که حیف است – اینها نکات مهمّی است، شوخی نگیریم – مگر چند شب جمعه در ماه مبارک رمضان داریم؟! مگر تضمین گرفتیم که حتّی تا شب جمعه آینده زنده باشیم؟! مگر تضمین گرفتیم که ماه مبارک رمضان دیگر زنده باشد؟! حالا بیاید و مفت از دست بدهد؟!
اولیاء خدا میدانند که این چیزها بازی است و اصل، این است که الدنیا مزرعه الآخره و این شب جمعه دارند مافوق تصوّرمان به ما مرحمت میکنند. به تعبیر عامیانه به قدری امشب از ناحیهی پروردگار عالم بریز و بپاش است که اصلاً اولیاء خدا هم نمیتوانند آن را جمع کنند. برای همین است که اولیاء خدا و اعاظم و بزرگان که میفهمند، توصیه میکنند مانند شب قدر، حداقل بعدازظهر را یکی دو ساعت استراحت کنید تا از غروب شب جمعه دیگر پلکهایتان روی هم نرود.
حالا این چه سرّی است که میگویند حتّی پلکهایتان هم بر روی هم نرود! وجود مقدّس امام حسن مجتبی(ع)، راجع به لیالی قدر میفرمودند: ما طفل بودیم، مادرمان، بیبی دوعالم، ما را بعدازظهرها میخواباند و میفرمود: دیگر از غروب به بعد نخوابید – حتّی بچّهها را هم باید اینطور عادت داد –
حالا غیر از این بیداری، توجّه نیاز است که غافل نباشد و إلّا اگر غافل باشد، مشمول این روایت خواهد شد که فرمودند: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَسْتجیب دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ غَافِلٍ لَاهٍ. پروردگار عالم دعای آن کسی را که غافل و بیتوجّه است، نمیپذیرد.
آیتالله العظمی بهاءالدّینی میفرمودند: لَاهٍ به این معناست که گاهی حتّی انسان در مجلس دعا وارد میشود، امّا توجّه ندارد. یعنی آن شب لطف خدا شامل حال او میشود، خوابش هم نمیآید، تا سحرگاهان هم قبراق است امّا توجّه ندارد که امشب، چه شبی است و در زمین چه خبر است که ملائکه الهی میآیند.
*نزول فوج فوج ملائکه در شبهای جمعه ماه مبارک
آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی، استاد آن مرد الهی حاج میرزا علی اصغر هرندی که در مسجد شهید هرندی دروازه غار مدفون هستند، وقتی شبهای جمعه ماه مبارک میشد، بارها، نه تنها خصوصی بلکه در عموم میفرمودند: چه بویی دارد میآید! چه رایحهای دارد میآید!
اولیاء خدا اینگونه هستند، میفهمند، ادراک دارند، توجّه دارند. به قول مرحوم ابوی، ایشان میخواستند دیگران را هم متوجّه کنند که حواستان باشد، امشب را غفلت نکنید. امشب، شب توجّه است و شب این است که انسان از همه ببرد و به پروردگار عالم متّصل شود. از زن، فرزند، رفیق و … ببرد و توجّهاش به معبودش باشد.
اگر این حال برای انسان به وجود بیاید، دیگر دعایش هم دعا میشود. چه قرین به اجابتی برایش میشود.
شاید یک دلیل هم همین است که اولیاء خدا، برخلاف ما که در مساجد بعد از نماز مغرب و عشاء دعای کمیل را میخوانیم – البته جبراً است – آنها در دل شب دعای کمیل را میخواندند و حالشان، حال مولیالموالی میشد.
چون میدانید دعای کمیل، دعای خضر نبی است و انبیاء آن را خواندهاند. مولی الموالی هم این دعا را به شیعیانش هبه کرد. پیامبر هم این دعا را میخواندند، امّا پیامبر به امّتشان نگفتند، فقط شیعه این دعای کمیل را دارد که جدّی معالأسف یک کنزی است که ما قدر این کنز الهی را نمیدانیم و داریم مفت از دست میدهیم.
به خصوص از ماه شعبان المعظّم، حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی دیگر شروع میکرد و درب مسجد را در نیمهشب باز میکردند و دعای کمیل میخواندند. ایشان میگفتند: باید در دل شب باشد.
یکی از توفیقاتی که ما پیدا میکنیم، این است که حداقل در ماه مبارک رمضان، شبیه اولیاء خدا میشویم. من و امثال من که حال دعای کمیل خواندن در دل شب نداریم، امّا حداقل در ماه مبارک رمضان، حال ما، حال اولیاء خدا میشود و این، لطف خداست. آن هم شبی که مانند شب قدر میماند.
لذا عزیز دلم! امشب باید از همه چیز ببرید و به پروردگار عالم متّصل شوید، والله حیف است.
همین آیتالله حاج شیخ محمّدتقی بروجردی که بیان کردم، بارها میفرمودند: اگر خدای متعال عنایت کند و پرده کنار رود، میبینید شبهای جمعه ماه مبارک رمضان، فوج فوج ملائکه دارند میآیند، تنزل الملائکه و الروح، البته روح نمیآید؛ چون فقط باید شب قدر بیاید، امّا ملائکه فوج فوج میآیند که اصلاً قابل تصوّر نیست و میگردند ببینند کدام مجلسی برقرار است و دارند با پروردگار عالم مناجات میکنند و دعا میخوانند (چون شبهای قدر که همه جا احیا میگیرند). یعنی امشب به برکت این اجتماع شما، ملائکه به این خانهی امام زمان، مهدیه میآیند.
اگر چشم دل باز میشد، این ملائکه را میدیدیم. در شب گذشته بیان کردیم که قرآن میفرماید: لهم اعین لا یبصرون بها، یعنی چشمهای ظاهری، نه چشم دل، باید ببینند که نمیبینند. خوشا به حال اولیاء که با این چشم میدیدند و دلشان پر میکشید و حالشان، حال دیگری میشد.
آیتالله العظمی شاهآبادی، در رشحاتی که برای خصّیصینشان داشتند و بعد تبدیل به کتاب رشحاتالبحار شد، شبهای جمعه به خصوص شبهای جمعه ماه مبارک رمضان به اصحاب لیل و خصّیصینشان میفرمودند: امشب همهمان جوان شدیم. اولیاء خدا اینطور هستند، فرحی میگیرند، حال و نشاطی میگیرند، میفهمند چه خبر است.
وقتی انسان بفهمد چه خبر است، معلوم است شاد میشود و حال و نشاط دیگری پیدا میکند. اصلاً دیگر غم دنیا ندارد. ما به دنیا چسبیدیم و متوجّه نیستیم که چه خبر است. امّا آنها میدانند. اتّفاقاً معنای دنیای ممدوح را درک میکنند.
لذا بارها هم ایشان فرموده بودند و هم رفیق شفیقشان، ابوالعرفا میفرمودند که در این شبهای جمعه، به صورت ظاهر در دل شب، اشک و ناله است، امّا روح انسان تازه میشود و شادابی به وجود میآید. اینها در حقیقت اتّصال است و برای همین است که شبهای جمعه ارواح مؤمنین پایین میآیند. ضمن این که به زیارت ابیعبدالله مشرّف میشوند، در مجالسی که اولیاء خدا در دل شب دارند، این ارواح هم میآیند که بهرهبرداری کنند (این را اولیاء خدا دیدند، حس کردند و از ارواح مؤمنین به آنها رسیده است و لطف و محبّت شده است).
معلوم میشود الدنیا مزرعه الآخره یعنی چه که همه چیز این دنیاست. این دنیای ممدوح!
*خداوند دعای دستهجمعی در دل شب را دوست دارد
پس عزیز دلم! امشب، شب عجیب و استثنائی است. شب جمعه، شب مناجات با پروردگار عالم. لذا دیر نشده، همین الآن در درون خودمان یک استغفار کنیم و بگوییم: تو که لطف کردی و ما را دعوت کردی، امشب ما را بپذیر و توبهمان را قبول کن.
خدا گواه است اینکه در شب جمعه به مجلس دعا و مناجات آمدیم و ما را حواله دادند که کلام اولیاء خدا را ولو به لسان مانند من، بیان شود، این، لطف خداست. ای بسا که شاید امشب خوابمان میرفت. ای بسا به این که ما اصلاً مهمانی و جای دیگری بودیم. غفلت میشد و اصلاً نمیآمدیم. گاهی اصلاً بنا نبوده و خودمان هم فکر نمیکردیم که بیاییم. امّا لطف کردند، محبّت کردند، بزرگواری و آقایی کردند. دست ما را گرفتند و در مجلس آوردند، آن هم شب جمعه که دور هم جمع شویم.
چقدر خدا این اجتماعات را دوست دارد. ما از ابوالعرفا سؤال کردیم: چرا برخی از بزرگان شبهای جمعه را تنهایی به دعا و مناجات نمیپرداختند و دأبشان این بود که بالاخره خصّیصین خودشان را دعوت میکردند؟ ایشان فرمودند: پروردگار عالم دوست دارد جمعی بیایند، این دستها با هم بالا برود و این زبانها با هم بچرخد. پروردگار عالم اینطور با بندگانش عشقبازی میکند، دلش میخواهد بندگانش بیایند، دلش میخواهد بندگانش با هم بیایند، دلش میخواهد این بندگانش دستانشان را با هم بالا بیاورند، دلش میخواهد که اینها با هم الهی العفو بگویند، دلش میخواهد اینها با هم یا ربّ یا ربّ بگویند، دلش میخواهد اینها با هم یا کریم و یا ربّ بگویند، دلش میخواهد اینها با هم یا غیاث المستغیثین بگویند. خدا دلش میخواهد اینطور شود و همه با هم بیایند.
لذا عزیز دلم! من و تو تک تک دعوت شدیم که در جمع قرار بگیریم و دیگر خود نیستیم، نه من هستم، نه شما هستیم، دیگر جمعی میشویم که وقتی این جمع میشوند، دستها بالا میرود، ملائکه میآیند، دور آنها را احاطه میکنند و با آنها دعا میکنند. این صداها با صدای ملائکه الهی بالا میرود، دیگر قرین به اجابت میشود و این دعا، دعای مستجاب شده میشود.
خدا دلش میخواهد، اصلاً عشق پروردگار عالم این است که بندگانش را در دل شب، جمعی ببیند. یک بهانه خوبی را به نام ماه مبارک رمضان قرار داد، اگر غیر از ماه مبارک رمضان بود، چه زمانی من و شما دور هم جمع میشدیم که شب جمعه اینطور ناله کنیم و اشک بریزیم و فغان کنیم و دستهایمان را بالا بیاوریم و با پروردگار عالم سخن بگوییم؟! خدا دلش میخواهد.
یک نکته بسیار مهم دیگری که اولیاء خدا از جمله ابوالعرفا بیان فرمودند، این بود: آقا جان حضرت حجّت میبینند و به ملائکه میفرمایند: اینها محبّین من هستند. دعای اینها باید اجابت شود. امضاء آقا جانمان پای دعای کمیل و مناجاتمان میخورد.
قربانت بروم یابنالحسن! ای آقای مهربانی، السّلام علیک با مولای یا بقیه الله ….
***
به گزارش عمارنامه به نقل از تسنیم، گرسنگی را برای سالک فوایدی است در تکمیل نفس و معرفت پروردگار که از شمار بیرون است و در فضایل آن در اخبار چیزهای بزرگی ذکر شده است که اشاره به آنها اولاً بیفایده نیست و سپس کشف از علت آن و اشاره به حکمت آن است.
از پیغمبر اکرم (صلّی اللّه علیه و آله) نقل است که فرمود: «جانهای خویشتن را بهوسیله گرسنگی و تشنگی به مجاهده وادارید؛ زیرا اجر در این کار مانند اجر جهاد کننده در راه خداست؛ همانا عملی نزد خدا محبوبتر از گرسنگی و تشنگی نیست».
و نیز فرمود: «در روز قیامت منزلت آن کس از شما نزد خدا بیشتر است که گرسنگی او طولانیتر و درباره خداوند سبحانه زیادتر تفکر کرده باشد».
و نیز به اسامه فرمود: «اگر بتوانی وقتی ملک الموت (برای قبض روح تو) بیاید شکمت گرسنه و جگرت تشنه باشد این کار را بکن؛ زیرا به این کار شرف منازل را درک میکنی و به ورود روح تو، فرشتگان خرسند میشوند و خداوند جبار بر تو درود میفرستد». و نیز فرمود: «دلهای خود را گرسنه و بدنهای خود را برهنه بدارید شاید دلهای شما، خدای عزوجل را ببیند».
و در حدیث معراج است که خداوند فرمود: «یا احمد (صلّی اللّه علیه و آله)، آیا میدانی که میراث روزه چیست؟ عرض کرد: نه؟ فرمود: میراث روزه کمخوراکی و کمگویی است؛ سپس فرمود: سکوت مورث حکمت میشود و حکمت مورث معرفت و معرفت مورث یقین است و چون بنده به مرتبه یقین برسد باکی ندارد که چگونه بر او میگذرد! بهسختی یا بهآسانی؟! برای او متفاوت نیست و این مقام صاحبان «رضا» است و هر کس به رضای من عمل کند سه خصلت ملازم حال او خواهد بود؛ شکری که آلوده به جهل و نادانی نباشد، و ذکری که فراموشی در آن راه نیابد، و دوستی که محبت مخلوقات را بر محبت من ترجیح نمیدهد و چون مرا دوست داشت من هم او را دوست خواهم داشت و خلق خودم را به محبت او خواهم گماشت و چشم و دل او را به جلال و عظمت خود گشاده خواهم ساخت و از او علم خاصه خلق را مخفی نخواهم داشت و در تاریکیهای شب و روشنایی روز با او مناجات خواهم نمود تا اینکه گفتار او با سایر خلق منقطع گردد و مجالست او با آنها بریده شود و سخن خودم و کلام فرشتگانم را به گوش او میرسانم تا آنجا که فرمود: البته عقل او را غرق در معرفت خود خواهم ساخت و خود در مقام عقل او جا خواهم گرفت؛ سپس مرگ و سکرات مرگ و حرارت و فزع مرگ را بر او سبک و آسان خواهم ساخت تا آنکه رو به بهشت رانده شود و چون عزرائیل بر او فرود آید به او گوید آفرین بر تو ــ خوشا به حال تو ــ باز خوشا به حال تو ــ همانا خداوند به تو مشتاق است ــ تا آنکه گوید ــ خداوند به او میفرماید: این بهشت من است در آن آرام بگیر و این جوار و همسایگی من است در آن منزل بگزین. و روح در پاسخ عرض کند:
ای معبود من! خویشتن را به من شناساندی و من به شناسایی تو از تمام خلق تو بینیاز شدم؛ به عزت و جلال تو سوگند، اگر خشنودی تو در این باشد که مرا قطعه قطعه کنند و به سختترین صورتی که مردم را به آن میکشند مرا هفتاد بار بکشند، رضای تو نزد من محبوبتر است!
تا آنجا که فرمود: خدای عزوجل هم فرماید: «به عزت و جلال خودم سوگند! بین خودم و تو در هیچوقتی از اوقات مانع و حاجتی قرار نخواهم داد تا هروقت بخواهی بر من آیی ؛ و همین قسم است رفتار من با دوستانم…».
من میگویم: در این اخبار اشاره و تصریحی به حکمت گرسنگی و فضیلت آن است و اگر بیانی مشروحتر از این بخواهی در آنچه علمای اخلاق از خواص و فواید آن بیان کردهاند نظر کن؛ چه آنها برای گرسنگی فواید عظیمهای ذکر نمودهاند که از جمله آنها، صفای دل است؛ زیرا «سیری» بخار را در دماغ زیاد میکند و شبهمستی عارض او میشود و دل بهسبب آن از جریان در افکار و از سرعت انتقال، گرانی و سنگینی مییابد و باعث کوری قلب میگردد و گرسنگی بهخلاف آن، سبب صفای قلب و رقت آن میشود و دل را برای دوام فکری که موصل به معرفت باشد مهیا میسازد و برای آن نوری محسوس ظاهر میگردد و از رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) روایت شده است: «کسی که شکم را گرسنه بدارد فکر او عظمت مییابد».
و از جمله فواید آن، که شنیدهام زبونی و انکسار و زوال تندروی و فرح زیاد است که آن خود مبدأ سرکشی است و چون نفس خوار و زبون شود در برابر پروردگارش آرام و خاشع گردد.
و از جمله شکستن شدت شهوات و قوائی است که مورث گناهان کبیره مهلکه است؛ چه منشأ بیشتر گناهان کبیره، شهوت کلام و شهوت فرج است و شکستن این شهوت، سبب نجات از مهلکات است.
و از جمله فواید جوع، رفع خواب است که خواب ضایع کننده عمری است که سرمایه تجارت آخرت آدمی است. و گرسنگی سبب دوام بیداری است که آن بذر هر خیر و کمک برای تهجُّد و شب زندهداری است که باعث رسیدن به «مقام محمود» است.
و از جمله فواید آن، میسر گشتن تمام عبادات است که کمترین علت آن کمی احتیاج به تخلیه و تحصیل خوراک و کمی ابتلای به امراض مختلفه است، زیرا معده، خانه امراض و پرهیز و کم خوردن، سرآمد همه داروهاست. و تمام اینها احتیاجات انسان و عوارض دنیوی از مال و جاه آن است که هلاکت هلاک شدگان از آنهاست.
و از جمله، تمکن برای بذل مال و اطعام مساکین و صله ارحام و انواع نیکی و زیارت بیت الله و اماکن متبرکه و خلاصه تمام عبادات مالی است.
من میگویم: اینها فوایدی است که عقول بشر به تفصیل آنها، احاطه پیدا نمیکند بهویژه فایده نخستین؛ زیرا فکر در اعمال، بهمنزله نتیجه و غیرفکر، بهمنزله مقدمات است.
و تفکر عبارت از نفس «سیر» و غیر از آن مقدمات و معدات برای «سیر» است و به همین جهت در باب فکر روایت شده است که ساعتی تفکر بهتر از عبادت هفتاد سال است.
و چون این مقدمه برای شما آماده گشت، فواید بزرگی برای شما نتیجهبخش خواهد بود از جمله آنکه بهعلم قطعی بدانی که چرا خداوند گرسنگی را برای پذیرایی میهمان خود اختیار کرده است؛ برای آنکه نعمتی بهتر و بالاتر از نعمت معرفت و قرب و لقاء نیست و گرسنگی از نزدیکترین اسباب آنهاست و بدانی که روزه تکلیف نیست بلکه تشریفی است که موجب شکرانه توست و ببینی که در واجب ساختن آن منتی از حق تعالی بر توست و منزلت ندای خدای تعالی را در آیه صوم از «کتاب خدا»، بشناسی و چون بدانی که نداء نسبت به تو و دعوت توست به «دار وصال» از آن لذت ببری و بدانی که حکمت در تشریع روزه، کم خوردن و ضعیف ساختن قوای بدن است نه آنچه را در روزه متروک داشتهای در شب بخوری بلکه افزونتر؟!
و از جمله آنکه چون شرافت مقصود از روزه را دانستی بر توست که در تصحیح و اخلاص در آن کوشش کنی تا فواید آن بر تو مسلم گردد.
و از جمله آنکه چون مراد از قرار دادن روزه و وجوب آن را دانستی آنچه را اسباب تکدیر و ضایع ساختن آن است خواهی دانست و میدانی که معنای آنچه درباره آن وارد شده چیست که روزه فقط امساک از خوردنی و آشامیدنی نیست و چون روزه گرفتی بایستی گوشَت و چشمَت و زبانت نیز روزه باشد و در بعضی اخبار آمده است که حتی پوست بدن و مویت نیز باید روزه باشد.
و از جمله آنکه برای این عمل، شایسته نیست که فقط نیت برای دفع عقاب خدایی باشد و نیز سزاوار نیست که برای جلب ثواب و دخول در بهشت نعیم باشد هرچند به آن حاصل میگردد بلکه حق نیت این است که آدمی را از صفات شیطانی دور و به صفات روحانیّین نزدیک سازد و چون این را دانستی با کمی زیرکی خواهی دانست که هرچه تو را ــ از احوال و افعال و اقوال ــ دور کننده از مراتب حضور باشد، آن مخالف مراد مولای تو (از تشرف تو به این دعوت و ضیافت) است و نباید خشنود باشی که در دار الضیافه این پادشاه منعم جلیل که تو را به این تقرب و تشریف مشرف ساخته است و به سرائر تو و خطرات قلب تو عالم است از او غافل باشی (و حال آنکه او مراقب توست) و از او اعراض کنی (و حال آنکه او رو به تو دارد) و بهجانم سوگند که این اگر در حکومت عقل از قبایح عظیمه است که عاقل به آن رضا نمیدهد که با رفیقش چنین معاملهای کند تا چه رسد به خالق منعم خود ولکن از کمال رفق و فضل خدا است که بهسبب مانند این غفلتها ما را محروم نمیسازد و با بندگانش مسامحه میفرماید و خارج از وسع به آنها تکلف نمینماید، ولکن بندگان گرامی نیز با آقای خود در برابر هر حرام و واجبی معامله نمیکنند بلکه با او بهمقتضای حق سیادت و آقایی او و عبودیت خود معامله مینمایند و آنچه از این کمتر باشد از معامله لئیمان و مردمان پست میشمارند و بالجمله در روزه خودشان به آنچه امام صادق (علیه السلام) سفارش فرموده است عمل میکنند و آن اموری است.
کتاب ترجمه المراقبات ــ ص۱۹۸
تألیف: عارف کامل میرزاجواد آقاملکی تبریزی(ره)
***
چه کسانی در آزمون ماه رمضان موفق هستند؟
گروه فرهنگی ایران اسلامی: باید بدانیم که خداوند حکیم، خیرخواه و دانا به سرنوشت انسان ها، اموری را بر آنها واجب می کند که تاثیری مثبت در هدایت و سرنوشت بشر داشته باشد و قطعاً روزه یکی از امور تاثیرگذار در این زمینه است. از باب نمونه یکی از آثار روزه این است که انسان میزان صبر، طاقت و بردباری خود ر ا در برابر نیازهایی که دارد امتحان می کند. به عبارت دیگر خداوند می خواهد ببیند که انسا ن ها در برابر نیازهایی که برای خود احساس می کنند – با وجود این که امکان انجام آن کار را دارند – اما چه قدر می توانند به دلیل اطاعت امر و دستور الهی در برابر آن مقاومت کنند. انواع غذاها، خوراکی ها و سایر چیزهایی که روزه را باطل می کنند در برابر انسان موجود است اما انسان با روزه داری در معرض آزمایش قرار می گیرد تا ببیند آیا به آنها نزدیک می شود یا نمی شود؟ در حالی که همه چیز برای وی مهیا است خود را می آزماید تا بداند که چه قدر می تواند در برابر خواهش نفس خود صبوری کرده و و با اراده، خود را کنترل کند؟
این محقق و پژوهشگر دینی در تبیین سایر آثار روزه گفت: اثر دیگر روزه آن است که به وسیله آن، انسان خود را مشغول به دعاها و اذکاری می کند که او را به یاد مرگ، آخرت و قیامت انداخته و از گرفتاری های دنیا و ابتلاء و نزدیک شدن به حاجات دنیایی فاصله می گیرد. انسان روزه دار هر روز قرائت قرآن دارد، به یاد فقرا و نیازمندان است، در جماعات و جلسات مذهبی شرکت می کند و … که چنین اموری در غیر ماه مبارک رمضان کمتر از او سر می زند و کمتر چنین فرصت هایی دست می دهد. لذا این امکان در ایام رمضان برای روزه دار فراهم می شود که به مساجد برود، با قرآن مانوس باشد، در جماعت شرکت کند.
دبیر شورای کتاب مجمع جهانی اهل بیت )ع( خاطرنشان کرد: این فرصت یک ماهه، به مثابه آزمونی برای انسان هاست و کسی در این آزمایش موفق و سعادتمند خواهد بود که در برابر امور و فرایض این ماه، از خود عکس العملی مثبت و در شان این آزمون نشان دهد.
حجت الاسلام جعفری فراهانی در ادامه، موضوع گرسنگی و تشنگی که در روزه مطرح می شود را تنها بعد ساده ای از ابعاد روزه دانست و افزود: روزه داری (صوم) آثار فراوانی دارد که فراتر از صِرف گرسنگی و تشنگی است. انسان می تواند با انجام روزه مراحل بالایی از کمالات و درجات را کسب کند. به عنوان مثال توجه به کارهای مستحبی مانند شب زنده داری و اقامه نماز شب که در ماه رمضان بیشتر فرصت آن فراهم می شود، یا توجه به قرائت قرآن و توجه به نزول قرآن و در دقت در آثار و برکات آن از آن جمله است!
این کارشناس دینی گفت: برخی انسان های ساده، تنها به گرسنگی و تشنگی روزه توجه می کنند اما انسان های کامل تر و با ایمان تر و کسانی که به دنبال سعادت ابدی هستند به برکات بالاتری از روزه داری توجه دارند. مانند توجه به آثار و برکات قرائت قرآن، توجه به معانی قرآن، توجه به عباداتی که در این ماه فرصت آن برای انسان فراهم می شود و در روزهای غیر روزه داری این اعمال کمتر انجام می شوند.
وی تصریح کرد: در روایات ما نیز برای روزه داری مراتب مختلفی شمرده شده است که پایین ترین درجه آن، همین مفهوم عادی و ساده گرسنگی و اجتناب از خوردن و آشامیدن است. یک درجه بالاتر انجام مستحبات و واجبات به نحو کامل، و بالاتر از این مراتبی است که اولیای الهی از روزه داری کسب می کنند. یعنی تقرب الهی و نزدیک شدن به خدا در اثر همین انجام واجبات و ترک محرمات. از خداوند غفور و رحیم قبولی عبادات و طاعات همه مومنین و مومنات را را خواهانیم. ان شاء الله.
***
چرا «دعا» قرآن صاعد است؟
عقیق:جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه اماl مهدی(عج) در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه به جلسه دهم رسیده است که مشروح آن در پی میآید:
«إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ»
*طمع بنده به کرم خداوند
بیان کردیم: انسان در درگاه ذوالجلال و الاکرام، با حالت رهبت و رغبت و همچنین رجاء و خوف حاضر میشود. یعنی هم رهبت و هم رغبت، یا هم خوف و هم رجاء، به عنوان ودیعه الهی در قلب همهی انسانها هست و فقط باید آنها را در راه صحیح خودش قرار بدهند تا مانند رجاء و خوف کاذب که توضیحاتش را دادیم، نشود.
آن وقت در محضر ذوالجلال و الاکرام، گناهانش را میبیند که او را از خدا دور کرده است، لذا ناله سر میدهد و فزع میکند. همانطور که بیان کردیم، این، خودش یک نوع اقرار است. راجع به اقرار، در دو جلسه، نکات و روایاتی را بیان کردیم.
در ادامه به این فراز میرسد که عرضه میدارد: «وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ»، مولای من! درست است که من وقتی گناهانم را میبینم، جزع و فزع و ناله و فغان میکنم (در مورد فزع کردن هم نکاتی را بیان کردیم که حال فزعکننده هم حال ندامت و پشیمانی است)، منتها میدانم که کرم داری و تو کریم هستی، لذا وقتی به کرم تو نگاه میکنم، طمع میکنم. میدانم که کرم توست که سبب بخشش گناهان من میشود.
مولای من! وقتی به گناهان خودم نگاه میکنم، جزع و فزع و ناله میکنم، امّا به کرم تو که نگاه میکنم، طمع میکنم. این یک نکتهی بسیار عالی است.
لذا بنده حین تبیین و اقرار به ذنوب، اعلان به این میکند که من پشیمان هستم (که در روایتی خواندیم خود این اقرار، عذرخواهی است) و نالان هستم که چرا گناه کردم و لحظهای در مقابل هوی و هوس، غفلت کردم و گرفتار شدم. من یادم رفت که شیطان، دشمن است.
همانطور که حضرت صادق القول و الفعل فرمودند: «إن کان الشیطان عدواً، فالغفله لماذا؟!» – إن شرطیّه بر سر فعل ماضی که میآید، هم ماضی و هم حال و هم آینده معنا می دهد – یعنی اگر شیطان، دشمن بوده، هست و خواهد بود (دشمنی او همیشگی است)؛ پس به تحقیق غفلت برای چیست؟!
تمام بیچارگی انسان هم از این غفلت است، بیهوده نیست که مولیالموالی هم فرمودند: «الغفله أضرّ الأعداء»، غفلت، مضرّترین دشمنان انسان است. اگر یک لحظه غافل شویم، تمام است.
لذا همه این گناهان من از غفلتم بوده و وقتی میبینم ناله و فغان میکنم، امّا بلافاصله هم کرم تو جلوی چشمم میآید. امّا یک سؤال: آیا این حال را کسی جز پروردگار عالم به انسان یاد داده است؟! مگر میشود بعد از آن اقرار «إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت »، بلافاصله گفت: «وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ»؟! باید باور کنیم که این، فقط از ناحیه خداست و إلّا مگر انسان عادی میتواند چنین مطلبی بیان کند و اینطور جورچین درست کند؟!
لذا شاید یک دلالت اینکه میگویند: قرآن کریم و مجید الهی، قرآن نازل است، امّا دعا، قرآن صاعد است؛ این باشد که این دعا هم از ناحیه خداست که صعود میکند.
*کرامت در این است که در مقابل بدیها زود جبهه نگیریم
امّا عرضه میداریم: «وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ». وقتی کرم تو را نگاه میکنم، طمع میکنم. اوّلاً انسان باید این خصلت را درون خودش نگاه دارد. خود پروردگار عالم به لسان مولیالموالی، نکتهای را بیان فرموده که خیلی قابل تأمّل است. حضرت میفرمایند: «الْکَرَمُ احْتِمَالُ الْجَرِیرَه»، کرامت و بزرگواری، تحمّل کردن گناه و تقصیر نمودن از آن است؛ یعنی انتقام نکشیدن از آن است.
کریم، کسی است که بزرگوار است و با جود که به معنی بخشش است فرق میکند. کرامت مافوق جود است. یک کسی چیزی را به کسی میبخشد. امّا یک کسی کرامت دارد، یعنی در مقابل کسی که به او بدی کرده، نه تنها بدی نمیکند، بلکه برعکس خوبی میکند! به چنین کسی، کریم میگویند. جود، بخشش است و اهل جود میبخشند. امّا کرامت، بزرگواری است.
لذا حضرت میفرمایند: «الْکَرَمُ احْتِمَالُ الْجَرِیرَه»، یعنی کرامت و بزرگواری، این است که اگر کسی بدی کرد، تحمّل کنیم و انتقام هم نگیریم. به چنین کسی، کریم میگویند. اگر در جامعه بشری اینگونه شود، چه غوغایی میشود! در مقابل بدیها زود جبهه نگیریم. البته منظور از بدیها در اینجا بدیهایی است که به فرد یا شخصی میشود، ولی اگر کسی بخواهد جامعه را به وسیلهی فسق و فجور و فساد تخریب کند، مشمول این قضیّه نخواهد بود.
مثلاً شخصی به من بدی کرد و غیبت من را کرد، وقتی آمد و به من گفت: آقا! ببخشید من غیبت شما را کردم؛ دیگر نباید بگویم: چی گفتی؟! کی گفتی؟! چرا گفتی؟! و … . یعنی کلّی مؤاخذه میکنم و در آخر میگویم حالا بگو ببینم چی گفتی، ببینم میبخشم ت را یا نمیبخشم. در حالی که باید با کرامت برخورد کنم و بگویم: اصلاً به من نگو چه گفتی، من بخشیدم.
همسایهای به من بدی کرد، من به جای این که گذشت کنم، منتظرم یک روزی سر فرصت انتقام بگیرم. امّا کرامت، چنین ایجاب نمیکند. لذا کرامت در چنین موارد شخصی است.
عالم محضر خداست، ما این همه در مقابل پروردگار عالم گناه میکنیم، آن هم با اعضاء و جوارحی که من و تو خلق نکردیم، خودش خلق کرده و متعلّق به خودش بوده، دست ما، چشم ما، گوش ما، زبان ما، اعضاء و جوارح ما، همه، متعلّق به پروردگار عالم است. با این اعضاء و جوارح این همه گناه کردیم. پروردگار عالم از من و شما انتقام گرفته است؟! اگر میخواست انتقام بگیرد که الآن من و شما زنده نبودیم «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّه».
بارها و بارها هم این کار را کردیم و بارها و بارها هم کرامت کرده، طوری بخشیده کأنّ ما تا حالا اصلاً گناهی نکردیم. اگر بعد از آن توبه و بخشش خدا هم حال خوشی پیدا کردیم، دیگر سابقهی خودمان را یادمان میرود و فکر میکنیم از روز اوّل، یک امامزادهی بسیار عالی بودیم. تازه از این به بعد، از پروردگار عالم طلبکار هم خواهیم بود که من تا دستم را بلند کردم، باید دعایم مستجاب شود، مانند همان عابدی که در جلسهی گذشته بیان کردم.
چون خدا از بس کریم است و به روی ما نیاورده، تو گویی اصلاً من گناهی نکردم. کریم، اینگونه است.
*«کریم» کسی است که بسیار زیاد شکیبایی بورزد
از دیگر نشانههای کرامت، چیست؟ چه کسی کریم است؟ اوّل از همه، خداوند متعال، کریم است. حضرت امیرالمؤمنین میفرمایند: «الْکَرَمُ حُسْنُ الِاصْطِبَار»، بزرگواری و کرامت؛ بهترین شکیبایی کردن است. «إصطبار» یعنی شکیبایی شدید که هر چه هم به او حمله کنند، او عصبی نشود. یعنی اصطبار مافوق صبر است. لذا یعقوب نبی، صابراً مصطبراً هست.
پس إصطبار یعنی فوق صبر عادی، شکیبای شکیبا که در اصل، خصوصیّت خداست. بینی و بین الله ما چقدر گناه کردیم؟! و چقدر او شکیبایی کرده؟! اگر دربارهی یکی دو مورد از گناهانمان پرده بالا برود، همدیگر را تحمّل نمیکنیم و سنگسار میکنیم و از همدیگر متنفّر میشویم.
امّا پروردگار عالم اینقدر شکیباست که من و تو حتّی وقتی نزد ولیّ خدایی هم میرویم، بر او عیوب ما را برملا نمیکند. لذا تازه میبینی که ولیّ خدا تو را تحویل هم میگیرد و میگوید: بهبه! سلام علیکم، آقا خوش آمدید و … . طوری که کأنّ فکر میکنیم ما رفیق جون جونی ایشان هستیم! هم خدا میپوشاند و هم آنها هم اگر یک لحظه چیزی ببینند، به روی ما نمیآورند.
البته معمولاً گناهان ما در نزد اولیاء خدا هم پوشیده است؛ چون خودشان هم دوست ندارند ببینند. لذا اینطور نیست که فکر کنید اولیاء خدا بیکار هستند و مدام منتظر هستند ببینند درون این و آن چه خبر است. اولیاء خدا به پروردگار عالم اتّصال دارند، اصلاً به من و تو چه کار دارند؟! درست است که عدّهای هستند که با همین چشمهایشان همه چیز را میبینند. چون در آیات قرآن هم وقتی میخواهد عدّهای را که غافل هستند، مؤاخذه کند، میفرماید: «و لهم اعین لا یبصرون بها»، یعنی با همین چشمها باید ببینند ولی نمیبینند. چون نفرمود: و لهم قلوب لا یبصرون بها. یعنی با همین چشم نمیبینند که در جلسات قبلی توضیح دادم.
لذا ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، میفرماید: اتّفاقاً باید به کسانی که از حال اولیاء خدا که با همین چشم ظاهر خود چیزهایی را میبینند که دیگران نمیبینند، تعجّب میکنند، باید گفت: تعجّب است که شما چرا نمیبینید. انسان واقعی باید با این چشمش همه چیز را ببیند.
امّا همانطور که بیان شد اولیاء خدا بیکار نیستند که مدام دنبال من و تو بیافتند تا ببینند چه کاره هستیم. ثانیاً اگر یک لحظه به اذن الله پرده کنار رود، یکی از خصایص آنها این است که مظهر تجلّی اسماء و صفات خدا، ولو نازلهاش میشوند. یکی از اسماء و صفات خداوند هم ستّار است. میشود یک کسی ولیّ خدا باشد، ستّار نباشد؟! ولی اکثرش هم خود خدا نمیگذارد که اینها متوجّه شوند.
آخر ما انتظار داریم و میگوییم: پس چرا ولیّ خدا ندید؟! چرا نمیبیند؟! اوّلاً نمیخواهد ببیند. ثانیاً نمیگذارند ببیند. پروردگار عالم خیلی کریمتر از این است که بخواهد یک بنده، ولو یک بندهی بسیار اعلی، بندگان دیگرش را ببیند و مسائلی پیش بیاید. مگر خدا میخواهد آبروی بندگانش را ببرد؟! پروردگار عالمی که فرمود: من از مادر به شما مهربانتر هستم، حالا میآید پروندهی درونی قرهی را جلوی یک ولیّ خدا باز کند و آبرو و حیثیّت من برود؟! پروردگار عالم چنین کاری نمیکند، کریم است.
لذا اولیاء خدا هم هیچ موقع تقاضا نکردند و تقاضا هم نخواهند کرد. البته برخی مواقع پروردگار عالم از باب تنبّه به خود آنان، پرده را بالا میبرد و چیزی به آنها میگوید که این هم گاهی است، نه همیشه.
همه اینها دلالت بر کرامت خداست. «الْکَرَمُ حُسْنُ الِاصْطِبَار»، خود این بزرگواری، نیکو شکیبایی کردن است. بیان کردم که کریم با جواد فرق میکند. کریم آن کسی است که واقعاً حلم و بردباری و شکیبایی او به حدّی بالاست کأنّ نمیبیند و لذا رفتار خوبی دارد.
*کریم و تحمّل بار سنگین دیگران
باز امیرالمؤمنین میفرمایند: «الْکَرَمُ تَحَمُّلُ أَعْبَاءِ الْمَغَارِم»، بزرگواری و کرامت، به دوش کشیدن بار تاوانهاى مردم است. این خصوصیّت هم در پروردگار عالم هست، آنجا که میفرماید: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات»، بار سنگین را میگیرد، ما را سبک میکند، از آن طرف هم آن بار را تبدیل به حسنات میکند. به قول امروزیها بازیافت صحیح و خیلی زیبا انجام میدهد. تمام خرابکاریهایی ما را پروردگار عالم میگیرد و تبدیل به خوبیها میکند.
لذا میفرماید: بزرگوار، بار دیگران را حمل میکند و به دوش میکشد. یعنی آن باری را که غرامت دارد و سنگین است، میگیرد و خودش به دوش میکشد. مؤمن هم باید اینطور باشد و بار مردم را به دوش بکشد، نه این که خودش باری بر روی دوش مردم بیاندازد. این قضیّه هم از لحاظ مادی است و هم آبرو. یعنی گاهی جلو بیافتد و آبروی کسی را بخرد. حتّی بیان کند: من بودم.
*چگونه پدر سه شهید، به چنین سعادتی نائل شد؟
یکی از پدران شهدا که سه پسرش شهید شدند، گفت: همه این شهدایم را مدیون یک کارم میدانم. گفت: جوان بودم، یک مرتبه دیدم یک فردی که لباس روحانی بر تن داشت، امّا در حقیقت دزد این لباس بود و بعدها فهمیدم ساواکی است، از جایی چیزی را دزدید. صاحب آن تا فهمید آمد، امّا من سریع آن را از دست آن فرد گرفتم و به او گفتم: دست من را بگیر و وانمود کن من داشتم برمیداشتم. وقتی صاحب آن آمد و آن فرد هم گفت: این مرد دزدی کرده و من هم او را گرفتم.
آن پدر شهید میگفت: به خاطر این که حرمت این لباس از بین نرود، چنین کاری کردم. با خودم هم گفتم: حتماً این فرد نیازمند بوده و حالا ببین چقدر این تنگنای اقتصادی به او فشار آورده که مجبور به انجام چنین کاری شده بود.
خلاصه این پدر شهید میگوید: من را حسابی کتک زدند و به کلانتری بردند، در آنجا هم دلشان به حالم سوخت و رهایم کردند. منتها در آن محل، بیآبرو شدم. فقط به این خاطر که نمیخواستم این آقا که فکر میکردم یک طلبه و روحانی است، آبرویش برود. امّا این قضیّه را برای هیچ احدی تعریف نکردم.
مدّتی گذشت، من یک بار در خیابان شریعتی به مسجدی رفتم، دیدم پشت سر امام جماعت آنجا دارد نماز میخواند. پیش او رفتم و سلام و علیک کردم، وقتی دیدم چیزی نگفت، به روی او نیاوردم و گفتم: حتماً نشناخت. همینطور که از مسجد بیرون آمدیم، دیدم سوار یک ماشین آنچنانی شد. بعد دیدم جلوتر هم یک فردی را که مشخّص بود ساواکی است، سوار کردند و رفتند. بعدها هم فهمیدم ساواکی است و انقلاب که شد، از کشور فرار کرد.
ایشان در آخر عمرشان این قضیّه را تعریف کرد و گفت: من به هیچ عنوان به کسی چیزی نگفتم و کتک را خوردم و در آن محل، بیآبرو شدم. امّا بعد از آن، ازدواج کردم، خدا به من فرزندانی داد، طوری که بعدها سه نفر از آنها شهید شدند. من میدانم که لیاقتی نداشتم، امّا این توفیقی که به من داده شد، به خاطر آن عمل بود که گفتم نکند این روحانی (نمیدانستم ساواکی است و فکر میکردم طلبه است) آبرویش برود و آبروی او را خریدم.
پس بزرگواری، همین تحمّل بار تاوانهای دیگران است، «الْکَرَمُ تَحَمُّلُ أَعْبَاءِ الْمَغَارِم».
*کرامت و مقدم داشتن آبرو بر مال
لذا امیرالمؤمنین فرمودند: «الْکَرَمُ إِیثَارُ الْعِرْضِ عَلَى الْمَال»، کرامت و بزرگواری، این نیست که شما پول به کسی بدهی، بلکه مقدّم کردن آبرو بر دارایی است.
یک معنی این عبارت، این است که آبرویت را برای دیگران مقدّم بداری، تا این که بخواهی پولی به آنها بدهی.
یک معنی آن هم این است که همیشه آبرویت را حفظ کنی، حتّی اگر مال خرج شود. مثلاً اگر در جایی هم میدانی که آبروی کسی دارد از بین میرود، با پولتان بروید و آبرویش را بخرید. لذا یک معنای آن هم این است که آبرو را نگاه داری و مالت را خرج کنی. مال برود، برود، امّا آبرو نرود.
پستی چیست؟ «اللُّؤْمُ إِیثَارُ الْمَالِ عَلَى الرِّجَال»، پستی، مقدّم کردن دارایی برای جلب محبّت مردم است.
لذا یکی آبرویش را وسط میگذارد و یکی داراییاش را. بالاترین کرامت این است که آبرویت را خرج کنی. همانطور که بعضیها آبرویشان را برای این نظام خرج کردند، ولی برخی میخواهند آقا بمانند و آبرویشان را برای نظام و انقلاب و اسلام خرج نمیکنند. اگر مالی داشتند، خرج میکنند، امّا آبرویشان را وسط نمیگذارند. در حالی که کرامت و بزرگواری در این است که آبرویت را خرج کنی.
مثل همان پدر سه شهید که آبرویش را خرج کرد، به تصوّر این که او یک روحانی است و تنگنای اقتصادی آن هم در زمان طاغوت به او فشار آورده بود و او هم خطا کرده بود و چیزی برداشته بود. البته متعجّب هم بود که طلبه که این کارها را نمیکند، طلبه که دزد نمیشود!
کما اینکه کسی آمده بود و به آیتالله العظمی بروجردی گفته بود: آقا! یک روحانی آمده و در فلان جا دزدی کرده است. آقا فرموده بودند: بله، خبر دارم، یک دست لباس روحانی هم از ما دزدیده است! یعنی او دزد لباس است که در این لباس روحانیّت رفته است.
امّا در آنجا آن پدر شهید آبروی خودش را گذاشت، کتک خورد و در محل بیآبرو و انگشتنما شد که فلانی دزد است. بعدها از آن محل میرود، ازدواج میکند، خدا فرزندانی به او مرحمت میکند که سه نفر از آنان را در راه خدا میدهد و شهید میشوند. آن هم به واسطه همین حفظ آبرو و عرض دیگران. خودش میگوید: اگر خدا به من توفیق این سه شهید را داده، خودم فکر میکنم برای آن عملم هست که آبرویم را برای کس دیگری گذاشتم.
خیلیها این کار را نمیکنند و آبرویشان را برای کسی نمیگذارند. تا دیروز با فلانی رفیق است، امّا وقتی میگویند: یک دست خط بده، میگوید: من چه میدانم؟ آخر چه بگویم؟ و … .
اینکه انسان بتواند جدّی در راه خدا کار کند و آبرویش را خرج کند، خیلی مهم است. حالا آنوقت در این فراز بیان میکند: «وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ»، موقعی که کرم تو را میبینم، طمع برم میدارد. بیان کردیم که کرامت مافوق جود است. جود فقط بخشش ظاهری است، امّا کرامت، همه چیز هست، بزرگواری است و نشانههای آن را در روایات بیان کردیم.
خدایا! من وقتی گناه خودم را میبینم، ناله سرمی دهم، «إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ»، امّا بلافاصله تا کرم تو را میبینم، طمع من را میگیرد، «وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ». حالا در این جلسه راجع به کرم بحث کردیم، إنشاءالله در مورد طمع هم در جلسات آینده مطالبی را بیان خواهیم کرد.
منبع:فارس
***
قدر ، طرح سن شبهای قدر
دیدگاه کاربران ...
تعداد دیدگاه : 2
باسلام
لینک سایت شما در قسمت پیون های ثائر قرار گرفت ممنون میشم ما رو هم در قسمت حمایت ویژه خود قرار دهید
تشکر
saeer.ir
سلام
با افتخار لینک شدید
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.